وضعیت و جایگاه مهاجرین "افغانستانی" در ایران
در این یادداشت آمده است: این واقعیت که پدیده مهاجرت یک پدیده جهانی است جای بحث چندانی ندارد. مهاجرت اتباع یک کشور به یک کشور دیگر معمولا در 2 شکل صورت میگیرد و ذیل 2 واژه متفاوت توضیح داده میشود؛ پناهنده سیاسی و پناهنده اجتماعی.
در ارتباط با مهاجرت افغانستانیها به ایران با این 2 نوع پناهندگی روبهرو هستیم اما واقعیت آن است که این 2 نوع مهاجرت سابقهای طولانیتر دارد و در اینجا بناست که نگاهی تاریخیتر به پدیده مهاجرت افغانستانیها به ایران داشته باشیم تا بتوانیم تصویری روشنتر و واقعبینانهتر از مهاجرت اتباع افغانستان به جمهوری اسلامی ایران در شرایط کنونی بسازیم.
سابقه مهاجرت افغانستانیها به ایران
ایران و افغانستان بیشترین اشتراکات زبانی و فرهنگی را دارند و در یک حوزه فرهنگی قرار دارند که آن را به اختصار میتوان فرهنگ ایرانی - اسلامی نامید.
این اشتراک در عمق تاریخ منطقه ریشه دارد به طوری که تا سال 1275 هجری قمری که در دوره «ناصرالدین شاه قاجار» پادشاه وقت ایران قرار دارد «پاریس» امضا شد.
در گذشته ایران و افغانستان یک کشور محسوب میشدند و لااقل در ظاهر و به طور رسمی یک کشور بودند هر چند که ساختار قدرت مرکزی در ایران همواره تابعی از تحولات بوده و میزان تسلط یا عدم تسلط حکومت مرکزی بر مناطق تحت کنترل تحت تأثیر آن قدرت و ضعف قرار داشته است.
در ارتباط با افغانستان، مرکزیت قدرت در دوره پس از اسلام به صورت مرتب با جابهجایی جغرافیایی روبهروست و برخی از خاندانهای ترکتبار مرکزیت قدرت خود را در مناطقی قرار میدادند که اکنون در خاک افغانستان قرار دارد و نام تاریخی آن خراسان است.
قتل «نادرشاه افشار» و آغاز مهاجرت از افغانستان
اولین خاندانهای حاکم ایرانی بعد از اسلام خراسانی هستند. عینیترین نمونه در شکلگیری قدرت مستقل، "طاهریان" و "غزنویان" هستند که ایرانیها آنها را ایرانی و افغانستانی ها، افغانستانی میدانند.
بنابراین تا قبل از قرارداد "پاریس" بحثی از مهاجرت وجود ندارد.
جابهجایی جمعیت در یک کشور واحد است هر چند که به عنوان یک واقعیت تاریخی باید پذیرفت که افغانستان از سال 1748 میلادی و پس از قتل "نادرشاه افشار" در "قوچان" و خروج "احمدخان ابدالی" و تشکیل حکومت مستقل در "قندهار"، دیگر مانند یک ولایت تحت حاکمیت کامل ایران قرار نداشته و اولین نشانههای مهاجرت از افغانستان به ایران را از این زمان به بعد میتوان مشاهده کرد.
نقش خاندانهای "سدوزایی" و "بار کزایی" در مهاجرت به ایران
مهاجرتها در هر 2 شکل پناهندگی سیاسی و پناهندگی اجتماعی است که عمدتاٍ ناشی از شرایط داخلی مناطق تحت حاکمیت خاندانهای "سدوزایی" و "بار کزایی" قرار دارد.
رقابت بر سر قدرت بین این 2 خاندان بود که "ابوالفتح خان بارکزایی" را به دربار ایران کشاند و این واقعه را میتوان اولین مهاجرت افغانستانیها به ایران در قالب پناهندگی سیاسی دانست که مورد حمایت دربار ایران قرار گرفت و بعدا فرزندانش سلطنت خاندان بارکزایی را بنیانگذاری کردند.
دومین مهاجرت که در قالب پناهندگی اجتماعی و در ابعاد گستردهتری صورت گرفت، پناهندگی قومیت هزاره شیعه مذهب است که پس از قتل عام هزارهها در دوره حکومت «امیر عبدالرحمان خان بارکزایی روی داد.
هزارههای مهاجر عمدتا در خراسان و سیستان آن روز و یا در کویته که اکنون مرکز ایالت بلوچستان پاکستان است پناه گرفتند و به مرور ایرانی شدند.
خاوریها و هزارهها در مشهد و سیستان بقایای همان مهاجرت با ماهیت پناهندگی اجتماعی هستند.
مهاجرت افغانستانیها در شکل جدید
رفت و آمد اتباع افغانستان به ایران در شکل جدید آن خارج از شکل سنتی پناهندگی سیاسی یا اجتماعی نیست.
تا قبل از کودتای مارکسیستی مورد حمایت اتحاد شوروی سابق، "نورمحمد ترهکی" و استقرار نظام مارکسیستی در افغانستان، اتباع این کشور در شکلگیری کارگر فصلی بهویژه در فصل تابستان به ایران مهاجرت میکردند و بعد از کسب درآمدی به کشورشان باز میگشتند و پدیده مهاجرت فصلی آنها با مشکل خاصی روبهرو نبود.
بحث قانونی و غیرقانونی آن هم وجود نداشت، حکومتها با این پدیده با تساهل و تسامح برخورد میکردند و موارد مشکلساز، استثنا بود.
اما پس از کودتای مارکسیستی در افغانستان و بخصوص پس از آنکه ارتش سرخ اتحاد شوروی سابق در حمایت از نظام مارکسیستی کابل دخالت نظامی کرد و افغانستان را اشغال کرد، موج جدیدی از مهاجرت افغانستانیها در هر 2 قالب پناهندگی سیاسی و پناهندگی اجتماعی، به طرف ایران به راه افتاد.
در این دوره انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوسته بود. انقلاب اسلامی حمایت از مستضعفان را در جهان وظیفه ایدئولوژیک و اسلامی خود میدانست.
لذا به طور طبیعی از مهاجرین در هر 2 سطح پناهنده سیاسی و پناهنده اجتماعی استقبال کرد.
آنچه که در ارتباط با مهاجرین افغانستانی مورد توجه قرار میگیرد. نهضت تشکیل جبهه آزادیبخش انقلاب اسلامی افغانستان بود که تقریبا همه گروههای شیعی مذهب را سازماندهی کرد.
در آستانه پیروزی جهاد در افغانستان و خروج ارتش سرخ اتحاد شوروی، 2 جریان جهادی قدرتمند یکی در ایران و دیگری در پاکستان شکل گرفته بودند که هر کدام ادعای قدرت داشتند.
حزب "وحدت اسلامی" از ادغام سازمانها و گروههای مختلف مستقر در ایران شکل گرفت، هر چند که در مقاطع بعدی به 2 بخش تحت رهبری "اکبری"و "خلیلی" تقسیم شد.
برجستهترین رهبر جریان شیعی افغانستان در ایران شهید "مزاری" بود که به وسیله طالبان به شهادت رسید.
با این حال واقعیت این است که آنچه تحت عنوان مهاجرین افغانستانی در ایران مطرح شد و تا به امروز به عنوان یک مشکل باقی مانده است، مهاجرین نوع دوم است که به صورت قانونی و غیرقانونی از مرزهای ایران و افغانستان عبور و مرور دارند.
عمده مشکلات مربوط به پناهندگان اجتماعی است
این رفت و آمدها همچنان ادامه یافته است. این گروه از مهاجران را میتوان پناهندگان اجتماعی دانست.
تعداد آنها حدود 3 میلیون نفر است که در حال حاضر یک میلیون نفر آنها کارت اقامت دارند و قانونی به حساب میآیند و 2 میلیون نفر مهاجران غیرقانونی محسوب میشوند و به صورت قاچاق وارد ایران شدهاند.
عمده مشکلات مطروحه در ارتباط با مهاجرین افغانستانی در ایران مربوط به همین گروه است.
بحث چگونگی برخورد با این گروه از مهاجرین و بازگرداندن آنها به کشورشان به صورت یک مشکل درآمده است و هر گونه برخورد کارشناسی نشده میتواند پیامدهای منفی برای هر 2 ملت و کشور ایران و افغانستان داشته باشد.
از این رو نیاز خواهد بود که به پدیده مهاجرت افغانستانیها به ایران نگاهی دوباره و آسیبشناسانه داشت و به صورت علمی و کارشناسی با این پدیده برخورد کرد.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.