پیشگویی آخرالزمانی در رسانه های محافظه کاران آمریکا
در ادامه به تاثیرات این تفکر بر رسانه ها و اشخاصی همچون گلن بک و ریچاردسون اشاره می شود و اشکالات و انتقاداتی را که اندیشمندان و علمای مسیحی به این عقاید وارد نموده اند، مورد بررسی قرار می گیرد.
نکته: ترجمه و انتشار این مقاله نمایانگر تایید محتویات آن نیست.
نگاه ژئوپلتیک بدبینانه ای که عنوان پیشگویی آخرالزمانی به خود گرفته، محصور در جماعت کلیسای هاگی و چند نماینده کنگره نیست. این دیدگاه اصلاح و به صورت عمیقی توسط رسانه های برجسته محافظهکاران آمریکا ترویج شده است. در میان مشوقان و ترویج کنندگان این نگاه، گلن بک (Glenn Beck) با ترکیب عجیب و غریب عقاید تقدیری-مورمونی قرار دارد که با وجود اعتقادات تقدیری پروتستانی، باورهای مورمونی خود را هم در آغوش گرفته است! گلن بک به هاگی –که او را "یکی از دلیرترین انسانهایی که می شناسم" خطاب کرده- و دیگر معتقدان تقدیری طرفدار جنگ مانند جوئل روزنبرگ، اجازه حضور در برنامه تلویزیونی {پربیننده} اش را داده است[1] و همراه با آنها از انواع احساسات ضدایرانی[2] و ضدروسی حمایت تمام قد کرده است.
گلن بک با استفاده از برنامه خود، به طور منظم ایران را به تلاش برای تحقق هرج و مرج آخرالزمانی جهت زمینه سازی ظهور[3] "امام دوازدهم" –منجی آخرالزمانی شیعی که بک مدعی همدستی او با ضدمسیح است- متهم می کند. البته بک تنها متمرکز بر توهم پوچ پروژه آخرالزمانی علیه ایران نیست بلکه از اواخر سال گذشته روسیه را نیز نشانه رفته است.
گلن بک همچون هال لیندسی و جان هاگی، معتقد است ائتلاف روسیه و چین "اتحاد یاجوج و ماجوج" را تشکیل می دهد.[4] وی که همچون کودکی پرحرف و گریان مسیر شبه تاریخی در پیش گرفته، هرگز این فرصت را از دست نمی دهد که بگوید [5]ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه، یک هیتلر جدید است که به دنبال برنامه ای هزارساله برای سلطه نظام فاشیست روسیه است.[6]
اخیرا گلن بک دلقکوار به رسانه ها در مورد الکساندر دوگین، فیلسوف روسی هشدار داده[7] و او را "خطرناک ترین انسان روی زمین" خطاب نموده حال آنکه آقای دوگین قدرت سیاسی نداشته و تاثیرگذاری کمی بر کرملین دارد. در جهان بینی غالبا نامنسجم گلن بک، روسیه لزوما شر و دشمن همیشگی آمریکا و غرب است. طبیعتا او هیچ اشاره ای به سرنگونی دولت روسیهپسند اوکراین توسط واشنگتن –با هدف ایجاد استیلا بر اروپا و اقیانوس اطلس- نمی کند. بک خواسته یا ناخواسته در مسیر تفکر خودباور کارتونی اش حرکت می کند.
اگر بخواهیم عادلانه قضاوت کنیم، همه مفسران انجیلی، روسیه را در این نقش شوم دخیل نمی دانند. ژوئل ریچاردسون نویسنده نوظهور، در طرح آخرالزمانی خود برای پایان جهان، نقش محوری برای روسیه قائل نیست.[8] در عوض محور شرارت تقریبا به طور کامل در دولتهای مسلمان حاضر در خاورمیانه به ویژه ترکیه و ایران مفروض شده است. از نظر او "ضدمسیح اسلامی"[9] یک دیکتاتور مسلمان است که مسلمانان را متحد می سازد و منجر به جنگ عظیمی علیه اسرائیل و نیز آزار گسترده مسیحیان و یهودیان می شود. (همین ایده را گلن بک از او وام گرفته است) او مدعی است که "خلافت" در گروه تروریستی داعش، یک نشانه و منادی (harbinger) از این رویداد پیش بینی شده است.[10]
البته اگر منصف باشیم، ریچاردسون در مقابل دخالت نظامی آمریکا علیه بشار اسد نیز موضع گرفته است.[11] اما نگاه و الهیات سراسر آخرالزمانی او مستلزم جهانی در واقع خواهد بود که تداوم روایت دیالکتیکی تقابل خشونت آمیز و البته حتمی بین غرب (و اسرائیل) با جهان اسلام است.[12] تصویر او از شبه خلافت داعش به عنوان منادی دوران سلطه "ضدمسیح مسلمان" نشانه عدم درک یا توجه به ریشه های این گروه جهادی است.
گروه داعش و دیگر گروه های افراطی اسلامی، با حمایت های طولانی مدت غرب قدرت تکثیر و تشدید فعالیت پیدا کرده اند و به این مساله توجهی نشده است. داعش ظاهری دارد که باید عقبه آنرا دید و در حقیقت بازیگردان، قدرتهای دیگر هستند.[13] در مشرب فکری و الهیاتی آقای ریچاردسون تنها این وضعیت ظاهری ارزیابی شده و او –سهوا یا عمدا- الگوی عملیاتی برخورد تمدنها را در میان الگوهای جهانی سازی تقویت کرده است.
مسیحیان به دنبال درک پیشگویی های کتاب مقدس و ارتباط آنها با رویدادهای جاری هستند و این رویه در میان مسیحیان غرب و شرق سابقه طولانی داشته است. این تفاسیر آخرالزمانی به خودی خود می توانند توهمات بی ضرری تلقی شوند که شاید بتوان نمونه آنرا در کتاب کمتر توجه شده "داستان کوتاهی از ضدمسیح" (A Short Tale of the Antichrist)[14] اثر ولادیمیر سولوویف (Vladimir Solovyov)[15] دید. سولوویف کبیر در داستان خود لشگر پان آسیایی با رهبری ژاپن را به تصویر می کشد که به روسیه و اروپا حمله می کند و به عنوان منادی ظهور ضدمسیح، آنها را فتح می نماید. (او حتی بازگشت یهودیان به فلسطین را نیز پیش بینی کرده بود) با این وجود فهم سولوویف –چنانکه پولس مقدس گفته: ما از طریق شیشه ای تیره به اطراف می نگریم- چیزی جز توصیف و داستانی نوشتاری از حوادث آینده تلقی نشد و جناح های قدرت به دنبال بهکارگیری دیالکتیکی از آن بر نیامدند.
در نظرگاه الهیاتی لیندسی، هاگی، بک و همسفران و پیروانشان، به ایرانیان، روسها و فلسطینیان به عنوان شخصیت های بشری واقعی نگریسته نمی شود. آنها به این مردمان به عنوان تجلی تصویر آسمانی خدا –چنانکه ما نسبت به انسان ها و خودمان متصوریم- حتی به مقدار کم نمی نگرند. در عوض نقش این مردمان، اندکی بیشتر از ایل و تبار شیطان، به عنوان گوشت قربانی[16] برای آخرالزمان کاسته شده است. براساس این نگاه متوهمانه و یا بدبینی آشکار، «مسیحیان صهیونیست» الهیاتی ضدانسانی را ارائه می دهند.
نیکلاس بردایف (Nicolas Berdyaev)[17] فیلسوف روسی در کتاب خود با عنوان «سرنوشت انسان در جهان مدرن» (The Fate of Man in the Modern World)[18] به وجود این نوع نگرش در میان متفکران پروتستانی خاصی که جهان را تنها در «گناه و ناتوانی» می نگرند، گوشزد کرده است؛ حال آنکه آنها هنوز به خداوند اعتقاد دارند ولی خدایی "کاملا متعالی و جدا از جهان و انسان ها». در جهان بینی ایشان "تصویر خدا از بشر درهم شکسته است."
تحلیل بردایف به خوبی نتیجه نگاه آخرالزمانی تقدیرگرایان را در اوضاع سیاسی اجتماعی کنونی توصیف می کند. چنین تحریف بزرگی، روسها، ایرانیان و دیگر نیروهای شر را از تصویر خدایی محروم و آنها را به عنوان ابزارهای شیطان و قدرتهای شر معرفی کرده است. آنها نه تنها تجلی خدایی این انسانها بلکه {حتی} اختیار و عامل انسانی این ملل را –که در دایره شخصیت معنوی و درونی آنهاست- نیز نفی می کنند و در حالی که {معتقدند} تعداد کمی از این انسانها ممکن است «نجات یابند»، با این محاسبه جمعیت عظیمی از مردم روسیه، ایران و دیگر مسلمانان اصولا باید –پس از ادای نقش خود در صحنه کیهانی- به آتش دوزخ پرتاب شوند. {در این میان} تنها چند نیروی برگزیده ای –که منابع کافی مالی برای کلیسای عظیم جان هاگی فراهم کرده و هدیه داده اند- از دوران رنج و محنت (tribulation) با رفتن به بهشت پرهیزکاران نجات می یابند.[19]
جوزف پیپر (Josef Pieper)[20 فیلسوف آلمانی و مسیحی پارسا، به ما گوشزد می کند:
پیشگویی ها قطعا در مورد حوادث آینده صحبت می کند، در مورد آینده ای که نمی توان با هیچ روش سوداگرانه ای آنرا محاسبه کرد. ولی این پیشگوییها صریحاً اتفاقات آینده را توصیف نکرده است. کسی نمی تواند این پیشگوییها را به عنوان یک "انسان مطلع"[21] توجیه کند و در آن موضوعی که قبلاً ناشناخته بوده، نظر داده و {حتی} با نام مشخص نماید و این تصویر در ذهن مانند تصویری دقیق از جسم خارجی حفظ شود و با این تصویر، آینده را در «حال حاضر و اکنون» مشاهده کند.
این معرفت حکیمانه، توسط دورهگردانان آخرالزمانی، فراموش و یا عمدا نادیده گرفته شده است. این افراد به جای تواضع و فروتنی، پیروان خود را به سوی آرماگدون، ناامیدی و جنگ جهانی -که خود مشتاقانه محرک آن هستند- فرا می خوانند. جنگ و درگیری واقعی بین آمریکا و روسیه یا اسرائیل و ایران نیست. چنانکه تئودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoevsky)[22] و الکساندر سولژنیتسین (Aleksandr Solzhenitsyn)[23] در باور ژرف خود بیان کرده اند، نبرد میان خدا و شیطان، همان نبرد خوبیها و بدیها است که در قلب هر انسانی صورت می پذیرد.
منجی {حقیقی ما}[24] به ما هشدار داده که پیامبران دروغین و معلمان {کتاب مقدس} در ردای گوسفند ظاهر می شوند ولی در واقع گرگانی گرسنه هستند که تنها به فکر منافع و اهداف خویشند. در مورد کسانی که میوه آز می چینند، شهوت قدرت دارند، بر طبل جنگ می کوبند و حقوق همنوعان خویش را بهایی نمی دهند، چه می توان گفت؟ هر کجا جسدی باشد، کرکسهایی نیز جمع خواهند شد![25]
ما باید فراتر از حس ناامیدی ناشی از القاء عذاب و مجازات و مانور سیاسی بدبینانه مبلغان تقدیرگرا را بنگریم و امید ماوراء طبیعی و معنوی را تبلیغ کنیم. عیسی به ما آموخته «در این جهان رنج و زحمت خواهید داشت. ولی شجاع باشید، من بر دنیا چیره شده ام./انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.