گام های راهبردی آمریکا برای نفوذ در ایران
خبرگزاری میزان - پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، در یادداشتی گام های راهبردی آمریکا برای نفوذ در ایران را بررسی کرد.
خبرگزاری میزان -
به گزارش گروه سیاسی به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، در این یادداشت با عنوان «گام های راهبردی آمریکا برای نفوذ در ایران»، عبدالله مرادی فرایند و هدف گذاری این نفوذ را «تغییر در دستگاه محاسباتی نظام، تقویت شبکه حامیان غرب در داخل و تغییر ذائقه فرهنگی» در ایران بیان می کند.
در متن این یادداشت آمده است:
گفتمان جمهوری اسلامی به عنوان یک الگوی هویتی و ارزشی متفاوت، همواره در مقابل گفتمان نظام سلطه قرار داشته است. پس سیاست مهار و مدیریت ایران با چشم انداز حداکثری تغییر نظام همواره در دستور کار آمریکا قرار داشته است. این موضوع البته در مقاطعی با رویکرد سخت نظامی و در مقاطعی مانند فتنه ی 88 با استفاده از الگوی براندازی نرم، پیگیری شده است.
بر همین اساس، نباید انتظار داشت که حتی پس از توافق هسته ای نیز ایالات متحده به روند دشمنی و سیاست های مبتنی بر مهار، نفوذ، تغییر رفتار و براندازی نظام جمهوری اسلامی خاتمه دهد، بلکه به عکس، شواهد نشان می دهد که نظام سلطه مترصد فرصتی است تا از فضای سیاسی و اقتصادی ناشی از برجام حداکثر استفاده را ببرد و طراحی های خود را علیه جمهوری اسلامی ایران تعمیق بخشد.
درست به همین دلیل رهبر معظم انقلاب اسلامی، در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (25 شهریور) با اشاره به نیت شوم دشمنان سلطه گر برای بازگشت و نفوذ در ایران اسلامی فرمودند: «در زمینه ی سیاسی نیز بیگانگان به دنبال نفوذ در مراکز تصمیم گیری و اگر نشد، نفوذ در مراکز تصمیم سازی هستند که در صورت تحقق این توطئه، جهت گیری ها، تصمیمات و حرکت عمومی کشور، بر اساس خواست و اراده ی بیگانگان، تنظیم و اجرایی خواهد شد.»
همه گام های این مبارزه راهبردی نفوذ برای این صورت می گیرد که آمریکا بتواند از فضای به وجودآمده، به تغییر در معادله قدرت و سیاست داخلی ایران برسد؛ امری که هرچند در اظهارات علنی مقامات آمریکایی به آن اشارتی می شود، اما در واقع بیش از هر چیزی بر آن حساب و تمرکز کرده اند که این فضا، مقدمه نفوذ و سپس براندازی جمهوری اسلامی باشد، نه مقدمه پذیرش این کشور به مثابه ی یک قدرت هسته ای.
پیتر هارل، از پژوهشگران اندیشکده «مرکز امنیت آمریکایی جدید»، به مقامات کاخ سفید چنین تجویز می کند: «آمریکا باید یک استراتژی تهاجمی ترویج اصلاحات سیاسی و اجتماعی در ایران را دنبال کند تا تعامل بیشتر موسسات غیردولتی آمریکایی و بین المللی و نهادهای جامعه مدنی در ایران تسهیل شود. واشنگتن باید به باقی ماندن در کنار فعالانی در ایران، که به دنبال اصلاحات سیاسی در کشور هستند، ادامه دهد.»1 در واقع برجام و افزایش تعامل با ایران از دید آن ها بیش از آنکه به معنای راه یافتن ایران به جامعه بین المللی باشد،به معنای راه یافتن آمریکا به درون ایران است.2 با توجه به این توضیحات می توان فرایند و هدف گذاری این نفوذ را در این موارد تشریح نمود:
1. تغییر در دستگاه محاسباتی نظام
تلاش برای تغییر ادراک و اخلال در دستگاه محاسباتی تصمیم گیری و یا تصمیم سازی نظام جمهوری اسلامی از جمله رویکردهایی بوده است که همواره در کوران حوادث سیاسی، توسط نظام سلطه علیه ایران مورد استفاده قرار گرفته است. این رویکرد در نگرش راهبردی نظام سلطه به ویژه معطوف به مقاطعی است که آن ها احساس می کنند در برخی از قسمت های ساختار سیاسی کشور اشتیاقی جهت تعامل با غرب وجود دارد. لذا عمده ی تمرکز این رویکرد بر دولتمردان سیاسی است و اساسا با استفاده از مجموعه ای از رویکردهای سخت و نرم، تلاش می کند نخبگان سیاسی کشور را در مسیر اهداف غرب هدایت کند و استحاله نظام را رقم بزند. نظام سلطه برای پیشبرد این روند، از طرح فروپاشی شوروی برای جمهوری اسلامی ایران بهره می گیرد که سابقه ی به کارگیری آن را می توان در اواسط دهه ی هفتاد شمسی نیز ملاحظه کرد. بر این مبنا، تلاش کرده اند رویکرد نخبگان سیاسی کشور را با اعمال فشارها و تهدیدات فزاینده به سویی تغییر دهند که آنان احساس کنند «هزینه » تقابل با غرب و ایستادگی بر آرمان های انقلاب اسلامی، بسیار بیشتر از «فایده های» آن است. همین ایده و وجود گروه های سیاسی برانداز داخلی با سابقه انقلابی، زیربنای پروژه انقلاب رنگی نیز به شمار می آید؛ امری که مقام معظم رهبری با شناخت روند برنامه ریزی های نظام سلطه، بیان داشتند: «تنها امید دشمنان این است که انقلاب به دست کسانی به شکست برسد که خود در انقلاب نقش داشتند.»3
بنابراین همان طور که در دوران مقاومت برای افزایش دارایی های چانه زنی در پرونده ی هسته ای، تحریم های اقتصادی و فتنه های داخلی سیاسی برای تغییر ادراک سیاسی و سرگشتگی ساختار تصمیم گیری کشور طراحی شد، در دوران پس از برجام (در صورت تصویب) نیز گزینه های افزایش فشارهای منطقه ای، تغییر ذائقه فرهنگی و چماق تحریم ها، همان کارکرد تغییر ادراک را پیگیری می کند. هدف آن است که جمع بندی مسئولان جمهوری اسلامی به این سو معطوف شود که در صورت ارزش مداری در سیاست داخلی و خارجی، با فشارهای خارجی زیاد و احتمال گسترش اعتراضات داخلی مواجه خواهند شد.
2. تقویت شبکه حامیان غرب در داخل
این مشروط سازی و محدودسازی سیاست داخلی کشور، به طور مستقیم منجر به تقویت جناح های سیاسی غرب گرا خواهد شد و گام بعدی طرح بازسازی شده فروپاشی شوروی در ایران است. در واقع همه ی این اقدامات با هدف تهی کردن ساختار نظام از محتوای ارزشی آن صورت می گیرد. همان گونه که این تصور باطل در دوران اصلاحات نیز به وجود آمد و در همان زمان نیز رهبر انقلاب با اشاره به وجود یک طرح همه جانبه آمریکایی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی، چنین بیان داشتند: «این طرح، طرح بازسازی شده ای است از آنچه که در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد. به نظر خودشان می خواهند همان طرح را در ایران اجرا کنند. دشمن این را می خواهد.»4
اما به هرصورت آمریکا در قالب الگوی نفوذ، تلاش می کند تا طرح بازسازی شده ی فروپاشی شوروی را در جمهوری اسلامی نیز پیگیری نماید. بر همین اساس، اندیشکده «بنیاد دفاع از دموکراسی» در گزارشی صراحتا به این موضوع اشاره می کند که «در توافق هسته ای، این جنبه مثبت وجود دارد که شاید این توافق برایمان تنها ده سال زمان به منظور نابود ساختن حکومت ایران خریده باشد. با در نظر داشتن این مساله، این مدت زمان باید به طور کارآمد مورد استفاده قرار گیرد. تکرار موضع ایالات متحده درباره تضمین فروپاشی پرده ی آهنین، یک نقطه آغاز محسوب می شود. آنچه در فاصله ی سال های 80-1979 در لهستان اتفاق افتاد، یک نمونه برجسته قلمداد می شود. اعتصاب سال 1980 در کارخانه کشتی سازی لنین در گدانسک، در نهایت به فروپاشی امپراتوری شوروی منجر شد. ایالات متحده می بایست از فضای به وجودآمده از مذاکرات هسته ای با ایران استفاده کرده و شبکه ی حامیان غرب در ایران را فعال کند تا از این طریق، تغییرات سیاسی در ایران به وجود آورد. در واقع توافق هسته ای کنونی، فرصت منحصر به فردی را برای تمرکز بر تغییر ایران به دست می دهد.»5 این همان موضوعی است که می توان در گفتار دولتمردان آمریکایی از جمله باراک اوباما و جان کری نیز مشاهده کرد. جان کری در دوم مرداد گذشته در شورای روابط خارجی آمریکا، با اظهار اینکه آمریکا نسبت به آینده ی ایران حساب باز کرده است، بیان داشت: «من نمی دانم تا 15 سال دیگر چه اتفاقی می افتد، جز اینکه می دانم اتفاقات زیادی در کشورها رخ خواهد داد.»6
3. تغییر ذائقه فرهنگی
شاید بتوان یکی از مهم ترین راه های نفوذ را، نفوذ در حوزه «فرهنگ» جامعه و به موازات آن، زمینه سازی برای تغییر ذائقه ی فرهنگی جامعه دانست. همان گونه که «جوزف نای» با خوشحالی از شلوارهای جین آبی جوانان شوروی یا پخش سریال های آمریکایی در تلویزیون نیکاراگوئه در حین تضاد با حکومت آمریکا و آهنگ و شوهای تلویزیونی، به عنوان اثرات و منابع قدرت نرم آمریکا یاد می کرد،7 اینک نیز همان الگوی فرهنگی برای تغییر ارزش های فردی و سبک زندگی جامعه ی ایرانی به کار می رود. این تهدیدات نرم افزاری که رهبر انقلاب از آن ها تحت عنوان «ناتوی فرهنگی» نام برده اند، برای کسب قدرت سیاسی با ابزار تخریب اخلاق، مصرف گرایی، بی اعتنایی به هویت ملی، دلبستگی به ارزش های آمریکایی و... اعمال می شوند. این شکل از تهدیدات در کوتاه مدت در قالب مسائلی چون مهاجرت نخبگان و تنش های سیاسی به شکل اغتشاش در مشروعیت، انسجام و ظرفیت نظام های سیاسی به عنوان مولفه های نرم امنیتی، بروز می کند، ولیکن در بلندمدت با تغییر در ذائقه عمومی جامعه، به تزلزل اساسی در آن مولفه های نرم امنیتی و تغییر در جهت گیری های کلان یک جامعه می انجامد. به نظر می رسد یکی از اولین گام ها در فرایند تغییر ذائقه فرهنگی، اخبار حضور و فعالیت مک دونالد در کشور است. نمادسازی مبتنی بر مک دونالد، تعبیری جز پذیرش سبک زندگی آمریکایی ندارد.
نتیجه این سه رویکرد آن است که فضای افکار عمومی و سیاست داخلی کشور به شدت مشروط می گردد؛ چراکه در واقع مشروط سازی فضای سیاسی داخل کشور و جهت دهی به انتخاب مردمی، دو نتیجه طبیعی در پی خواهد داشت: اولاً تغییر در ادراک سیاسی تصمیم گیران نظام و ثانیاً هموارسازی برای قدرت یافتن نخبگان غرب گرا.
انتهای پیام /
در متن این یادداشت آمده است:
گفتمان جمهوری اسلامی به عنوان یک الگوی هویتی و ارزشی متفاوت، همواره در مقابل گفتمان نظام سلطه قرار داشته است. پس سیاست مهار و مدیریت ایران با چشم انداز حداکثری تغییر نظام همواره در دستور کار آمریکا قرار داشته است. این موضوع البته در مقاطعی با رویکرد سخت نظامی و در مقاطعی مانند فتنه ی 88 با استفاده از الگوی براندازی نرم، پیگیری شده است.
بر همین اساس، نباید انتظار داشت که حتی پس از توافق هسته ای نیز ایالات متحده به روند دشمنی و سیاست های مبتنی بر مهار، نفوذ، تغییر رفتار و براندازی نظام جمهوری اسلامی خاتمه دهد، بلکه به عکس، شواهد نشان می دهد که نظام سلطه مترصد فرصتی است تا از فضای سیاسی و اقتصادی ناشی از برجام حداکثر استفاده را ببرد و طراحی های خود را علیه جمهوری اسلامی ایران تعمیق بخشد.
درست به همین دلیل رهبر معظم انقلاب اسلامی، در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (25 شهریور) با اشاره به نیت شوم دشمنان سلطه گر برای بازگشت و نفوذ در ایران اسلامی فرمودند: «در زمینه ی سیاسی نیز بیگانگان به دنبال نفوذ در مراکز تصمیم گیری و اگر نشد، نفوذ در مراکز تصمیم سازی هستند که در صورت تحقق این توطئه، جهت گیری ها، تصمیمات و حرکت عمومی کشور، بر اساس خواست و اراده ی بیگانگان، تنظیم و اجرایی خواهد شد.»
همه گام های این مبارزه راهبردی نفوذ برای این صورت می گیرد که آمریکا بتواند از فضای به وجودآمده، به تغییر در معادله قدرت و سیاست داخلی ایران برسد؛ امری که هرچند در اظهارات علنی مقامات آمریکایی به آن اشارتی می شود، اما در واقع بیش از هر چیزی بر آن حساب و تمرکز کرده اند که این فضا، مقدمه نفوذ و سپس براندازی جمهوری اسلامی باشد، نه مقدمه پذیرش این کشور به مثابه ی یک قدرت هسته ای.
پیتر هارل، از پژوهشگران اندیشکده «مرکز امنیت آمریکایی جدید»، به مقامات کاخ سفید چنین تجویز می کند: «آمریکا باید یک استراتژی تهاجمی ترویج اصلاحات سیاسی و اجتماعی در ایران را دنبال کند تا تعامل بیشتر موسسات غیردولتی آمریکایی و بین المللی و نهادهای جامعه مدنی در ایران تسهیل شود. واشنگتن باید به باقی ماندن در کنار فعالانی در ایران، که به دنبال اصلاحات سیاسی در کشور هستند، ادامه دهد.»1 در واقع برجام و افزایش تعامل با ایران از دید آن ها بیش از آنکه به معنای راه یافتن ایران به جامعه بین المللی باشد،به معنای راه یافتن آمریکا به درون ایران است.2 با توجه به این توضیحات می توان فرایند و هدف گذاری این نفوذ را در این موارد تشریح نمود:
1. تغییر در دستگاه محاسباتی نظام
تلاش برای تغییر ادراک و اخلال در دستگاه محاسباتی تصمیم گیری و یا تصمیم سازی نظام جمهوری اسلامی از جمله رویکردهایی بوده است که همواره در کوران حوادث سیاسی، توسط نظام سلطه علیه ایران مورد استفاده قرار گرفته است. این رویکرد در نگرش راهبردی نظام سلطه به ویژه معطوف به مقاطعی است که آن ها احساس می کنند در برخی از قسمت های ساختار سیاسی کشور اشتیاقی جهت تعامل با غرب وجود دارد. لذا عمده ی تمرکز این رویکرد بر دولتمردان سیاسی است و اساسا با استفاده از مجموعه ای از رویکردهای سخت و نرم، تلاش می کند نخبگان سیاسی کشور را در مسیر اهداف غرب هدایت کند و استحاله نظام را رقم بزند. نظام سلطه برای پیشبرد این روند، از طرح فروپاشی شوروی برای جمهوری اسلامی ایران بهره می گیرد که سابقه ی به کارگیری آن را می توان در اواسط دهه ی هفتاد شمسی نیز ملاحظه کرد. بر این مبنا، تلاش کرده اند رویکرد نخبگان سیاسی کشور را با اعمال فشارها و تهدیدات فزاینده به سویی تغییر دهند که آنان احساس کنند «هزینه » تقابل با غرب و ایستادگی بر آرمان های انقلاب اسلامی، بسیار بیشتر از «فایده های» آن است. همین ایده و وجود گروه های سیاسی برانداز داخلی با سابقه انقلابی، زیربنای پروژه انقلاب رنگی نیز به شمار می آید؛ امری که مقام معظم رهبری با شناخت روند برنامه ریزی های نظام سلطه، بیان داشتند: «تنها امید دشمنان این است که انقلاب به دست کسانی به شکست برسد که خود در انقلاب نقش داشتند.»3
بنابراین همان طور که در دوران مقاومت برای افزایش دارایی های چانه زنی در پرونده ی هسته ای، تحریم های اقتصادی و فتنه های داخلی سیاسی برای تغییر ادراک سیاسی و سرگشتگی ساختار تصمیم گیری کشور طراحی شد، در دوران پس از برجام (در صورت تصویب) نیز گزینه های افزایش فشارهای منطقه ای، تغییر ذائقه فرهنگی و چماق تحریم ها، همان کارکرد تغییر ادراک را پیگیری می کند. هدف آن است که جمع بندی مسئولان جمهوری اسلامی به این سو معطوف شود که در صورت ارزش مداری در سیاست داخلی و خارجی، با فشارهای خارجی زیاد و احتمال گسترش اعتراضات داخلی مواجه خواهند شد.
2. تقویت شبکه حامیان غرب در داخل
این مشروط سازی و محدودسازی سیاست داخلی کشور، به طور مستقیم منجر به تقویت جناح های سیاسی غرب گرا خواهد شد و گام بعدی طرح بازسازی شده فروپاشی شوروی در ایران است. در واقع همه ی این اقدامات با هدف تهی کردن ساختار نظام از محتوای ارزشی آن صورت می گیرد. همان گونه که این تصور باطل در دوران اصلاحات نیز به وجود آمد و در همان زمان نیز رهبر انقلاب با اشاره به وجود یک طرح همه جانبه آمریکایی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی، چنین بیان داشتند: «این طرح، طرح بازسازی شده ای است از آنچه که در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد. به نظر خودشان می خواهند همان طرح را در ایران اجرا کنند. دشمن این را می خواهد.»4
اما به هرصورت آمریکا در قالب الگوی نفوذ، تلاش می کند تا طرح بازسازی شده ی فروپاشی شوروی را در جمهوری اسلامی نیز پیگیری نماید. بر همین اساس، اندیشکده «بنیاد دفاع از دموکراسی» در گزارشی صراحتا به این موضوع اشاره می کند که «در توافق هسته ای، این جنبه مثبت وجود دارد که شاید این توافق برایمان تنها ده سال زمان به منظور نابود ساختن حکومت ایران خریده باشد. با در نظر داشتن این مساله، این مدت زمان باید به طور کارآمد مورد استفاده قرار گیرد. تکرار موضع ایالات متحده درباره تضمین فروپاشی پرده ی آهنین، یک نقطه آغاز محسوب می شود. آنچه در فاصله ی سال های 80-1979 در لهستان اتفاق افتاد، یک نمونه برجسته قلمداد می شود. اعتصاب سال 1980 در کارخانه کشتی سازی لنین در گدانسک، در نهایت به فروپاشی امپراتوری شوروی منجر شد. ایالات متحده می بایست از فضای به وجودآمده از مذاکرات هسته ای با ایران استفاده کرده و شبکه ی حامیان غرب در ایران را فعال کند تا از این طریق، تغییرات سیاسی در ایران به وجود آورد. در واقع توافق هسته ای کنونی، فرصت منحصر به فردی را برای تمرکز بر تغییر ایران به دست می دهد.»5 این همان موضوعی است که می توان در گفتار دولتمردان آمریکایی از جمله باراک اوباما و جان کری نیز مشاهده کرد. جان کری در دوم مرداد گذشته در شورای روابط خارجی آمریکا، با اظهار اینکه آمریکا نسبت به آینده ی ایران حساب باز کرده است، بیان داشت: «من نمی دانم تا 15 سال دیگر چه اتفاقی می افتد، جز اینکه می دانم اتفاقات زیادی در کشورها رخ خواهد داد.»6
3. تغییر ذائقه فرهنگی
شاید بتوان یکی از مهم ترین راه های نفوذ را، نفوذ در حوزه «فرهنگ» جامعه و به موازات آن، زمینه سازی برای تغییر ذائقه ی فرهنگی جامعه دانست. همان گونه که «جوزف نای» با خوشحالی از شلوارهای جین آبی جوانان شوروی یا پخش سریال های آمریکایی در تلویزیون نیکاراگوئه در حین تضاد با حکومت آمریکا و آهنگ و شوهای تلویزیونی، به عنوان اثرات و منابع قدرت نرم آمریکا یاد می کرد،7 اینک نیز همان الگوی فرهنگی برای تغییر ارزش های فردی و سبک زندگی جامعه ی ایرانی به کار می رود. این تهدیدات نرم افزاری که رهبر انقلاب از آن ها تحت عنوان «ناتوی فرهنگی» نام برده اند، برای کسب قدرت سیاسی با ابزار تخریب اخلاق، مصرف گرایی، بی اعتنایی به هویت ملی، دلبستگی به ارزش های آمریکایی و... اعمال می شوند. این شکل از تهدیدات در کوتاه مدت در قالب مسائلی چون مهاجرت نخبگان و تنش های سیاسی به شکل اغتشاش در مشروعیت، انسجام و ظرفیت نظام های سیاسی به عنوان مولفه های نرم امنیتی، بروز می کند، ولیکن در بلندمدت با تغییر در ذائقه عمومی جامعه، به تزلزل اساسی در آن مولفه های نرم امنیتی و تغییر در جهت گیری های کلان یک جامعه می انجامد. به نظر می رسد یکی از اولین گام ها در فرایند تغییر ذائقه فرهنگی، اخبار حضور و فعالیت مک دونالد در کشور است. نمادسازی مبتنی بر مک دونالد، تعبیری جز پذیرش سبک زندگی آمریکایی ندارد.
نتیجه این سه رویکرد آن است که فضای افکار عمومی و سیاست داخلی کشور به شدت مشروط می گردد؛ چراکه در واقع مشروط سازی فضای سیاسی داخل کشور و جهت دهی به انتخاب مردمی، دو نتیجه طبیعی در پی خواهد داشت: اولاً تغییر در ادراک سیاسی تصمیم گیران نظام و ثانیاً هموارسازی برای قدرت یافتن نخبگان غرب گرا.
انتهای پیام /
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *