چرا غرب از بحران کابل درس نمیگیرد؟
- در آگوست ۱۹۹۸، ۲ هفته پس از آنکه القاعده خود را با حملات بمبگذاری شده به سفارتخانههای آمریکا در کنیا و تانزانیا به جهان مطرح کرد، «بیل کلینتون»، رئیس جمهور وقت آمریکا با حملات موشکی به یک کارخانه داروسازی در سودان این حملات را تلافی کرد.
به گزارش «گاردین»، مرکز خارطوم در نیمه شب بر اثر برخورد ۱۲ موشک «تاماهاوک» لرزید که باعث تخریب این نیروگاه و کشته شدن یک نگهبان شب و زخمی شدن ۱۱ نفر دیگر شد.
آمریکا مدعی شد که این کارخانه، که بزرگترین تامین کننده دارو در کشوری تحت تحریم بود، به طور مخفیانه برای القاعده گازهای اعصاب تولید میکرد، اما طولی نکشید که مقامهای آمریکایی اعتراف کردند که شواهد به آن اندازهای که گمان میکردند، معتبر نبوده است.
به عبارت دیگر، این حمله صرفاً تلافی علیه یک هدف تصادفی، بدون ارتباط با حادثهای که ادعا میشود، بود.
هیچگاه این اشتباه پذیرفته نشد، عذرخواهی صورت نگرفت و یا مسئولیتی بر عهده گرفته نشد.
مقامهای دولت کلینتون اعتراف کردند که اطلاعات ممکن است دقیقاً درست نباشد، اما هیچ فردی برای اشتباه انجام گرفته، مجازات نشد.
صاحب کارخانه مذکور، که هرگز بازسازی نشد، در دادگاه آمریکایی علیه آمریکا پرونده تشکیل داد اما پرونده به سطل زباله پرتاب شد.
برای بیش از ۲ دهه، این منطق حاکم بر جنگ علیه تروریسم بوده است؛ سران آمریکا و انگلیس تصمیماتی سخت میگیرند، اما در واقع اشخاص دیگری باید نگران عواقب این تصمیمات باشند.
هرج و مرج در کابل به سادگی آخرین قسمت از یک درام طولانی مدت است که شخصیتهای آن هرگز تغییر نمیکنند؛ آنها مسئولیت این وضعیت را بر عهده نمیگیرند.
هیچ چیز حل نشده، هیچ درس و عبرتی آموخته نشده است، هیچ ارزیابی معنا داری از به اصطلاح جنگ علیه تروریسم انجام نشده است.
این حسابرسی هرگز اتفاق نیفتاد، زیرا هدف جنگ علیه تروریسم همیشه در حال تغییر و تجدید نظر بوده است؛ آنچه به تازگی با سیاست جو بایدن به پایان رسیده است، با ادعاهای گسترده اخلاقی در مورد آزادی زنان افغانستان و ایجاد یک دموکراسی فراگیر آغاز شده است.
بایدن اخیرا گفت که این هرگز ماموریت آمریکا نبوده است اما این موضوع برای «لورا بوش» خبری مهم خواهد بود.
«لورا بوش»، بانوی اول آمریکا در سال ۲۰۰۱، یک سخنرانی کامل رادیویی ارائه و آن را به وضعیت زنان در افغانستان اختصاص داد.
حقیقت این است که تنها عنصر ثابت در تمام توجیهات جنگ، اعم از اخلاقی یا ژئوپلیتیک، لحن سخنوریها بوده است.