ابعاد طلاق عاطفی در کشور ناشناخته است/ برخی گسستهای عاطفی با مشاوره قابل رفع است
نخ تسبیح با هم بودن یک زن و مرد با یکدیگر زیر یک سقف به عنوان زن و شوهر میتواند به دلایل متفاوتی اشاره کند. اما آن هنگام که دلیل با هم بودن افراد هر دلیلی جز عشق و علاقه باشد، به وضعیتی از روابط زناشویی مواجه میشویم که به آن طلاق عاطفی میگویند. طلاق عاطفی ضمن این که خود پیامد برخی از آسیبها است، آسیبهای اجتماعی دیگری را نیز ایجاد میکند و با توجه به این که دستیابی به آماری دقیق در این حوزه امکانپذیر نیست رسیدن به راه چاره نیز ابهام بزرگی است. در ادامه گفتوگوی خبرنگار اجتماعی میزان با «شیرین احمدنیا» دکترای جامعهشناسی، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه جامعهشناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعهشناسی ایران را می خوانید:
آیا از طلاق عاطفی تعریفی ارائه شده است؟
سادهترین تعریف طلاق عاطفی شاید این باشد که شرکای زندگی در چارچوب قواعد رسمی ازدواج و زناشویی به ادامه زندگی با هم -معمولا و نه الزاما- زیر یک سقف ادامه میدهند اما رابطه عاطفی و احساسی (و گاه جنسی) و عشق و علاقه نسبت به یکدیگر را از دست دادهاند و در بیشتر موارد بنا به انواع دلایل اجتماعی یا اقتصادی، ملاحظات فرهنگی، نگرانی نسبت به سرنوشت یا آسیبپذیری فرزندان یا ترس و واهمهای که از شرایط تنهایی پس از طلاق و انزوا در سالهای سالمندی دارند، امکان یا توان گسستن پیوند زناشوییشان به شکل رسمی وجود ندارد.
در برخی از موارد، این امکان وجود دارد که زوجین با مراجعه به مشاور و دریافت کمکهای تخصصی، تلاش برای اصلاح یا تغییر رفتار فردی و کسب مهارتهای لازم ارتباطی و اجتماعی، زندگی مشترک خود را از شرایط سردی و عدم رضایتمندی خارج کنند و کیفیت زندگی مشترک را بهبود بخشند اما این نیاز به اراده، آگاهی و آموزش دارد.
طلاق عاطفی محصول زندگی در جوامع مدرن است یا در جوامع سنتی نیز وجود داشته است؟
مسلما طلاق عاطفی با تعریفی که بیان شد در جوامع سنتی نیز وجود داشته و دارد، چرا که در فرهنگ سنتی ارزشهای وقت جامعه، به ویژه، تاکید زیادی بر ادامه زندگی زوجین حتی در شرایط نابسامانی و اختلاف و عدم رضایت متقابل ارزش دارد. در این نوع جوامع است که عبارتهایی نظیر این که «زن باید با لباس سفید به خانه ی بخت برود و با کفن سفید بیرون آید» یا «بسوز و بساز» از وجود شرایطی حکایت دارد که افراد تحت فشارهای فرهنگی و اجتماعی غالب، خود را ناگزیر از تداوم رابطه زناشویی حتی در شرایط نبود موفقیت و شادکامی در ازدواجشان میدیدند و بردباری پیشه میکردند چون در شرایط عمومیت قبح طلاق رسمی، تلاششان برای طلاق معمولا راه به جایی نمیبرده است.
دلایل این که افرادی که دچار طلاق عاطفی هستند راضی به انجام طلاق ثبتی نمیشوند چیست؟
دلایل متنوعی در گذشته و همچنان در حال حاضر به عنوان عوامل بازدارنده عمل میکنند به عنوان مثال نگرانی از تبعات اجتماعی و اقتصادی طلاق برای فرد مطلقه، چرا که به ویژه در مورد زنان، به ویژه زنانی که صاحب شغل یا درآمد مستقلی نبوده باشند، منابع حمایت مالی محدودتر شده یا اصلاً وجود ندارد و فرد در شرایط وابستگی به اطرافیان قرار میگیرد. شرایط فرهنگی نیز چشمانداز مناسبی را برای زنان فراهم نمی کند، چرا که زنان مطلقه از فرصت های مناسب کمتری برای ازدواج مجدد یا ازدواج در شرایط رضایتبخش که تجربه ناموفق قبلی را جبران کند، قرار میگیرند و برخی مزاحمتها و انتظارات و توقعاتی نیز که در مورد ایشان از سوی اجتماع پیرامونی شکل میگیرد به عنوان موانع فرهنگی برای چنین تصمیمی عمل میکند. این فشارها و محدودیتها در مورد زنان باعث میشود تا بیشتر راه مدارا و تحمل و صبر را در پیش بگیرند تا این که تن به درخواست طلاق بدهند. مسئله فرزندان نیز حائز اهمیت است، زنانی که صاحب فرزند هستند نگران شرایط و سرنوشت کودکانشان پس از طلاق هستند و از واهمه این که سرنوشت فرزندانشان در شرایط دوری از یکی از والدین یا ازدواج مجدد همسر چه خواهد شد طلاق رسمی را دشوار و دست نیافتنی میکند. بنابراین، ناگزیر سکوت پیشه میکنند، با ناملایماتی که در زندگی تجربه میکنند کنار میآیند و زندگی در شرایط تاهل صوری و ناشادکامی را بر جدایی رسمی ترجیح میدهند.
وضعیت کودکان در خانوادهای که دچار طلاق عاطفی است بدتر است یا در خانوادههایی که دچار طلاق ثبتی هستند؟
تصور نمیکنم پاسخ روشنی بتوان به این سوال داد. مشاورههای خانواده معمولاً هنگامی که ادامه زندگی زوجین را در شرایطی آسیبزا برای ایشان و برای فرزندان شان ارزیابی کنند توصیه به طلاق میکنند تا کودکان چنین خانوادههایی نیز کمتر در معرض خشونتها یا آسیبپذیریهای ناشی از شرایط تعارض و مشاجرات و سوء رفتارهای والدین نسبت به همدیگر و فرزندان قرار بگیرند.
طلاق عاطفی ممکن است کودکان را از ناملایمات خاصی مانند انگ و برچسبهایی که در جامعه به ایشان تحت عنوان «کودکان طلاق» وارد میشود برهاند، و امکان حضور و همراهی و حمایت والدین را -علیرغم سردی حاکم بر روابط والدین- برایشان فراهم کند، اما از آسیبهای روحی و روانی بلندمدتی که نظاره دائمی روابط ناخوشایند و مناقشه برانگیز والدین برایشان ایجاد میکند آنها را رها نمیکند.
تعدد طلاق ثبتی بیشتر بر کاهش آمار ازدواج اثرگذار است یا تعدد طلاق عاطفی؟
پاسخ روشنی به این سوال نیز نمیتوان داد چرا که نه ابعاد طلاق عاطفی آنچنان شناخته شده است و نه میتوان تاثیرگذاری این یا آن را به هیچ شکلی در شرایط فعلی سنجید. قطعاً برای مردم مشاهده افزایش نسبت هر دو شکل طلاق که در زندگی روزمره شاهد آن در پیرامون خود هستند میتوانسته به عنوان هشدارهایی عینی برای احتیاط بیشتر در امر ورود به زندگی زناشویی عمل کند. به نظر میرسد که ابعاد واقعی طلاق عاطفی هنوز برای بسیاری از مردم آشکار نیست همانطور که برای کارشناسان هم چندان دسترسپذیر نیست، گذشته از این که هنوز حتی بسیاری از مردم با مفهوم «طلاق عاطفی» هم آشنایی ندارند. پیش از این که این مفهوم اساساً طرح شود و موضوع توجه کارشناسان علوم اجتماعی و انسانی قرار گیرد، تداوم زندگی در شرایط ناملایم و دور از روابط صمیمانه و شادکامانه در زندگی متاهلی جزو بدیهیات و رویه متعارف بسیاری از خانوادهها تلقی میشد و طی سالهای اخیر است که تاکید بیشتری بر لزوم شرایط عاطفی قوی و عشق و علاقه در زندگی زناشویی به ویژه در میان نسلهای جدید به عمل میآید. برخی به زندگیهای زناشویی سرد و همزیستیهای ناگزیر، فاقد رضایتمندی و صمیمیت، با ارجاع به مفهوم طلاق عاطفی میپردازند و به ابعاد آن توجه نشان میدهند.
با توجه به این که با افزایش طلاق عاطفی امکان مشاهده روابطی خارج از چهارچوب خانواده که از نظر شرع و عرف تایید نشده است وجود دارد، آیا این تصور درست است که آغاز ارتباط خارج از چهارچوب خانواده برای زوجینی که طلاق عاطفی را تجربه می کنند می تواند از نظر روانی آرامش از دست رفته را ایجاد کند؟
برخی به این امر به عنوان راه چاره مینگرند. مسلماً نیازی در فرد وجود داشته است که در شرایط زندگی زناشویی تامین نمیشده و پاسخ نمیگرفته است و او را ناگزیر از جستوجو برای منبع دیگری برای تامین نیازِ خود ساخته است. اما پناه بردن به دیگری در شرایط اضطرار، گاه ممکن است گمراه کننده یا مسکنی نامطمئن باشد و در واقع پناه بردن به سرابی باشد که بعدتر که شرایط شناخت بهتری فراهم شد نشان از تکرار اشتباهی داشته باشد که قبلاً نیز به شکلی دیگر رخ داده است. اولین چارهجوییها همواره بهترین درمان به حساب نمیآیند.
آسیبهای اجتماعی طلاق عاطفی چیست؟
شاید مهمترین آسیبهای اجتماعی متوسل شدن افراد به عادات و سبک زندگی ناسالم یا درگیر شدن در روابط و مناسباتی است که خود زمینه بروز آسیبهای دیگری را در افراد به وجود میآورند که در سوال پیش در مورد آن توضیح داده شد. توسل به مواد مخدر یا الکل، حرکت به سمت به دوستیهایی خارج از چارچوبهای مورد تایید اجتماعی، رفتارهای پرخطر یا مخاطرهآمیز، اعمال خشونت معطوف به خود یا دیگری، از جمله این آسیبها به شمار میآیند که برخی از افراد برای جبران رنجی که میکشند به عنوان جبران به آن پناه میبرند.
از دید شما اکنون وضعیت کنونی ایران از نظر طلاق عاطفی به چه صورت است؟ بر اساس مشاهدات خود آیا در سالهای اخیر این موضوع روند افزایشی داشته است یا کاهشی؟ چرا؟
همانطور که پیشتر اشاره شد نمیتوان انتظار داشت آمار مشخصی در این زمینه قابل دسترسی باشد اما با توجه به این که قبح طلاق رسمی کاهش یافته است و امکان بیشتری برای اقدام برای طلاق ثبتی به تدریج در جامعه فراهم شده، موانعی که در گذشته در چارچوب جامعه سنتی برای احتراز از اقدام به طلاق ثبتی عمل میکردند محدودتر شده است و همچنین تغییر نگرش عمومی که راه را برای ازدواج مجدد بعد از طلاق چه برای زنان و چه برای مردان هموارتر کرده است، در کنار ارتقاء شرایط دستیابی زنان به موقعیتهای اقتصادی و استقلال مالی میتوانند به عنوان برخی از عواملی در نظر گرفته شوند که مسیر دستیابی افراد به طلاق هر زمان که آن را به مصلحت خویش بدانند باز کند. به این ترتیب به جای سیر صعودی طلاق عاطفی شاهد کاهش نسبتهای آن باشیم.
در پایان لطفا بگویید نقش رسانهها در ارتباط با مقابله با طلاق عاطفی چیست؟
رسانهها میتوانند نقش آگاهیرسانی و آموزش را برعهده بگیرند. مثلا از طریق طرح این مسئله، آشنا کردن مردم به این که اساسا چنین مشکلی در میان افراد متاهل وجود دارد که نیاز به شناسایی و چارهجویی کارشناسانه و موثر دارد میتوان به جای گسستهای عاطفی، گرما و صمیمیت را به خانوادهها بازگرداند و مشکلاتی را که چه بسا با یک مداخله روانشناسانه قابل رفع است از میان برداشت.