سجده طولانی علی هاشمی قبل از عملیات خیبر
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
خبرگزاری میزان -
حاجی هنوز نگران این جبهه بود. ترکزاده و بنینجار به آخرین شناسایی طلائیه رفته و برنگشتند! باغبانی که همراه آنها بود پس از سه روز توانست خود را نجات دهد، ولی گزارشش پس از مجروح شدن ترکزاده و بنینجار کمکی
به قرارگاه نصرت نکرد و مسیر طلائیه در هالهای از ابهام قرار گرفت!
از طرفی چارهای هم نبود. هر چه این مسئله بیشتر طول میکشید احتمال لو رفتن کل عملیات در هور بیشتر میشد.
آخرین هماهنگیها انجام شد. چند نقطه استراتژیک برای هجوم اولیه انتخاب شد. یگانها باید همزمان عمل میکردند. چند گردان به جزایر مجنون نزدیک شدند و چند گردان از طرف البیضه و جنوب غربی هور قصد هجوم به سمت اتوبان بصره را داشتند. دو لشکر هم در خط طلائیه آمادهی عملیات بودند و حاجی از طریق بیسیم با آنها ارتباط داشت.
برادر محسن کنار دستگاه بزرگ بیسیم نشسته بود و با فرماندهان لشکرها که هر کدام در منطقهای مستقر بودند، امور را کنترل میکرد. هنوز یک گردان به محل استقرار نرسیده بود و داشت با فرمانده آن محور صحبت میکرد. صدای
دلنشین حمید باکری از بیسیم شنیده میشد و آرامشبخش بود.
سالمی و سید نور، باکری را همراهی میکردند. لحظاتی بعد فرمانده کل سپاه اطمینان داد که حاال میشود رمز عملیات را گفت.
یک روحانی که بیش از شصت سال سن داشت، گوشی بیسیم را برداشت. آیاتی از قرآن کریم را تلاوت کرد و بعد رمز عملیات خیبر را که قرار بود بنبست شکن جنگ باشد، اعلام شد: بسماللهالرحمنالرحیم، یا رسولالله، یا رسولالله، یا رسولالله ...
حاج علی همراه نیروهایش آماده شد تا در شروع عملیات خیبر به خاکریزی که در اولین سیلبند عراق بود، حملهور شود. او برای رفتن سر از پا نمیشناخت و لحظهشماری میکرد.
عباس هواشمی میگفت: شب قبل از عملیات خیبر، حاج علی همه ما را جمع کرد؛ نیروهای اطلاعات، تخریب، فرماندهان، همه بودند. حاجی قربانصدقه ما میرفت و حلالیت میطلبید. میگفت: «اگر در طول این ماهها از من خطا و کوتاهی سر زده، حلالم کنید. شما امشب مزد فداکاریتان را خواهید گرفت. پیروزی امشب شما مزد شبنخوابیها و بیداریها در سوز سرمای بهمنماه است. امشب شما در پیروزی یگانها سهیم هستید. حاجی حرف میزد و همه گریه میکردند.
از شنیدن حرفهای هاشمی گریهام گرفت، اما خجالت کشیدم در مقابل او گریه کنم. دعا میکردم زود حرفهایش تمام شود تا به گوشهای بروم و دل سیری گریه کنم.
٭٭٭
برادر محسن رضایی میگوید: یادم نمیرود. به من گفتند علی شب قبل از عملیات، به خلوت رفته و یک سجده طولانی داشته. نمیدانم آن شب چه حرفهایی با خدا زد، یعنی نمیخواهم بدانم؛ چون این سهم علی بوده و حق
اوست.
شب عملیات با بیسیم با علی صحبت کردم. خودش به عنوان اولین نیروهای شناسایی راهی خط مقدم شد و در محور پد شمالی جزیره، نیروها را برای عملیات مستقر کرد. آن شب در طول عملیات به هر بهانهای با علی صحبت میکردم. دلم برای او شور میزد. احساس من به علی یک احساس دیگری شده بود.
ساعت دوازده شب بود. روحیه و فضای معنوی خوبی بر قرارگاه حاکم شد. همه گریه میکردند. آن شب با همه وجودم فهمیدم که دلم متوجه علی است. با خودم گفتم امشب حاصل زحماتش را خواهد دید. هزار بار حضرت زهرا (س) را آن شب قسم دادم تا بچهها را کمک کند موفق شوند.
علی در طول عملیات، لحظهبهلحظه گزارش میداد و من غرق دعا و توسل بودم. صدای علی نشانه آرامش و قدرت بود. هنوز صدایش که میگفت این محور باز شد، آن محور موفق شد! در گوشم است. بیشتر از همه، آن شب من با علی حرف زدم.
٭٭٭
خلاصه اینکه عملیات خیبر در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۳ آغاز شد. نیروهای ما با هدایت فرماندهانی مانند علی تا دجله و اتوبان بصره پیشروی کردند، اما محور طلائیه باز نشد! دشمن سرسختانه مقاومت کرد.
برای همین نیروهای ما از دجله و اتوبان بصره عقبنشینی کردند. پس از یک نبرد طوالنی و نفسگیر، جزایر مجنون کاملاً حفظ شد و جبهه جدیدی گشوده شد و جزایر تا پایان جنگ در تصرف نیروهای ایران باقی ماند. همه نیروهای قرارگاه نصرت در طول عملیات به عنوان راهنمای لشکرهای عملکننده شرکت داشتند و تعدادی از آنها، از جمله سالمی و سید نور با حمید باکری، قائممقام لشکر عاشورا در نبردی سخت به شهادت رسیدند.
- شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگینامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی میپردازد. در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
***
یا رسولالله ۶
یکی از فرماندهان
هور با سال گذشتهاش خیلی تفاوت کرد. کامیونهای پر از قایق، کنار اسکلههایی که دیشب ساخته شده بودند، توقف کردند. اتومبیلهای زیادی در حال تردد بودند. چند کیلومتر آنطرفتر، تردد تانکها به سمت طلائیه به چشم میخورد.
حاجی هنوز نگران این جبهه بود. ترکزاده و بنینجار به آخرین شناسایی طلائیه رفته و برنگشتند! باغبانی که همراه آنها بود پس از سه روز توانست خود را نجات دهد، ولی گزارشش پس از مجروح شدن ترکزاده و بنینجار کمکی
به قرارگاه نصرت نکرد و مسیر طلائیه در هالهای از ابهام قرار گرفت!
از طرفی چارهای هم نبود. هر چه این مسئله بیشتر طول میکشید احتمال لو رفتن کل عملیات در هور بیشتر میشد.
از ساحل هور که دور میشدی دو طرف جاده، مقرّهای زیادی برپا شده بود. واحدهای مهندسی همچنان در حال فعالیت بودند. چند تیم مهندسی جهاد سازندگی در حال احداث جادهی جدیدی از طرف جادهی خرمشهر به سمت هور بودند. طی ۴۸ ساعت، چهره جفیر و طلائیه کاملاً عوض شد. حضور لشکرها هنوز ادامه داشت.
چند سنگر بتونی بزرگ به چشم میخورد که تازه ایجاد شد. چند آنتن بیسیم بلند هم روی یکی از سنگرها به چشم میخورد. بیشتر فرماندهان در سنگر نشسته بودند. حاج علی همهی نیروهای شناسایی قرارگاه نصرت را در
کنار یگانهای نظامی عملکننده در دل هور تقسیم کرد و هر کدام راهنمای نیروهای پیش رو بودند.
کنار یگانهای نظامی عملکننده در دل هور تقسیم کرد و هر کدام راهنمای نیروهای پیش رو بودند.
آخرین هماهنگیها انجام شد. چند نقطه استراتژیک برای هجوم اولیه انتخاب شد. یگانها باید همزمان عمل میکردند. چند گردان به جزایر مجنون نزدیک شدند و چند گردان از طرف البیضه و جنوب غربی هور قصد هجوم به سمت اتوبان بصره را داشتند. دو لشکر هم در خط طلائیه آمادهی عملیات بودند و حاجی از طریق بیسیم با آنها ارتباط داشت.
برادر محسن کنار دستگاه بزرگ بیسیم نشسته بود و با فرماندهان لشکرها که هر کدام در منطقهای مستقر بودند، امور را کنترل میکرد. هنوز یک گردان به محل استقرار نرسیده بود و داشت با فرمانده آن محور صحبت میکرد. صدای
دلنشین حمید باکری از بیسیم شنیده میشد و آرامشبخش بود.
سالمی و سید نور، باکری را همراهی میکردند. لحظاتی بعد فرمانده کل سپاه اطمینان داد که حاال میشود رمز عملیات را گفت.
یک روحانی که بیش از شصت سال سن داشت، گوشی بیسیم را برداشت. آیاتی از قرآن کریم را تلاوت کرد و بعد رمز عملیات خیبر را که قرار بود بنبست شکن جنگ باشد، اعلام شد: بسماللهالرحمنالرحیم، یا رسولالله، یا رسولالله، یا رسولالله ...
٭٭٭
حاج علی همراه نیروهایش آماده شد تا در شروع عملیات خیبر به خاکریزی که در اولین سیلبند عراق بود، حملهور شود. او برای رفتن سر از پا نمیشناخت و لحظهشماری میکرد.
عباس هواشمی میگفت: شب قبل از عملیات خیبر، حاج علی همه ما را جمع کرد؛ نیروهای اطلاعات، تخریب، فرماندهان، همه بودند. حاجی قربانصدقه ما میرفت و حلالیت میطلبید. میگفت: «اگر در طول این ماهها از من خطا و کوتاهی سر زده، حلالم کنید. شما امشب مزد فداکاریتان را خواهید گرفت. پیروزی امشب شما مزد شبنخوابیها و بیداریها در سوز سرمای بهمنماه است. امشب شما در پیروزی یگانها سهیم هستید. حاجی حرف میزد و همه گریه میکردند.
از شنیدن حرفهای هاشمی گریهام گرفت، اما خجالت کشیدم در مقابل او گریه کنم. دعا میکردم زود حرفهایش تمام شود تا به گوشهای بروم و دل سیری گریه کنم.
٭٭٭
برادر محسن رضایی میگوید: یادم نمیرود. به من گفتند علی شب قبل از عملیات، به خلوت رفته و یک سجده طولانی داشته. نمیدانم آن شب چه حرفهایی با خدا زد، یعنی نمیخواهم بدانم؛ چون این سهم علی بوده و حق
اوست.
شب عملیات با بیسیم با علی صحبت کردم. خودش به عنوان اولین نیروهای شناسایی راهی خط مقدم شد و در محور پد شمالی جزیره، نیروها را برای عملیات مستقر کرد. آن شب در طول عملیات به هر بهانهای با علی صحبت میکردم. دلم برای او شور میزد. احساس من به علی یک احساس دیگری شده بود.
ساعت دوازده شب بود. روحیه و فضای معنوی خوبی بر قرارگاه حاکم شد. همه گریه میکردند. آن شب با همه وجودم فهمیدم که دلم متوجه علی است. با خودم گفتم امشب حاصل زحماتش را خواهد دید. هزار بار حضرت زهرا (س) را آن شب قسم دادم تا بچهها را کمک کند موفق شوند.
علی در طول عملیات، لحظهبهلحظه گزارش میداد و من غرق دعا و توسل بودم. صدای علی نشانه آرامش و قدرت بود. هنوز صدایش که میگفت این محور باز شد، آن محور موفق شد! در گوشم است. بیشتر از همه، آن شب من با علی حرف زدم.
٭٭٭
خلاصه اینکه عملیات خیبر در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۳ آغاز شد. نیروهای ما با هدایت فرماندهانی مانند علی تا دجله و اتوبان بصره پیشروی کردند، اما محور طلائیه باز نشد! دشمن سرسختانه مقاومت کرد.
برای همین نیروهای ما از دجله و اتوبان بصره عقبنشینی کردند. پس از یک نبرد طوالنی و نفسگیر، جزایر مجنون کاملاً حفظ شد و جبهه جدیدی گشوده شد و جزایر تا پایان جنگ در تصرف نیروهای ایران باقی ماند. همه نیروهای قرارگاه نصرت در طول عملیات به عنوان راهنمای لشکرهای عملکننده شرکت داشتند و تعدادی از آنها، از جمله سالمی و سید نور با حمید باکری، قائممقام لشکر عاشورا در نبردی سخت به شهادت رسیدند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *