دانشگاه و نسخه بومی پیشرفت
_ شهریار زرشناس در روزنامه حمایت نوشت: مبدأ روز دانشجو در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ اساساً و اصالتاً با استکبارستیزی عجین شده است. ۶۸ سال پیش، دانشجویان در اعتراض به دیدار رسمی «ریچارد نیکسون»، معاون رئیسجمهور وقت آمریکا و ازسرگیری روابط ایران با انگلیس، در دانشگاه تهران دست به تظاهرات زدند که درنهایت، سه نفر از آنها به شهادت رسیدند. علاوه بر این وجه، بدنه اصلی جنبش دانشجویی که برخی میخواهند آن را مصادره به مطلوب کنند، از سال ۱۳۲۰ تا پیروزی انقلاب، دو ویژگی «عدالتخواهی» و «استقلالطلبی» داشت.
سؤال اینجاست که چرا در حرکت ۱۶ آذر، صبغه ضداستعماری و ضدامپریالیستی برجستهتر است و به کدام دلیل دو ویژگی ذکرشده پررنگ شد؟ پاسخ را باید در چهار ماه قبل از این جنبش جستجو کرد. در ۲۸ مرداد همان سال، از طریق کودتای انگلیسی - آمریکایی، حرکت استقلالطلبانه مردم سرکوب شد و جنبش دانشجویی نسبت به این دخالت آشکار واکنش نشان داد که درنهایت، با برخورد سخت رژیم پهلوی، نقطه عطف روز دانشجو ایجاد شد.
رمز ماندگاری این جنبش نیز این بود که در امتداد انقلاب اسلامی و حرکت توفنده مردم قرار گرفت و اگر غیر از این بود، به حاشیه میرفت و نمیتوانست اثرگذار باشد. وقتی این اتفاق افتاد، اثرگذاری مهم و تعیینکنندهای پیدا کرد، هرچند لایههایی از آن بعدها ریزش کرد و بهجای آن، رویشهای جدیدی اتفاق افتاد. علاوه بر این، جنبش دانشجویی در سال ۱۳۵۸، واقعه تاریخی تسخیر لانه جاسوسی را در بطن جریان انحرافی لیبرالیسم که دولت موقت مدافع آن بود، رقم زد و یکفصل جدید در تقابل با آمریکا بهعنوان قطب لیبرالیسم و استعمار نوین تعریف کرد. اما باید پرسید که نسبت جنبشهای دانشجویی با حال چیست و این آرمانها چه کمکی به آینده کشور میکنند؟ یکی از روشنترین دلایل برای لزوم سرزندگی و شاداب بودن حرکتهای عدالتخواهانه، ضداستکباری و استقلالطلبانه، رویکرد غرب مدرن از دوره رنسانس تا اواخر قرن هجدهم است.
در این فاصله، نظم جهانی موردنظر غرب تشکیل شد و استقلال کشورها را بهمنظور تأمین حداکثری منافعشان زیر سؤال برد. در ادامه برای دوشیدن ملتها، افزون بر تحقیر آرمان استقلالخواهی، هویت اعتقادی، دینی و اجتماعی آنها را نیز بهتدریج تغییر دادند. وقتی ملتها بخواهند با این سیاستهای شبه بردهداری مخالفت کنند و با انقلاب، به روندهای استثماری پایان بدهند، طبیعی است که نظام سلطه بیکار نمینشیند و واکنش نشان میدهد. تغییر حاکمیتها بهواسطه کودتا، انقلابهای رنگی و جنگ، رایجترین روشهای مقابله هستند، اما در بعد فرهنگ و ایدئولوژی، بر روی ذهن جوانان آرمانگرا کار میکنند تا به نسبت به انقلاب بدبین شود.
یکی از مفاهیمی که سالهاست در حال مهندسی آن در ذهن جوانان هستند، همین روحیه «استقلالطلبی» است. بهاینترتیب که با مغلطه میکوشند اساس استقلال را لجنمال کنند و به جوانان بهویژه نسل پرتحرک دانشجو القا کنند در جهانی که بیشتر به یک دهکده شبیه است و شبکههای الکترونیکی جای بسیاری از ارتباطات معمول را گرفته، استقلال اصلاً معنا ندارد.
بهعبارتدیگر، از سالهای آغازین دهه ۶۰ میلادی وقتی راهبردنویسان غربی با موجی از آرمانخواهی در جهان روبرو شدند، یک جبهه فعال و هدفمند برای زدن هر نوع «انقلابی گری»، «عدالتخواهی»، «استقلالخواهی» و «عدالتطلبی» گشودند. حرفشان هم این بود که مگر میشود مستقل زندگی کرد وقتی میتوانیم با پذیرش سیستم ارباب-رعیتی به روش نوین، در جهانی با رفاه بیشتر زیست!
واقعیت این است که اگر دانشجویان جوان ما در پی رفاه، آسایش، پیشرفت و توزیع عادلانه ثروت در کشور هستند، قطعاً این موارد از راه ممزوج شدن با بهاصطلاح نظام جهانی ممکن نمیشود بلکه این اهداف با اصالت بخشی به روحیه استقلالطلبی آرمانگرایانه به دست میآید. این در حالی است که استراتژیستهای آمریکایی و اروپایی دقیقاً عکس این ماجرا را جلوه میدهند.
از باب مثال، مصریها همپیاله با آمریکا، کسانی که حتی یک شعار مرگ بر آمریکا نگفتند و در برابر منظومه استکبار ایستادگی نکردند، ببینید چه وضع رقت باری دارند. همین یک دلیل کافی است تا دروغ بزرگ گذار از استقلال و پیوستن به نظم جهانی آشکار گردد. بهبیاندیگر، ادغام شدن در چارچوب موردنظر استکبار و دست کشیدن از ارزشها، الزاماً موجب رفاه، پیشرفت و آسایش نمیشود و اتفاقاً زمینههای فقر و بردگی را فراهم میکند.
از سوی دیگر، منظور از این استدلال هم این نیست که با دنیا سر ناسازگاری داشته باشیم و دست رد به سینه همه بزنیم بلکه مراد از این اصرار آن است که به دیگران اجازه ندهیم در امورات ما دخالت کنند و مقدرات کشور را معلوم نمایند.
علاوه بر این، برای اینکه جنبشهای دانشجویی حرکت مؤثری در راستای تحقق جامعه و تمدن نوین اسلامی داشته باشند و پیشرفت حقیقی را به ارمغان بیاورند، سه مؤلفه باید محقق شود.
اول اینکه دانشجویان باید آرمانخواهی را با انقلابی گری ببینند. در بطن آرمانخواهی انقلابی همه ارزشها اعم از پیشرفت، اقتدار، عزب، استقلال و ... مستتر است. نقطه مقابل جنبش دانشجویی عدالتخواه، جریانهای لیبرالی هستند که مدیران اشرافی و نجومی بگیر را حتی لازمه پیشرفت میدانند و افتخار میکنند که تولید ثروت ظالمانه به حدی افزایشیافته که یک مدیر و مسئول، سهم خود را بهراحتی از آن برداشت میکند. بنابراین، اگر بخواهیم به این سمتوسو حرکت کنیم، نباید در دام عدالتخواهی غربی گرفتار شویم.
دوم، برای اینکه بتوانیم از نظام سازی به سمت دولت سازی و از آنجا به جامعهسازی و تمدن نوین اسلامی برسیم، نیازمند «تولید علم» هستیم. شالوده تولید علم را باید در علوم انسانی اسلامیشده جستجو کرد چراکه علوم انسانی غربی حتی اگر محصولی داشته باشد، درنهایت به نفع کشور هم نیست چه رسد به انقلاب اسلامی. نسخه راهنمای تمدن سازی اسلامی تنها از این رهگذر قابل تهیه است، درحالیکه نظام فعلی آکادمیک ما در مقابل تولید این نسخه مقاومت میکند و گشایشهای زیادی لازم است تا به این مرحله برسیم.
وجه سوم جنبش دانشجویی که در واقع متمم و مکمل همه موارد فوقالذکراست، استقلالطلبی ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی است. ما دورهای پرفراز و نشیب را در این زمینه پشت سر گذاشتهایم و دیدهایم که برخی از تئوریسینهای بهظاهر اسلامگرا که عامدانه از جلوههای انقلابی پرهیز میکردند، به آغوش غرب و آمریکا پناه بردند و معلوم شد که برای رهبران لیبرالیسم خطبه میخواندند. بنابراین، اصالت بخشی به حرکتهای دانشجویی و دستیابی به نقطه آرمانی زمانی حاصل میشود که تولید علم متکی به شاخصههای بومی در اولویت قرار گیرد تا درنهایت، نقش مرجعیت ایران در تحولات و رویدادهای علمی در همه حوزهها محقق شود.