به پرسش بچهها درباره مرگ چگونه پاسخ بدهیم؟
_ فارس نوشت: یکی از مفاهیم چالش برانگیزی که خیلی از والدین نسبت بدان نگرانی دارند، پرسش بچهها درباره مفاهیمی مثل مرگ است و اینکه والدین در این شرایط چه پاسخی باید به بچهها بدهند که اولا برای بچه قابل هضم باشد، دوما صحیح و سوما اضطراب بچهها را زیاد نکند. چه اینکه گاهی والدین از پاسخ دادن به این پرسش تفره میروند، اما بچهها که کنجکاوی شان حد و مرز ندارد از دیگران پرس و جو کرده و مفاهیمی نادرست را میشنوند که بر سلامت روانشان اثرگذار است؛ بنابراین با توجه به اینکه مرگ یکی از واقعیتهای دردناک زندگی است که توضیحش هم برای بچهها فرایند سخت تری دارد، در این گزارش میخواهیم آموزش دهیم که چطور این موضوع را با کمترین اضطراب به بچهها توضیح دهید.
۱-خود را برای پرسشهای بچهها آماده کنید
پرسشهایی از این دست که «مامان، بابا مردن یعنی چی»، «بهشت کجاست»، «خدا کیه» و مفاهیمی از این دست از سنین چهار ـ پنج سالگی در بچهها شروع میشود و هر چه بزرگتر میشوند، کیفیت بهتری میگیرد پس خودتان را برای این پرسشها آماده کنید مخصوصا که اگر کسی اطرافتان به رحمت خدا رفته باشد، این پرسشها با دیدن بچهها قوت میگیرد.
هر والدین متناسب با اعتقادات شخصی، مذهبی و ارزشهای خانوادگی اش به این سوالات پاسخ میدهد پس اگر در چنین مواردی دارای تردید و ابهام هستید، یا جواب درستی و مشخصی برای خودتان ندارید، حتما مطالعه و تفکر کنید تا وقتی که با این پرسش مواجه شدید، جوابی برایش داشته باشید و تفره نروید.
۲- قبل از ۲ سالگی
بچهها قبل از ۲ سالگی متوجه مفهوم مرگ نمیشوند، اما متوجه میشوند که اتفاقی افتاده و چیزی عوض شده و یا اگر این اتفاق در خانه خودتان باشد، متوجه میشوند که فضای خانه یا محیط زندگی شان متشنج شده است، در نتیجه پریشانی زیادی را تجربه میکنند، اما آن را بیان نمیتوانند بکنند.
پس در این دوره باید توجه ویژهای به احساسات بچهها داشت و اگر کودک در حوالی ۲ سالگی هم سوالی پرسید صرفا این توضیح را بدهید که:
«فرد متوفی از این دنیا رفته و دیگر برنمی گردد».
۳-سه تا پنج سالگی
ذهن بچهها در این دوره به گونهای است که قبل از شنیدن توضیح فکر میکنند مرگ رویداد برگشت پذیری است و مثل خواب میماند.
گفتن این جملات که «مرگ مثل خواب میمونه» یا «مامان بزرگ رفته یه جای دور» یا «رفته سفر» کار اشتباهی است بلکه اینطور مواقع باید به بچه بگویید که «مرگ یعنی بدن آدم دیگه کار نکنه».
در این دوره سنی حواستان باشد که به بچهها یادآوری نکنید که هیچ اتفاقی بدی تقصیر اونها نیست. مثلا اگر مرگ عزیزی را از نزدیک دیده اند یا پدر یا مادرشان را از دست داده اند، طرف دیگر میبایست این را مدام به بچه بگویید.
۴- شش تا ۹ سالگی
در این دوره بچهها توضیحات منطقیتر و بهتری را بهتر متوجه میشوند و به طور کلی توصیه میشود که از مثالهای عینی و توضیحاتی فیزیکی برایشان استفاده کنید. مثلا «توضیح کارکرد بدن و اندامهای درونی» تا این موضوع برایشان عادی سازی شود و اضطراب مرگ در ذهنشان کاهش پیدا کند.
۵- ده سال به بالا
بچهها در این سنین به روشهای مختلف با مفهوم مرگ آشنا شدند، اما کم کم آمادگی پذیرش سازمان ارزشی والدین را هم پیدا میکنند یعنی میشود با آنها درباره مفاهیم اعتقاد شخصی منحصر به فرد مثل بهشت، جهنم، خدا و ... هم صحبت کرد. برخی در سنین پایینتر این آموزشها را شروع میکنند آن هم بد نیست، اما بهتر است درباره مواردی، چون جهنم و مرگ اطلاعاتی ندهید که باعث اضطراب بچهها شود.
در نهایت نکاتی را نیز میبایست مدنظر قرار دهید:
۱- قبل از تجربه سوگ یا مواجهه مرگ با مفهوم مرگ این موضوع را برای کودک توضیح دهید و زمانش هم بستگی به آمادگی کودکتان دارد.
۲-در هر دوره سنی اگر تجربه سوگ شخصصی داشتید، احساسات بچهها را در اولویت قرار دهید و در صورت امکان از درمانگر برای حل و فصل این موضوع استفاده کنید چرا که تجربه سوگ در دوره کودکی اتفاق پیچیده و آسیب زایی است.
۳- صادق باشید و کودک را با تعارض روبه رو نکنید.
مثلا از عبارات غیر واقعی که کودک را منتظر نگه میدارد، بپرهیزید. مثل «بابا بزرگ رفته یک سفر طولانی»!
یا عباراتی با مفهوم رهاشدگی مثل «بابابزرگ ما رو گذاشته و رفته» یا عبارات بدبینانه مثل «خدا اونو از ما گرفته» و تناقضات مثل «مامان باباها نمیمیرن».
نکته دیگر این است که میتوانید از انیمیشن، کتاب داستان و بازی و عروسک یا نقاشی برای توضیح مفهوم مرگ استفاده کنید منتها سن و سال بچه را در نظر بگیرید.