از گفت وگو با عمر سعد تا مذاکره با جان کری
خبرگزاری میزان - ماجرای کربلا و عاشورا آنقر شفاف و روشن است که نمی توان از دل آن واقعه دیگری را بیرون آورد و به افکار عمومی عرضه کرد. اکنون در آستانه ماه محرم قرار داریم و بازخوانی یکی از وقایع کربلا که محل مناقشه شده است می تواند این موضوع را روشن تر سازد.
خبرگزاری میزان -
به گزارش گروه سیاسی بازخوانی اتفاقاتی که در جریان کربلا افتاد می تواند به شبهاتی که از سوی برخی مطرخ می شود پاسخ دهد. در این گزارش کوتاه به همان بخشی اشاره شده است که شبه وارد شده است. موضوع مذاکره امام حسین با عمر سعد.
عمر سعد فرمانده لشکر ابن زیاد آیا با امام حسین (ع) مذاکره ای داشته است؟ این پرسشی است که پس از طرح این موضوع اکنون در افکار عمومی نقش بسته است.
امام حسین (ع) پس از آن که نامه های بسیاری را از مردم کوفه دریافت کرد، راهی این شهر شد. ایشان از مدینه راهی عراق شد تا به درخواست مردم کوفه پاسخ دهد. بر سر راه کاروان کربلا سپاه حربن یزید ریاحی ظاهر می شود و راه را بر کاروان می بندد. وظیفه حر بردن کاروان امام حسین (ع) به کوفه بود.
اباعبدالله الحسین (ع) با رفتن به کوفه مخالفت می کنند. اما در پاسخ به نامه حر پیکی از سوی ابن زیاد روانه حر می شود که در آن نوشته شده بود که از بازگشت امام ممانعت کن و کاروان او را در بیابانی وادار به اطراق کن.
امام حسین (ع) برای جنگ به کوفه راهی نشده بود و هنگامی هم که با تهدید لشکر ابن زیاد روبرو شد، همه تلاش ایشان برای جلوگیری از بروز جنگ بود اما نیت یزید و ابن زیاد نه تنها جنگ بلکه بیعت گرفتن از ایشان با یزید بود.
پس از آن که حر به امام حسین(ع) پیوست لشکر عمر سعد مقابل کاروان ایستاد. امام حسین در پاسح به نامه عمر سعد می نویسند؛ «مردم کوفه مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدن من ناخشنودند و پشیمان باز خواهیم گشت.»
اما ابن زیاد توطئه ای در سر دارد. او در پاسخ به نامه عمر سعد می نویسد که از بازگشت کاروان حسین بن علی (ع) ممانعت کن و از او بخواه که با یزید بیعت کند.
پاسح سید و سالار شهیدان به نامه ابن زیاد چنین بود؛«من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟»
این رد و بدل شدن نامه ها پیش از روز واقعه تنها ارتباطی بود که امام حسین (ع) و ابن سعد با هم داشتند و در عصر تاسوعا بود که ایشان پیکی به سوی لشکر عمر سعد می فرستند که شب هنگام در فاصله دو سپاه همدیگر را ببینیم.
در جریان گفت گوهایی که حضرت امام حسین (ع) و عمر سعد داشتند در روایات و اسناد تاریخی هیچگونه مذاکره ای دیده نمی شود و همه سخنان اباعبدالله هشدار و نهیبی است که ایشان به عمر سعد می زنند.
ایشان خطاب به عمربن سعد می فرمانید؛«واى بر تو، اى پسر سعد، آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟ آیا با من مى جنگى در حالى که مى دانى من پسر چه کسى هستم؟ این گروه را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکى تو به خداست.»
هنگامى که پاسخ های ابن سعد به هشدارهای امام حسین باعث شد ایشان از او دلسرد شوند در جمله پایانی خود خطاب به ابن سعد فرمودند؛« خداوند به زودى در بسترت جانت را بگیرد و تو را در روز رستاخیز نیامرزد. به خدا سوگند!»
همه تلاش ابن زیاد برای جنگ با امام حسین (ع) استوار بود در حالی که حضرت تلاش بسیاری کرد تا از وقوع آن جلوگیری کند. ابن زیاد به خوبی می دانست که پیشنهاد تحمیلی او برای بیعت امام حسین (ع) با یزید غیر ممکن و ناشدنی است و محال است که ایشان چنین درخواستی را بپذیرند.
به همین خاطر این شرط را گذاشت تا به جنگ ختم شود. اگر مذاکره ای میان امام حسین (ع) و ابن سعد صورت گرفته بود، این مذاکرات باید در تاریخ ثبت می شد و نتیجه آن هم بروز می یافت. اما هیچ سند و مدرکی مبنی بر مذاکرات میان امام حسین (ع) و عمر سعد وجود ندارد و تنها هشدارها و نهیب هایی است که ایشان به دشمن می دهند.
اما آیا چنین واقعه تاریخی در اسلام را می توان به عنوان درس کربلا، درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازين دانست؟ آیا عاشورا و کربلا به ما که پیروان آن امام شهید هستیم، درس مذاکره و تعامل با باطل و دشمن را می دهد؟
تا بوده، درس کربلا درس مجاهدت، مقاومت ایستادگی در برابر باطل و نبرد با یزید و یزیدیان زمان بوده است. و اگر ما نیز اکنون مذاکراتی را با 6 کشور دیگر انجام می دهیم تا بر سر موضوع هسته ای خود به توافق دست یابیم برای گرفتن حقوق قانونی است که در قوانین بین المللی بر آنها تأکید شده است و اگر توطئه بیعت با آمریکا باشد، او با یزید تفاوتی ندارد. در مذاکرات هسته ای هم اگر آنچه که داده ایم در قبال آنچه که گرفته ایم تناسب عادلانه نداشته باشد، این توافق هم نمی تواند برآورده کننده خواسته های به حق کشورمان باشد.
عمر سعد فرمانده لشکر ابن زیاد آیا با امام حسین (ع) مذاکره ای داشته است؟ این پرسشی است که پس از طرح این موضوع اکنون در افکار عمومی نقش بسته است.
امام حسین (ع) پس از آن که نامه های بسیاری را از مردم کوفه دریافت کرد، راهی این شهر شد. ایشان از مدینه راهی عراق شد تا به درخواست مردم کوفه پاسخ دهد. بر سر راه کاروان کربلا سپاه حربن یزید ریاحی ظاهر می شود و راه را بر کاروان می بندد. وظیفه حر بردن کاروان امام حسین (ع) به کوفه بود.
اباعبدالله الحسین (ع) با رفتن به کوفه مخالفت می کنند. اما در پاسخ به نامه حر پیکی از سوی ابن زیاد روانه حر می شود که در آن نوشته شده بود که از بازگشت امام ممانعت کن و کاروان او را در بیابانی وادار به اطراق کن.
امام حسین (ع) برای جنگ به کوفه راهی نشده بود و هنگامی هم که با تهدید لشکر ابن زیاد روبرو شد، همه تلاش ایشان برای جلوگیری از بروز جنگ بود اما نیت یزید و ابن زیاد نه تنها جنگ بلکه بیعت گرفتن از ایشان با یزید بود.
پس از آن که حر به امام حسین(ع) پیوست لشکر عمر سعد مقابل کاروان ایستاد. امام حسین در پاسح به نامه عمر سعد می نویسند؛ «مردم کوفه مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدن من ناخشنودند و پشیمان باز خواهیم گشت.»
اما ابن زیاد توطئه ای در سر دارد. او در پاسخ به نامه عمر سعد می نویسد که از بازگشت کاروان حسین بن علی (ع) ممانعت کن و از او بخواه که با یزید بیعت کند.
پاسح سید و سالار شهیدان به نامه ابن زیاد چنین بود؛«من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟»
این رد و بدل شدن نامه ها پیش از روز واقعه تنها ارتباطی بود که امام حسین (ع) و ابن سعد با هم داشتند و در عصر تاسوعا بود که ایشان پیکی به سوی لشکر عمر سعد می فرستند که شب هنگام در فاصله دو سپاه همدیگر را ببینیم.
در جریان گفت گوهایی که حضرت امام حسین (ع) و عمر سعد داشتند در روایات و اسناد تاریخی هیچگونه مذاکره ای دیده نمی شود و همه سخنان اباعبدالله هشدار و نهیبی است که ایشان به عمر سعد می زنند.
ایشان خطاب به عمربن سعد می فرمانید؛«واى بر تو، اى پسر سعد، آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟ آیا با من مى جنگى در حالى که مى دانى من پسر چه کسى هستم؟ این گروه را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکى تو به خداست.»
هنگامى که پاسخ های ابن سعد به هشدارهای امام حسین باعث شد ایشان از او دلسرد شوند در جمله پایانی خود خطاب به ابن سعد فرمودند؛« خداوند به زودى در بسترت جانت را بگیرد و تو را در روز رستاخیز نیامرزد. به خدا سوگند!»
همه تلاش ابن زیاد برای جنگ با امام حسین (ع) استوار بود در حالی که حضرت تلاش بسیاری کرد تا از وقوع آن جلوگیری کند. ابن زیاد به خوبی می دانست که پیشنهاد تحمیلی او برای بیعت امام حسین (ع) با یزید غیر ممکن و ناشدنی است و محال است که ایشان چنین درخواستی را بپذیرند.
به همین خاطر این شرط را گذاشت تا به جنگ ختم شود. اگر مذاکره ای میان امام حسین (ع) و ابن سعد صورت گرفته بود، این مذاکرات باید در تاریخ ثبت می شد و نتیجه آن هم بروز می یافت. اما هیچ سند و مدرکی مبنی بر مذاکرات میان امام حسین (ع) و عمر سعد وجود ندارد و تنها هشدارها و نهیب هایی است که ایشان به دشمن می دهند.
اما آیا چنین واقعه تاریخی در اسلام را می توان به عنوان درس کربلا، درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازين دانست؟ آیا عاشورا و کربلا به ما که پیروان آن امام شهید هستیم، درس مذاکره و تعامل با باطل و دشمن را می دهد؟
تا بوده، درس کربلا درس مجاهدت، مقاومت ایستادگی در برابر باطل و نبرد با یزید و یزیدیان زمان بوده است. و اگر ما نیز اکنون مذاکراتی را با 6 کشور دیگر انجام می دهیم تا بر سر موضوع هسته ای خود به توافق دست یابیم برای گرفتن حقوق قانونی است که در قوانین بین المللی بر آنها تأکید شده است و اگر توطئه بیعت با آمریکا باشد، او با یزید تفاوتی ندارد. در مذاکرات هسته ای هم اگر آنچه که داده ایم در قبال آنچه که گرفته ایم تناسب عادلانه نداشته باشد، این توافق هم نمی تواند برآورده کننده خواسته های به حق کشورمان باشد.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *