فراغتی زیر آسمان شهر
_ روزنامه ایران نوشت: بچهها دور میز دنبال هم می دوند و شادمانه می خندند. صدای خنده و شادیشان فضا را پر کرده و تصویری دلنشین از حضورشان در چشم بینندگان ترسیم شده است. مادرها گرم گپ و گفت هستند و به نظر می رسد آنقدر حرف برای گفتن دارند که می توانند ساعتها همان جا، پشت میز مربعی، زیر آسمان نیمه ابری بنشینند و با هم حرف بزنند. میزهای فایبرگلاس مربع شکل با فاصله از هم روی تکه زمینی که با چمن مصنوعی فرش شده، چیده شده اند. کمی آنسوتر چند رستوران وَن خیابانی کنار هم قرار گرفته اند و بوی خوشی در فضا پیچیده است. زنی جوان سرش را از پنجره یکی از ونها بیرون می آورد و خطاب به میزِ مادرها می گوید: «سفارش شما آماده است.» دو نفر از مادرها می روند تا سفارش را تحویل بگیرند. وقتی سینیهای پر از همبرگر روی میز گذاشته می شود، بچهها شادمانه جیغ می کشند و به سر و کول هم می پرند تا زودتر ساندویچ هایشان را بردارند.
خیلی وقت بود در خیابانهای شهر شاهد چنین صحنههایی نبودیم؛ کرونا شکل زندگی را عوض کرده بود و حالا به نظر میرسد آدم ها دیگر از لاک خودشان درمی آیند و به زندگی عادی برمی گردند، گرچه همچنان با احتیاط، اما اثری هم از آن ترس و نگرانی گذشته نیست. در این میان تفریح در فضاهای روباز بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، چون می شود با خیالی راحت تر ساعتی را به خوشی سپری کرد.
«برای من خیلی خوشحال کننده است که بعد از مدتها به قصد تفریح با فرزندم بیرون آمده ام. در تمام این مدت دو سال هربار، صرفاً برای کارهای ضروری مثل خرید و دکتر رفتن و ... از خانه بیرون آمده بودم. دخترم هم که مهدکودک نمی رفت و تمام مدت با هم در خانه بودیم. امروز اولین بار است که با دوستانم بیرون قرار گذاشته ام. همگی بچههای تقریباً همسن و سال داریم و شرایط مشابهی را در این مدت سپری کرده ایم. فکر می کنم دیگر طاقت همه مان تمام شده بود و نیاز به این دورهمی داشتیم.»
زن جوان این را می گوید و ادامه می دهد: «اینجا چند وقت است دایر شده و، چون نزدیک منزل مان است آن را می دیدم و خیلی خوشم آمد. فضای دلنشینی دارد و مهمتر آنکه روباز است و خیال آدم نسبتاً راحت.
همه نیاز دارند مواقعی را به تفریح و آرام سازی ذهن اختصاص دهند و اینطور فضاها کمک بزرگی است خصوصاً برای ما مادرانی که امکان رفت و آمدمان به خیلی فضاها محدود است. طبعاً با بچه سه چهار ساله نمی شود راحت سینما رفت. حتی میهمانی رفتن هم گاهی سخت می شود، چون اولاً باید به فکر رعایت پروتکلها بود و در ثانی شرایط خاصی دارد، مثلا ترجیح این است که با خانوادههای بچه دار رفت و آمد کنیم تا بچهها هم از بازی و معاشرت با هم لذت ببرند، اما به هرحال در این مدت کرونا چنین شرایطی فراهم نشده است، برای همین من شخصاً از چنین فضاهایی استقبال می کنم و امیدوارم در جاهای دیگر شهر هم شاهد فراهم شدن شرایط آن باشیم.»
چند میز آن طرفتر زن و مردی مسن با دو فنجان قهوه در دست مشغول صحبت هستند. پسر جوان برایشان یک برش کیک در پیشدستی می آورد و زن لبخند می زند. اگر ماسک را بردارید می شود بوی قهوه تازه را که در فضا پیچیده استشمام کرد. کافه سیار خیابانی برای خیلی ها فرصتی است که شاید در جاهای دیگر دست ندهد. «آدم گاهی دلش می خواهد از خانه بیرون بیاید و بنشیند جایی یک چای یا قهوه بخورد. برای کسانی در سن و سال ما قضیه کمی فرق می کند. مثل جوانها نیستیم که کافی شاپ برویم، البته الان می بینم که دوستان همسن و سال من قرار می گذارند و کافی شاپ می روند، اما خودم تا به حال نرفته ام.»
خانم مسن این را می گوید و ادامه می دهد: «اینجا را دیدم و به همسرم گفتم بیاییم یک قهوه با هم بخوریم. فضای خوبی است و پیاده می توانیم بیاییم. مگر ما دل نداریم؟» این را به شوخی می گوید و می خندد.
شوهرش در ادامه حرفهای او می گوید: «همه فکر می کنند آدمها که پیر می شوند باید گوشه خانه بنشینند و نهایتاً به پارک سر خیابان شان بروند. گاهی همین جا هم که می آییم جوانها با تعجب نگاه می کنند و لابد دارند پیش خودشان فکر می کنند که اینها چه دل خوشی دارند یا اینکه چه خوب که اینقدر در این سن و سال روحیه شان خوب است. من حرفم این است که باید روحیه را تقویت کرد. الان که شرایط بهتر شده و خیلی ها دو دوز واکسن زده اند، می شود بیشتر تفریح کرد و تفریح هم، سن و سال نمی شناسد. اتفاقاً آدمهای مسن بیشتر نیاز به تفریح دارند، چون مشغله شان کم است. ما یک عمر کار کرده ایم و بازنشسته شده ایم که حالا فراغت داشته باشیم. درست است که ناتوانی و بیماریهای مختلف دست و بالمان را می بندد، اما باز هم می توانیم تفریحات کوچکی برای خودمان داشته باشیم.»
خیلی از رستورانها و کافهها که تا پیش از این فقط در فضای بسته فعالیت داشتند، در این روزها تلاش کرده اند برای خودشان فضایی روباز تدارک ببینند تا سهم بیشتری از جذب مشتریان نگران کرونا داشته باشند. نمونه اش غذاخوری کوچکی در یکی از محلات مرکزی تهران است که دو سه ماهی است به کل شیشهها را برداشته و فضا را باز کرده است. مشتریها غذایشان را که معمولاً شامل غذاهای خانگی و لقمه است می گیرند و همان جا آن را صرف می کنند. با توجه به اینکه هوا کمی سرد شده به نظر می رسد شاید رونق چنین فضاهایی کمتر شود، اما مدیر رستوران معتقد است مردم یاد گرفته اند چطور خودشان را با شرایط وفق دهند. او می گوید: «من می بینم مردم می آیند و با کاپشن و لباس گرم می نشینند و غذایشان را میخورند. بالاخره چه بخواهیم و چه نخواهیم شرایطی را پشت سر گذاشته ایم که به ما یاد داده مهارتهای بیشتری پیدا کنیم. همین که هر روز از خانه خارج می شویم و سراغ کار و فعالیت هایمان می رویم و پروتکل ها را هم رعایت میکنیم، خودش نشان می دهد چقدر نسبت به شرایط جدید خودمان را تغییر داده ایم و در واقع آموخته ایم با کرونا زندگی کنیم. به هرحال نمی شود که همیشه در قرنطینه ماند و باید به زندگی برگشت. غذا خوردن در بیرون از منزل هم همیشه جزو تفریحات ما بوده و هرکس به تناسب شرایط خود از این امکان تفریحی استفاده می کرده است. کرونا به این صنف خیلی ضرر وارد کرد و خیلیها اصلاً کسب و کارشان را تعطیل کردند، اما نمی شود برای همیشه رستوران رفتن و غذا خوردن بیرون از خانه را کنار گذاشت، پس باید خود را با شرایط جدید وفق داد و هرکس خودش را زودتر با شرایط هماهنگ کند، موفق تر خواهد بود.»
تاریکی غروب پاییز چراغهای شهر را یکی یکی روشن می کند. جنب و جوش روز، وقتی شب از راه میرسد، شکل و شمایلی دیگر به خود می گیرد. شب حضور آدم ها را انگار بیشتر به رخ می کشد. گامهای سریع برای رسیدن به خانه و گامهای آهسته و بی عجله که می تواند به تفرجگاهی کوچک و دلچسب ختم شود؛ فراغتی زیر آسمان شهر.