پیشگیری فرهنگی از بزه و جرم
_ حسین کنعانی مقدم در روزنامه حمایت نوشت: یکی از محورهای مؤثر در جامعهشناسی، واکاوی مسئله فرهنگ است؛ به این مفهوم که فرهنگ متعالی، مترقی و ارتقاء آن در سطح جامعه به کاهش جرائم منج میشود و از سوی دیگر؛ به حاشیه راندن فرهنگ در مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به وقوع و افزایش جرائم منتهی میشود. بهعبارتدیگر، اگر قبول کنیم که فرهنگ از سویی در شناخت حقوق افراد نسبت به یکدیگر تأثیرگذار و این روند هم در رشد فرهنگ اثرگذار است، میتوانیم در کارکرد اول یعنی زمانی که فرهنگ در شناخت حقوق مؤثر است، محورهایی را برای این تأثیرگذاری متصور شویم. بهعنوان نمونه، نقش روشنگر فرهنگ که میتواند زمینههای بیاطلاعی از قواعد و مقررات حقوقی را از بین ببرد، قادر است بهعنوان ابزاری بهمنظور آگاهی بخشی یا یکی از مقدمات ضروری پیشگیری از جرم در جامعه مطرح شود.
بر این مبنا اگر فرهنگ یک جامعه تقویت شود، میتواند به سازمانهای مسئول که در رأس آنها قوه قضاییه قرار دارد، کمک برساند. با عنایت به این موضوع که پیدایش همه جرائم در بسترهای نامناسب فرهنگی شکل میگیرند، بسترسازی جامعه از این طریق باعث پیشگیری از جرائم خواهد شد و این نقش بهمنظور توسعه هنجارهای حقوقی یا ساز و کارهای مربوط به پیشگیری قابلطرح و واکاوی است.
بسیاری از مردم پس از آن که وارد یک جریان حقوقی و کیفری میشوند، متوجه تبعات کار خود شده و در پی جبران برمیآیند. درحالیکه در بسیاری از موارد جبران مافات تنها با متحمل شدن هزینههای سنگین مادی و معنوی ممکن میشود طبعاً اگر هر دو یا یکی از طرفین دعوا از عقبه فرهنگی قوی و مبتنی بر آموزههای مذهبی و دینی برخوردار میبودند، احتمال وقوع اختلاف و درگیری در بخشهای مختلف، کاهش قابلتوجهی مییافت. به گفته رئیس قوه قضاییه، اگر فرهنگ صحیح عمومی اسلامی داشته باشیم، بسیاری از مسائل ما بهخودیخود حل خواهد شد و مشکلات مفاسد از این طریق از بین خواهند رفت.
در خصوص نقش آموزههای دینی در پیشگیری از وقوع جرائم، تحقیقات متفاوت و مفصلی صورت گرفته است. طبق این تحقیقات که دستهای از آنها در کشورهای غربی انجامشده، فرهنگ مبتنی بر مذهب در بازسازی روحی و بازپروری مجرمان نقش داشته و تغییرات رفتاری مشخصی را در حوزه کاهش میزان جرائم به وجود آورده است. بسیاری از مجرمان در طول فرایند بازپروری به آگاهیها و شناختهای جدیدی نسبت به چشم اهداف زندگی دست یافتند و به این نتیجه رسیدند که اعتقاد به خداوند در اصلاح روابط آنها با افراد جامع بسیار مؤثر بوده است.
بنابراین، نقش آسیب شناسانه فرهنگ نیز میتواند در برخورد با مسائل و معضلات اجتماعی و شناخت زمینههای فرهنگی جرم، سهم بسزایی داشته باشد. اگر با ابزار فرهنگ، آسیبشناسی اجتماعی در دستور کار قرار گیرد، طبیعتاً میتواند عاملی باشد برای شناخت برخی راهکارها در جهت پیشگیری از وقوع بزه و جرم.
در جامعه اسلامی، سه رکن «تزکیه و تهذیب نفس»، «جهانبینی توحیدی» و کارکرد بازدارنده آن و «امر به معروف و نهی از منکر» بهمنظور جلوگیری از تبدیلشدن تخلفات کوچک به جرائم بزرگ، کارکرد بسیار تأثیرگذاری در اصلاح اخلاقی افراد و خروجی غیرمستقیم آن در تأمین نظم عمومی دارد. در جامعهای که اکثر شهروندانش برخوردار از فرهنگ اخلاقی و ایمانی هستند، اجرای عدالت و برقراری نظم بهمراتب آسانتر از زمانی است که اعتقادات اینچنینی در درجه چندم از اولویتها قرار بگیرند.
ضمن اینکه در ارتقاء فرهنگ عمومی نباید از نقش هنر و جامعه هنرمندان غافل شد. هنر به جهت برقراری ارتباط عاطفی و خاص با انسانها و برخورداری از توان تحقق ایده آلها و تخیلات افراد، اثر بسیار عمیقی در بازسازی و یا منحرف کردن افراد از آرمانهای مطلوب یک جامعه دارد. ایبسا نقش تاریخی و ماندگار یک هنرمند در قاب سینما و تلویزیون برای یک بازه کوتاه، شخصیت بسیاری از مردم را در جهت انسانیت و مدارا با دیگران شکل دهد؛ بهگونهای که شاید صدها کتاب نتوانند چنین بازخوردی را ایجاد کنند. در بخشی از آثار هنری، پدیده جرم و آثار منفی تخلف آنچنان با ظرافت به تصویر کشیده شده که مخاطبان در ضد ارزش بودن هر آنچه در آن اثر هنری دیدهاند، شک نمیکنند؛ بنابراین هنر و هنرمند یکی از محرکهای کلیدی در جهتدهی و فرهنگسازی عمومی هستند.
علاوه بر این باید توجه داشت که فرهنگسازی و ارتقاء فرهنگ عمومی یک متولی خاص مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ندارد؛ هرچند که این دستگاه از مسئولیت بیشتری نسبت به دیگران برخوردار است. دامنه مسئله جرم و تخطی از قوانین، آنچنان وسیع است که نهادها و سازمانهای مختلفی برای جلوگیری از آن باید پا به میدان بگذارند. از آنجا که ریشه بسیاری از رفتارهای جنایی را باید در محیطهای اجتماعی جستجو کرد، ساز و کار پیشگیری از بزهکاری نیز باید مبدأ، منبع و مبنا را هدف قرار دهد و عوامل آن را بهصورت جامع بررسی نماید؛ و بالاخره اینکه راهکارهای عملیاتی برای تغییر رویکرد عمومی از طریق اصلاح باورها بهنحویکه فرهنگ قانون مداری را نهادینه کند، مستلزم صرف زمان و هزینههای زیادی است، اما این اتفاق، نوعی سرمایهگذاری محسوب میشود نه اتلاف منابع. به این دلیل که در درازمدت، بسامد آن به خود جامعه بازمیگردد؛ کما اینکه اگر موضوع فرهنگسازی و آموزش فرهنگ شهری در مدارس و دانشگاهها تدریس شوند، در آینده نه چندان دور، نسل فرهیخته و بالندهای خواهیم داشت که قانونمداری، جزو لاینفک رفتارهای اجتماعیاش خواهد شد.