خصوصیات اخلاقی و رفتاری علی هاشمی
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
خبرگزاری میزان -
گونیهای نان خشکی بود که از پشت جبهه برایمان میآوردند. کمی از آن نانها را کنارش میگذاشت و طرح عملیاتی میریخت و بچهها را با قاطعیت رهبری میکرد.
خالق و ابداعکننده بود. با اینکه آموزش نظامی کلاسیک ندیده بود، اما ذهنش بسیار باز بود. چنان رفتار میکرد که فرماندهان بالاترش در سپاه درباره طرحهای او هیچ حرف و سؤالی نداشتند.
هر جا مشکلی پیش میآمد، فکر میکرد و راه حل میداد. از آن جمله، طرح جامع و جالبش درباره نیروی حراست مرزی بود.
قدرت سازماندهی بالایی داشت. در مدت کوتاهی توانست سپاه سوسنگرد را که دچار به هم ریختگی شده بود، به یکی از پر جنب و جوشترین مناطق جنگی سپاه مبدل کند.
روزی کنارش نشسته بودم. دیدم دارد طرح عملیاتی مینویسد. همانطور که با من درباره مسائل امنیتی و شناسایی صحبت میکرد، طرح عملیاتیاش را هم نوشت!
از آن همه تمرکز حواس خیلی تعجب کردم و گفتم: چطور بدون آنکه دوره خاصی ببینی، میتوانی طرح عملیاتی بنویسی؟
علی هاشمی گفت: «علی ناصری، یک چیزی بهت بگم خداوند قدرتی به من داده که اگر تصمیم به کاری برای مقابله با دشمن بگیرم، حتمًا آن را با یاری خدا انجام میدهم».
اهل قلم بود و خاطرات و مشاهدات خود را هر شب یادداشت میکرد. قدرت بیان خوبی داشت. اهل مشورت بود و قدرت تصمیمگیری خوبی در مواقع بحرانی داشت.
برترین صفت او این بود که وقتی تصمیمی میگرفت، دیگر دچار شک و تردید نمیشد. قرص و محکم کارش را میکرد؛ چون همه جوانب کار را قبلاً سنجیده بود. همین قاطعیت، به او صلابت خاصی بخشید.
در عمل توکل داشت نه در حرف. ندیدم زود و بیدلیل عصبانی شود. میدانست با نیروی زیردستش چگونه برخورد کند.
علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت. به تمام معنا ولایتی و عاشق امام بود. یک بار خدمت امام رسید. هر وقت یاد آن روز میافتاد، حالت خاصی به او دست میداد.
توجه خاصی به اهل بیت: و به خصوص به حضرت زهرا (س) داشت که وصفکردنی نبود.
با نیروها حتی جوانترها خیلی سریع دوست میشد. یادم هست که به فوتبال و تیم استقلال علاقه داشت. مسابقات دورهای برگزار میکرد و خیلی زود با نیروهای جدید رفیق میشد.
بسیار هوای نیروهایش را داشت. اگر نیرویی در جبهه بود، تا آنجا که میتوانست، به پدر و مادر او سر میزد و نیازهایشان را در حد مقدوراتش برآورده میکرد.
یادم هست یک ماه در جبهه بودم و خانوادهام خبری از من نداشتند. روزی مرا کنار کشید و گفت: «مگر تو برای خدا به جبهه نیامدهای؟ همان خدا سفارش پدر و مادر را هم کرده. برو به آنها سری بزن. حتماً نگران حالت هستند».
به تقسیم کار بین نیروها بسیار معتقد بود. بر این باور بود که فرمانده باید وقت توان و فرصت کافی برای تفکر و طراحی کارهای بزرگ داشته باشد و نباید خودش را وقف کارهای جزئی کند. باید به نیروها اعتماد کرد و به آنان مسئولیت داد و در عوض از آنان کار خواست.
در نماز آرامش خاصی داشت. چه هنگامی که شاد بود و چه ناراحت، خوشچهره و خوشرو بود. شجاع بود.
در برخی از شناساییها با ما میآمد. با اینکه فرمانده سپاه و قرارگاه بود، با ما به شناسایی میآمد. هم خودش به منطقه اشراف پیدا میکرد و هم به ما جرئت و جسارت میداد.
شم اطلاعاتی و عملیاتی بالایی داشت. اهداف، نیات و تحرکات دشمن را خیلی خوب پیشبینی و تجزیه و تحلیل میکرد. توان نیروهای خودی و امکانات و تجهیزات دشمن را به خوبی میشناخت و بر اساس واقعیتها طرح عملیاتی میریخت و اجرا میکرد.
فهمیده بود که بیسیمهای ما به راحتی توسط دشمن شنود میشود. برای همین از سوسنگرد هفتاد کیلومتر سیم کشید و بین قرارگاههای هور تلفن ایجاد کرد.
یکی دیگر از کارهای حاج علی تعیین اسم و مشخصات مستعار برای همه نیروهای اطلاعاتی بود. تا در صورت اسارت کسی به ماهیت واقعی این افراد پی نبرد. او حتی کارتهای جعلی برای ما تهیه کرد. در واقع با این کارتها همه ما سرباز به حساب میآمدیم!
در حمیدیه که بودیم، بحث بنیصدر بود. روزی علی هاشمی گفت: «بنیصدر از آن خائنهای درجه یک است آن موقع هنوز درگیری با بنیصدر پیش نیامده بود. حتی در داخل سپاه خیلیها طرفدار او بودند، اما علی هاشمی دست بنیصدر را خوانده بود و به ماهیتش پی برد.»
- شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگینامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی میپردازد. در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
***
خصوصیات
جمعی از دوستان شهید
علی هاشمی بسیار پر جنب و جوش بود. روحیه عملیاتی داشت. دشمن در ِ چشمش حقیر بود. از کثرت عِده و عُده دشمن هراسی به دل راه نمیداد. یادم هست وقتی میخواستیم حمله کنیم، علی هاشمی میآمد و یک زانو کنارمان مینشست.
گونیهای نان خشکی بود که از پشت جبهه برایمان میآوردند. کمی از آن نانها را کنارش میگذاشت و طرح عملیاتی میریخت و بچهها را با قاطعیت رهبری میکرد.
خالق و ابداعکننده بود. با اینکه آموزش نظامی کلاسیک ندیده بود، اما ذهنش بسیار باز بود. چنان رفتار میکرد که فرماندهان بالاترش در سپاه درباره طرحهای او هیچ حرف و سؤالی نداشتند.
هر جا مشکلی پیش میآمد، فکر میکرد و راه حل میداد. از آن جمله، طرح جامع و جالبش درباره نیروی حراست مرزی بود.
قدرت سازماندهی بالایی داشت. در مدت کوتاهی توانست سپاه سوسنگرد را که دچار به هم ریختگی شده بود، به یکی از پر جنب و جوشترین مناطق جنگی سپاه مبدل کند.
روزی کنارش نشسته بودم. دیدم دارد طرح عملیاتی مینویسد. همانطور که با من درباره مسائل امنیتی و شناسایی صحبت میکرد، طرح عملیاتیاش را هم نوشت!
از آن همه تمرکز حواس خیلی تعجب کردم و گفتم: چطور بدون آنکه دوره خاصی ببینی، میتوانی طرح عملیاتی بنویسی؟
علی هاشمی گفت: «علی ناصری، یک چیزی بهت بگم خداوند قدرتی به من داده که اگر تصمیم به کاری برای مقابله با دشمن بگیرم، حتمًا آن را با یاری خدا انجام میدهم».
آدمی چند بعدی بود؛ هم در مسائل فکری و نظری و فرهنگی صاحب نظر بود و هم در مسائل نظامی و استراتژیک و تاکتیک جنگ.
اهل قلم بود و خاطرات و مشاهدات خود را هر شب یادداشت میکرد. قدرت بیان خوبی داشت. اهل مشورت بود و قدرت تصمیمگیری خوبی در مواقع بحرانی داشت.
برترین صفت او این بود که وقتی تصمیمی میگرفت، دیگر دچار شک و تردید نمیشد. قرص و محکم کارش را میکرد؛ چون همه جوانب کار را قبلاً سنجیده بود. همین قاطعیت، به او صلابت خاصی بخشید.
در عمل توکل داشت نه در حرف. ندیدم زود و بیدلیل عصبانی شود. میدانست با نیروی زیردستش چگونه برخورد کند.
علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت. به تمام معنا ولایتی و عاشق امام بود. یک بار خدمت امام رسید. هر وقت یاد آن روز میافتاد، حالت خاصی به او دست میداد.
توجه خاصی به اهل بیت: و به خصوص به حضرت زهرا (س) داشت که وصفکردنی نبود.
بیریا بود. من دقت زیادی در رفتارش کردم. وقتی آقا محسن و آقا رشید و رحیم صفوی میآمدند، همان رفتار و برخوردی را داشت که با نیروهای ساده زیر دستش.
با نیروها حتی جوانترها خیلی سریع دوست میشد. یادم هست که به فوتبال و تیم استقلال علاقه داشت. مسابقات دورهای برگزار میکرد و خیلی زود با نیروهای جدید رفیق میشد.
بسیار هوای نیروهایش را داشت. اگر نیرویی در جبهه بود، تا آنجا که میتوانست، به پدر و مادر او سر میزد و نیازهایشان را در حد مقدوراتش برآورده میکرد.
یادم هست یک ماه در جبهه بودم و خانوادهام خبری از من نداشتند. روزی مرا کنار کشید و گفت: «مگر تو برای خدا به جبهه نیامدهای؟ همان خدا سفارش پدر و مادر را هم کرده. برو به آنها سری بزن. حتماً نگران حالت هستند».
نیروهایش را به زور به مرخصی میفرستاد. حتی گاهی به کسانی که پول نداشتند، پول میداد تا بروند و به خانوادهشان سری بزنند. همین رفتارها باعث محبوبیت فوقالعاده او در میان نیروهایش شد. به نیروها خودباوری و اتکا به نفس میداد. به افراد مسئولیت میداد و همین نیروها را رشد میداد.
به تقسیم کار بین نیروها بسیار معتقد بود. بر این باور بود که فرمانده باید وقت توان و فرصت کافی برای تفکر و طراحی کارهای بزرگ داشته باشد و نباید خودش را وقف کارهای جزئی کند. باید به نیروها اعتماد کرد و به آنان مسئولیت داد و در عوض از آنان کار خواست.
در نماز آرامش خاصی داشت. چه هنگامی که شاد بود و چه ناراحت، خوشچهره و خوشرو بود. شجاع بود.
در برخی از شناساییها با ما میآمد. با اینکه فرمانده سپاه و قرارگاه بود، با ما به شناسایی میآمد. هم خودش به منطقه اشراف پیدا میکرد و هم به ما جرئت و جسارت میداد.
شم اطلاعاتی و عملیاتی بالایی داشت. اهداف، نیات و تحرکات دشمن را خیلی خوب پیشبینی و تجزیه و تحلیل میکرد. توان نیروهای خودی و امکانات و تجهیزات دشمن را به خوبی میشناخت و بر اساس واقعیتها طرح عملیاتی میریخت و اجرا میکرد.
فهمیده بود که بیسیمهای ما به راحتی توسط دشمن شنود میشود. برای همین از سوسنگرد هفتاد کیلومتر سیم کشید و بین قرارگاههای هور تلفن ایجاد کرد.
یکی دیگر از کارهای حاج علی تعیین اسم و مشخصات مستعار برای همه نیروهای اطلاعاتی بود. تا در صورت اسارت کسی به ماهیت واقعی این افراد پی نبرد. او حتی کارتهای جعلی برای ما تهیه کرد. در واقع با این کارتها همه ما سرباز به حساب میآمدیم!
در حمیدیه که بودیم، بحث بنیصدر بود. روزی علی هاشمی گفت: «بنیصدر از آن خائنهای درجه یک است آن موقع هنوز درگیری با بنیصدر پیش نیامده بود. حتی در داخل سپاه خیلیها طرفدار او بودند، اما علی هاشمی دست بنیصدر را خوانده بود و به ماهیتش پی برد.»
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *