شیوه برخورد امام صادق (ع) با مخالفان چگونه بود؟
- ایکنا نوشت: دوران امام صادق (ع) نقطه عطفی در تاریخ شیعه و شکوفایی تشیع است و به همین دلیل شیعه را مذهب جعفری میدانیم. برای تبیین بیشتر این بحث و همچنین روایات مربوط به مسئله تقیه گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین محمدامین پورامینی، استاد و پژوهشگر حوزه علمیه انجام دادهایم که میخوانید.
چرا شیعه را مذهب جعفری که برگرفته از نام امام جعفر صادق (ع) است، مینامند؟
شکلگیری مذاهب از دوره امام صادق (ع) شروع شد و مذاهب اهل سنت هم بعد از امام صادق (ع) آمدند که قدیمیترین آنها مذهب حنفی است؛ گفته شده است که ابوحنیفه شاگرد امام (ع) بود و او در اینباره گفته است که اگر آن دو سال نبود که از امام صادق استفاده کردم نابود شده بودم؛ لولا السنتان لهلک النعمان؛ این تعبیر در کتب اهل سنت بیان شده و در کتب ما هم وجود ندارد. بعد از ابوحنیفه مالک ابن انس و بعد از او شافعی و بعد از شافعی هم احمدبن حنبل، تشکیلدهنده مذاهب چهارگانه رسمی اهل سنت هستند.
ابوحنیفه متوفای ۱۵۰ هجری و مالک متوفای ۱۷۹ و شافعی متوفای ۲۰۴، احمدبن حنبل، متوفای ۲۴۱ هستند، یعنی همه اینها متعلق به بعد از دوره امام صادق (ع) هستند، چون سال شهادت امام صادق ۱۴۸ است، این به معنای آن است که اگر ریشه مذاهب را به دوره امام صادق (ع) هم برگردانیم باز قدیمیترین مذهب، شیعه خواهد بود گرچه پیشینه اصلی آن به دوره خود پیامبر (ص) بازمیگردد.
علت نامگذاری شیعه به مذهب جعفری هم این است که قبل از امام صادق (ع) فضا برای ائمه (ع) فراهم نشد که مباحث فقهی و کلامی و مجموع معارف اسلامی تبیین شود؛ امام علی (ع) چهار سال بیشتر در حکومت نبودند و مدت ۲۵ سال خانهنشین و در طول دوره حکومت هم چند جنگ بر ایشان تحمیل شد؛ امام حسن (ع) هم به نحو دیگری گرفتار مسائل و امام حسین (ع) و ائمه بعدی هم همینطور تا اینکه در دوره امام باقر (ع) مقداری گشایش ایجاد شد و در دوره امام صادق (ع) این وضعیت بسیار فراهمتر شد.
در این دوره حکومت بنی امیه و بنی مروان رو به ضعف گذاشته بود و حکومت بنی عباس هم در ابتدای کار قرار داشت و همین خلا قدرت فرصت مناسبی برای امام صادق (ع) فراهم کرد تا ایشان به تبیین معارف قرآنی و اسلامی و مسائل فقهی و کلامی بپردازند. به سؤالات افراد مختلف با گرایشات مختلف پاسخ دادند و شاید بتوان گفت که ۶۰ درصد بحارالانوار روایات بیان شده از سوی این امام همام است.
مرحوم آیتالله سیدمحمد کاظم قزوینی احادیث امام صادق (ع) را در ابواب مختلف گردآوری کرد که بیش از ۶۰ جلد شد، لذا این سرمایه بزرگ علمی، فقهی، کلامی و معارفی را از امام صادق (ع) داریم و، چون بیشتر این مباحث از سوی ایشان صادر شده مذهب شیعه اثنى عشرى به جعفری نام گرفته است، وگرنه کلام آن امام کلام همه ائمه ماقبل از خودشان است که به پیامبر (ص) میرسد. در حقیقت تشیع همان اسلام ناب و حقیقی است که تجلی بیشتر آن در دوره امام ششم رخ داد.
برخورد امام صادق (ع) با غیر شیعیان، مخالفان و غیر مسلمانان چگونه بود؟
امام صادق (ع) در مواجهه با مخالفان همان برخوردی را داشتند که قرآن فرموده است؛ ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (نحل/ ۱۲۵). در حقیقت ایشان مصداق بارز و نماد این آیه شریفه هستند، حکمت و موعظه و جدال احسن در آن وجود مبارک جمع بود و گفتمان ایشان بسیار زیبا و تاثیرگذار بود؛ از طرفی مطالب نقل شده از امام (ع) خیلی گسترده است و از طرفی خیلی عمیق؛ مطالب کلامی و فقهی جای خود، ولی از ایشان روایاتی درباره طب و نجوم و فیزیک و طبیعیات و ... هم وجود دارد.
نمونههایی از برخورد امام صادق (ع) با افراد گوناگون را داریم که بنده برخی مناظرات ایشان را در کتاب «الامام جعفر الصادق رمز الحضارة الاسلامیة» به عربی جمع کردهام؛ در این کتاب مباحثات مفصلی از امام با زنادقه داریم که اساسا به خدا باور نداشتهاند؛ کسانی مانند ابن ابی العوجاء، ابوشاکر دیصانی و جعد بن درهم و عبظ الملک مصرى که حضرت با روی باز با آنها برخورد علمی داشتند، یا برخی از ثنویان -دوگانه پرستان- که ادله خود را برای ثنویت مطرح کردند و امام (ع) به سؤالات آنها پاسخ داد و عقاید باطل آنان را روشن ساخت.
امام صادق (ع) مناظرات زیادی با ابوحنیفه دارند که حضرت خیلی صریح مطالب را تبیین فرمود؛ در این بین برخی جریانهای جالبی هم اتفاق افتاد، مثلا روزی امام صادق (ع) عصا در دست داشتند و ابوحنیفه وقتی عصا را دید پرسید از کیست و، چون از امام صادق (ع) شنید که عصای پیامبر (ص) است خم شد تا عصا را ببوسد، اینجا امام خطاب به وی فرمود: چرا این کار را کردی؟ و او گفت برای تبرک؛ حضرت فرمود: سبحان الله، و آستین دست را بالا زدند و فرمودند؛ای نعمان (ابوحنیفه) تو میدانی که این پوست و مو و گوشت از پیامبر خداست، تو آن را رها کردی میخواهی عصا را ببوسی؟ اینجا بود که ابوحنیفه خم شد تا دست امام را ببوسد، ولی امام مانع شد.
حضرت با سران معتزله که گرایش کلامی قوی آن دوره بود وارد بحث میشدند؛ همچنین با ملحدان و با بسیاری از مدعیان علم وارد گفتمان شدند؛ حتی با طبیب هندی که در پزشکی تخصص داشت مباحثی در مورد کالبد شکافی مطرح کردند که او از تعجب وامانده شد. شاگردان امام صادق (ع) هم در ابعاد مختلف پرورش یافتند؛ جابربن حیان در شیمی، ابان بن تغلب و ابوبصیر در فقه و هشام بن حکم ومؤمن طاق و.. در کلام متخصص شدند. برخی در عرفان و حکمت مانند جابر بن یزید جعفی درخشیدند و مطالب خاص و حکمت را از امام (ع) آموخت.
امام در برابر کسانی که زهد دروغین داشتند مانند سفیان ثوری و سفیان بن عیینه و عباد بن کثیر بصری محکم ایستاد و روش ومنش آنها را به چالش کشید. در مجموع امام (ع) تاثیرگذاری گسترده و محسوس و آشکار در ابطال عقاید باطل و تقویت و تحکیم عقاید و معارف حق داشتند.
دلیل این که در دوره حیات امام صادق (ع) تقیه گسترش بیشتری پیدا کرد، چیست؟
اینکه تقیه دردوره آن امام (ع) بیشتر شده باشد چنین نیست و بنده آن را قبول ندارم؛ البته تقیه دو نوع است، تقیه خوفی و تقیه مداراتی؛ تقیه مداراتی برخورد خوب و خوش با کسانی است که هم مذهب و هم عقیده ما نیستند، توصیه شده که با همه زندگی مسالمتآمیز داشته باشیم، و چنین رویکردی همیشه بوده است و ائمه (ع) قبل و بعد امام صادق (ع) هم چنین رویهای را داشتند و امروز هم باید آن را داشته باشیم.
تقیه خوفی آن است که بخاطر عقیده انسان از کسی ویا چیزی بترسد، و برای حفظ جان خود و پیروانش مطالبی را بیان نکند، یا تقیه کند که این مدل تقیه به خصوص در دوره امام کاظم (ع)، امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) بیشتر از سایر ائمه (ع) بود لذا برخی احادیث از روی تقیه بیان شده که متخصصین فن حدیث میتواند آن را تشخیص دهند.
نوع مواجهه ما با روایات تقیهای چگونه باید باشد؟
روایات چند نوع است؛ یکسری با دیگر روایات مطابقت ندارد وبلکه تعارض دارد، اینجا نیازمند دقت سندی و دلالی است؛ در دقت سندی به خصوص در مباحث فقهی، لذا اگر سند روایتی اشکال داشته باشد کنار میرود مگر اینکه توسط برخی روایات دیگر تایید شود، یا در روایات مستحبات عمل کردن به آن اشکالی ندارد، ولی اگر حکم واجب یا حرام باشد نیازمند بررسی دقیق است.
برخی روایات سند درستی دارند، ولی مضمون آن با بقیه روایات معتبره ناسازگار است و از بقیه روایات میفهمیم حکم واقعی مذهب این نیست؛ در اینجا چند راه وجود دارد؛ اول اینکه مشهور علما از قدیم تاکنون چگونه برخورد کردهاند؛ اگر علما به آن عمل نکردهاند یعنی روایت مشکلات زیادی دارد. گاهی سند مشکل دارد، ولی علما به آن عمل کردهاند که معلوم میشود عمل علمای قدمای نزدیک به دوره معصوم جبران کننده ضعف سند است؛ البته ممکن است فقیهی این مبنا را قبول نداشته باشد و فقیهی قبول داشته باشد لذا فتاوای مختلف هم ناشی از اینگونه اختلاف در در مبانی است.
یکسری روایات هم مطابق با روایت شیعه نیست بلکه با روایات اهل سنت مطابق است که نشان میدهد در مقام حکم واقع نبوده است و از روی تقیه صادر شده است لذا قابل عمل نیست البته ذوق فقهی و انس و ممارست در روایات را لازم دارد.