چگونگی تعامل با مواهب و قضای الهی در نگاه «امام جواد (ع)»
_ روزنامه کیهان نوشت: فلسفه زندگی هر انسانی تعیینکننده سبک زندگی اوست. کافر به سبب عدم باور به غیب و عوالم مجردات معتقد است که چیزی جز عالم حس و ماده نیست؛ بنابراین هر کسی زمانی در جهان زندگی میکند و سپس نیست و نابود میشود و اثری از او باقی و برجا نخواهد ماند. سبک زندگی چنین کسی فاقد رفتاری است که پاسخگویی غیراز قانون باشد و اگر بتواند آن را نیز دور میزند؛ اما کسی که به عالم غیب باور دارد و به خدایی بهعنوان غیب ایمان دارد و او را پروردگاری میداند که هدفی از آفرینش هستی دارد، سبک زندگی متفاوتی را در پیش میگیرد. سبک زندگی امامان معصوم (ع) فلسفه زندگی قرآنی شکل گرفته است و مومن باید آن را سرمشق خویش قرار دهد تا بتواند بر اساس فلسفه زندگی خویش را سامان دهد و آخرت او را تضمین و تامین نماید. نویسنده بر همین اساس به سراغ زندگی امام محمد تقی الجواد (ع) رفته تا فلسفه و سبک زندگی ایشان را تبیین کند.
توجّه قلبی بـه خدا
از نظر آموزههای اسلامی آنچه عمل صالح و نیک را در مسیر کمالی و تأثیر رشدی قرار میدهد، نیت صالح است که از اعمال قلب برمیخیزد. بر اساس آیات قرآن، ازجمله آیه ۱۰ سوره فاطر این حسن فاعلی و نیت و کلمه پاک ایمان است که به عمل صالح معنایی خاص میبخشد و عمل صالح آن نیت و حسن فاعلی را بالا میبرد.
به معنای دیگر، عمل صالح صاحب نیت نیک را بلند میدارد و به سمت خداوند و تقرب به او بالا میبرد. بنابراین، اگر نیت قلبی آدمی درست نباشد و حسن فاعلی وجود نداشته باشد، حسن فعلی تأثیر چندانی نخواهد داشت؛ اینکه انسان بخواهد هر کاری را برای تقرب به خداوند انجام دهد موجب میشود تا انسان در مسیر کمالی و رشدی قرار گیرد و اعمال صالح وی چنین تأثیری را از خود به جا گذارد. پس کسی که کاری نیک انجام میدهد، ولی خبری از اخلاص در او نیست و شخص به قصد تقرب و قربهًْالیالله کار را انجام نمیدهد نمیتواند امیدی داشته باشد که آن کارش تأثیر مثبتی در مسیر کمالی و رشدی او داشته باشد؛ هر چند که خداوند به سبب کار نیک، او را در همین دنیا پاداش میدهد و به حکم عدالت او را از خیر آن بهرهمند میکند، ولی هیچ بهرهای از تقرب و قرب الهی نمیبرد و در آخرت به سبب همین عدم تقربجویی هیچ بهرهای از کارش نخواهد برد؛ زیرا کارش در سازه هویتی او تأثیری نگذاشته و او را خدایی نساخته است؛ بنابراین سبک و بیوزن در پیشگاه خداوند حاضر خواهد شد. (نگاه کنید: بقره، آیات ۱۰۲ و ۲۰۰؛ آلعمران، آیه ۷۷؛ توبه، آیه ۶۹)
خداوند بصراحت در آیه ۲۰ سوره شوری میفرماید: کسى که کِشت آخرت بخواهد، براى وى در کِشتهاش میافزاییم و کسى که کِشت این دنیا را بخواهد، به او از آن مىدهیم ولى در آخرت او را نصیبى نیست.
از همین روست که کافران و مشرکان از دنیا بیشترین بهره را میبرند و آنانی که ریاضتهایی را، چون مرتاضان هندو بر خود تحمیل میکنند، در همین دنیا به توانایی و قدرتهایی میرسند که میتوانند کارهای شگفتانگیز انجام دهند و یا کسانی که خواهان ثروت و قدرت هستند به آنها دست مییابند بهطوری که حتی موجب حسرت برخی از سستایمانها میشود. خداوند در اینباره میفرماید: و اگر نه آن بود که همه مردم در انکار خدا امّتى واحد گردند، قطعاً براى خانههاى آنان که به خداى رحمان کفر مىورزیدند، سقفها و نردبانهایى از نقره که بر آنها بالا روند قرار مىدادیم؛ و براى خانههایشان نیز درها و تختهایى که بر آنها تکیه زنند؛ و زر و زیورهاى دیگر نیز و همه اینها جز متاع زندگى دنیا نیست و آخرت پیش پروردگار تو براى پرهیزکاران است. (زخرف، آیات ۳۳ تا ۳۵)
پس خداوند آخرت را برای متقین قرار میدهد که تنها نیت آنان خالصانه برای خداوند است و صفت تقوای الهی در آنان ملکه و مقام شده است. اینان ممکن است کارهای نیک زیادی نداشته باشند، ولی همان کم آنان در جان و هویت و شاکله وجودیشان تأثیر مثبت میگذارد و آنان را متاله و خدایی (بقره، آیه ۱۳۸) و ربانی (آلعمران، آیه ۷۹) و خلیفه الهی (بقره، آیه ۳۰) میکند و بلند میدارد. از این روست که یک صدقه و انفاق یک دانه خرما از روی اخلاص از متقین موجب تأثیرات شگرفی است که میلیونها دانه از کافر و مشرک و یا مسلمانی بیاخلاص آن تأثیر را ندارد. خداوند در آیه ۲۷ سوره مائده میفرماید: إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛ خدا فقط از تقواپیشگان مىپذیرد. (مائده، آیه ۲۷)
قلبی که تقوای الهی دارد خداترس است و همواره هر کاری را برای رضایت و رضوان الهی و قربت به سوی خدا انجام میدهد؛ اینگونه است که ارزش کارش خیلی بسیار است هر چند که از لحاظ کمّی کارش اندک باشد. امام جواد (ع) در اینباره فرموده است: اَلْقَصْدُ اِلىَ اللهِ تَعـالى بِالْقـُلُوبِ اَبْلَغُ مِنِ اتْعابِ الْجَوارِحِ بِالْأعْمالِ؛ تـوجـه قلبى بـه خـدا، رسـاتر است از زحمت دادن اعضاء و جوارح به عمل. (بحـارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۶۴)
این سخن امام (ع) به ما میآموزد که سبک زندگی خودمان را بهگونهای سامان دهیم که اعمال خوب ما هر چند اندک باشد باید تنها بر اساس رضایت الهی و حسن فاعلی باشد و همواره تقوای الهی را در نظر بگیریم و قبل و بعد و همراه عمل تقوای الهی داشته باشیم؛ زیرا شرط در صحت عمل، تنها اخلاص در زمان عمل است، اما شرط در قبولی، اخلاص در همه احوال قبل و بعد و همراه عمل است. از این رو اگر عملی خالصانه در وقت انجامش صورت گیرد، اما بعد از عمل منت و اذیت و آزار و توقع و انتظار و مانند آنها باشد، آن عمل هر چند صحیح است، ولی مقبول نیست و آن آثار را نخواهد داشت؛ اما اگر قصد قلبی ما در همه احوال خدا باشد، آن عمل هر چند اندک باشد تأثیرگذار خواهد بود. اینگونه است که عمل عبدالله غسیل الملائکه پس از اسلام فوری و شهادت وی خود گواه آن است که ارزش عمل به کیفیت آن است نه کمیت آن.
توکّل بر خدا
مومن باید در زندگیاش بر خداوند توکل و اعتماد کند و تکیهگاه خود را نه نفس خویش و توانایی عاریتی و ودیعتی خود بلکه خداوند غنی حمید قرار دهد. در آیات قرآن خداوند به پیامبر (ص) فرمان میدهد که هرگاه بر مطلبی جزم یافتی و قصد انجام آن داشته و عزم ارادی عمل داشتی، آنگاه لازم است تا توکل بر خدا کنی تا خداوند موانع عمل را بردارد و مقتضیات آن را فراهم آورد؛ زیرا میدانیم که عزم و اراده ما تنها بخش کوچکی از تحقق یک چیز است و اگر موانع برداشته نشود و مقتضی فراهم نگردد هرگز یک عمل در خارج تحقق نخواهد یافت. بنابراین، این خداوند است که ۹۹ درصد موجبات عمل را فراهم آورده و موانع آن را برمیدارد، مقتضیات و موانعی که بیشتر آنان بیرون از اراده و قدرت و علم ما است.
خداوند در آیه ۱۵۹ سوره آلعمران میفرماید: در کارهای مهم با آنان مشورت کن و، چون تصمیم گرفتى، بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکلکنندگان را دوست مىدارد.
با توجه به آنکه انسان خود موجودی فقیر است و فقر او ذاتی و هویتی است، همواره باید به چیزی تکیه و اعتماد داشته باشد و چه کسی بهتر از خداوند غنی حمید که خلق و بقای ما به اوست. (فاطر، آیه ۱۵) انسان باید اعتمادش را به خدا قوی کند و هر کاری میکند بر او توکل نماید؛ چرا که اگر بخواهد به چیزی برسد باید نردبان و سببی داشته باشد که از آن بهره گیرد و هرچه مقصد و مقصود بلندتر و دورتر و بزرگتر باشد به همان میزان سبب و نردبانی بلندتر و استوارتر میطلبد. پس اگر مقصد و مقصود هر بشری خداوند و کمالاتی است که از راه تقرب به دست میآورد، پس باید تکیهگاه خویش را خداوند قرار دهد. امام محمد تقى (ع) فرموده است: الثِّقَهًُْ بِاللهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غالٍ وَ سُـلَّمٌ اِلى کُلِّ عـالٍ؛ اطمینان و توکل بر خدا بهاى هر چیز گرانقیمت و نـردبان هر مقام بـالا و رفیعى است. (بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۶۴)
قضاى الهى
مومن بر این باور است که چیزی در جهان اتفاق نمیافتد مگر آنکه به قدر الهی میزان آن معلوم شده و به قضای الهی حتمی و قطعی شده است. پس اگر قدر و قضایی نباشد هرگز چیزی اتفاق نمیافتد. همچنین مومن میداند که قضا و قدر الهی به حکمت و مشیت خداوند است و در آن مصلحت خلق و مخلوق دیده شده است.
همچنین میداند که خداوند دانا و توانا و بخشنده است. پس نادانی در خدا راه ندارد تا بگوییم نمیداند چه بر سر ما میآید؛ زیرا علم خداوند حضوری و شهودی است و همه هستی در محضر خداوند هستند و جایی نیست که بیرون از علم شهودی خداوند باشد. از سوی دیگر خداوند قادر و توانا است و اینطور نیست که چیزی را بداند و بخواهد، ولی نتواند انجام دهد و بیرون از قدرت او باشد و نسبت به آن چیز عاجز و ناتوان. از سوی دیگر میدانیم که خداوند بخشنده و غنی حمید است و پیش از درخواست میبخشد و بیمنت و اذیتی عطا میکند و اینگونه نیست که بخیل باشد و به سبب ترس از کاهش داشتههایش بخواهد در خزائن و مخازن نگه دارد و به کسی ندهد، بلکه هرگز از خزائن خداوند چیز کم نمیشود، پس بخلی ندارد.
اگر چنین نگاه و معرفتی نسبت به او داریم، بسیاری از حقایق زندگی ما روشن میشود و دیگر در برابر مصیبتها و بلایا همانند نعمتها واکنشهای غیرمعقول و مقبول نشان نمیدهیم، بلکه صبر و حلم پیشه میگیریم و به قضا و قدر او تن میدهیم؛ زیرا میدانیم که قضا و قدر الهی بر اساس حکمت و مشیت حکیمانه است و حتی پیش از آنکه ما و مصیبت آفریده شده باشیم در علم و حکمت و مشیت الهی بوده است؛ چنانکه خداوند بصراحت در آیات ۲۲ و ۲۳ سوره حدید بیان کرده است: هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما به شما نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابى است. این کار بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به سبب آنچه به شما داده است شادمانى نکنید و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.
پس اگر همه امور اینگونه در علم الهی مشخص و بر اساس حکمت الهی مشیت خداوندی به آن تعلق گرفته است، انسان هنگامی که با مصیبتی مواجه میشود باید صبر پیشه گیرد و به خداوند مراجعه کند و ضمن گفتن استرجاع، زمینه باور و بلکه تقویت باور به آن را فراهم آورده و دل خویش را با مراجعه به خداوند محکم و استوار کند. (بقره، آیه ۱۵۶)
بر اساس آموزههای قرآن، تا زمانی که حکم قطعی الهی نرسیده باشد هیچ چیز نمیتواند وقوع امری را موجب شود و اگر همه هستی دست به دست هم دهد تا چیزی اتفاق بیفتد اتفاق نخواهد افتاد، چنانکه اگر قضای الهی باشد دیگر هیچ چیز نیز جلودار آن نخواهد بود. (فاطر، آیه ۲؛ زمر، آیه ۳۸) پس تا زمانی که اجل مسمی (حتمی) نرسیده همه چیز از وی دفع میشود، ولی پس از آن دیگر قضای قطعی اجازه نمیدهد و آنچه باید اتفاق بیفتد میافتد (انعام، آیه ۶۱) بدون آنکه تقدیم و تاخیری صورت گیرد. (اعراف، آیه ۳۴؛ یونس، آیه ۴۹؛ نحل، آیه ۶۱)
امام جواد (ع) در اینباره میفرماید: إذا نَزَلَ الْقَضاءُ ضاقَ الْفَضاءُ؛ آنـگاه کـه قضـاى الهى فرا رسـد، فضا هم بر انسان تنگ مىشـود. (بحارالانوار، ج ۷۸، ص۳۶۴)
پس تا زمانی که قضای الهی نیامده دست انسان باز است، ولی همین که قضای الهی به چیزی تعلق گرفت دیگر دست انسان بسته است و هر کاری میکند وضع نه تنها بهتر نمیشود، بلکه بدتر میشود؛ زیرا تا آن چیزی که قضای الهی به آن تعلق گرفته تحقق نیابد، این وضعیت تغییری نخواهد یافت و کاری از دست هیچکس برنمیآید.
البته بر اساس آموزههای اسلام و روایات، بسیاری از مردم خودشان به دست خویش برخی از قدرها را به قضا تبدیل میکنند و حتمی شدن آن را موجب میشوند. بهعنوان نمونه خداوند بر اساس حکمت و مشیت خویش دو نوع اجل معلق و مسمی (حتمی) برای انسان در نظر گرفته که اولی بر اساس رفتار انسانها خواهد بود. به این معنا که اگر انسانی کار خوب کند اجل معلق تا زمان مسمی خواهد ماند و اتفاقی برای او نمیافتد، ولی اگر کار بدی کند بهویژه برخی از اعمال موجب میشود تا مرگ زودرس داشته باشد و خداوند جان وی را در همان اجل معلق بگیرد. اگر این کار را نمیکرد تا زمان اجل مسمی و قضای حتمی در دنیا میماند و زندگی میکرد، ولی خودش کاری کرد تا مرگش پیش بیفتد. امام جواد (ع) در اینباره فرموده است: مَوْتُ الانسانِ بِالذُّنُوبِ أکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأجَلِ وَحَیاتُهُ بِالْبِّرِ أکْثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمْرِ؛ مرگ انسان به سبب گناه بیش از مرگ با اجل است و زنـدگى به خـاطر نیـکوکارى بیش از زندگى عُمر و سال است؛ یعنی برخى از گناهان سبب کوتاهى عمر و برخى از کارهاى نیک سبب طول عمر انسان مىشود. (الفصول المهمه، ص ۲۷۴ – ۲۷۵)
چگونگی تعامل با مواهب الهى
مومن باید بداند چگونه با مواهب الهی تعامل داشته باشد. نکته مهم در زندگی یک مومن آن است که خود و همه چیز را عاریتی بداند و گمان نکند که مالک جان و مال و عرض خویش است، بلکه همه اینها مواهب الهی است که به شکل عاریه در اختیار او نهاده شده تا بهره گیرد.
چنین نگاهی به خود یعنی پذیرش فقر هویتی و چنین نگاهی به مواهب یعنی فقدان مالکیت نسبت به آنها. پس همان طوری که مالک خود نیست مالک چیزی هم از مواهب الهی نیست. بنابراین، باید خود را امانتدار دانسته و در امانتی که بهعنوان عاریه در اختیار اوست، خیانت نورزد و بهدرستی از آن برای همان کاری که از او خواسته شده به کار گیرد.
اگر انسان مالک چیزی نیست بلکه تنها امانتداری است که به عاریه آن را در اختیار دارد، دیگر بر داشتههایش خوشحال و بر ازدستدادهها اندوهگین نشود؛ چنانکه آیات ۲۲ و ۲۳ سوره حدید بیان کرده است. اگر مالی داشته باشد گمان نمیکند که با دانش و قدرت خویش به دست آورده است؛ بلکه آن را از نعمتهای خداوندی میداند که برای امتحان داده نه بهعنوان تکریم و کرامت. بر اساس آموزههای قرآنی بسیاری از مردم همانند قارون فکر و عمل میکنند و گمان دارند که داراییهای آنان به سبب علم و قدرت و تخصص خودشان است (قصص، آیه ۷۸)؛ چنانکه خداوند میفرماید: و، چون انسان را آسیبى رسد، ما را فرا مىخواند سپس، چون نعمتى از جانب خود به او عطا کنیم مىگوید: «تنها آن را به دانش خود یافتهام». نه چنان است، بلکه آن آزمایشى است، ولى بیشترشان نمىدانند. (زمر، آیه ۴۹).
اما اگر حقیقت را بخواهند بدانند باید گفت که هر نعمتی که انسان دارد به حکمت و مشیت الهی و مصلحت خداوندی است: وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَهًٍْ فَمِنَ اللهِ؛ و هیچ نعمتی در شما نیست مگر از سوی خدا. (نحل، آیه ۵۳) پس اگر آن نعمت گرفته شد بنا به حکمت و مصلحتی است و اگر داده شد نیز اینگونه است؛ بنابراین نباید بر رفتهها اندوهگین و بر دادهها شادمان شد.
امام محمد تقى (ع) بر اساس همین آموزههای قرآن میفرماید: اِنَّ أنْفـُسَنا وَأَمـْوالَنـا مِنْ مَواهِبِ اللهِ ألْهَنیئَهًِْ وَعواریهِ المُسْتَوْدَعَهًِْ یُمَتـِّعُ بِما مَتـَّعَ مِنْها فیسـُرورٍ وَغِبْـطَهًٍْ وَیـأخُذُ ما اَخـَدَ مِنْها فى اَجْرٍ و حِسْبَـهًٍْ. فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ وَنـَعـُوذُ بِاللهِ مِنْ ذلِکَ؛ همانا جانها و مالهایمان از موهبتهاى گوارا و امانتهاى سپرده خداوند است، هرچه بخواهد، با خوشحالى وخرسندى از آنها بهرهمندمان مىگرداند و هرچه را که بخواهد، با دادن ثواب و پاداش مىگیرد، کسی که بیتابیاش بر صبر و تحملش غلبه کند، اجر او از بین رفته است و از این حالت به خدا پناه مىبریم. (تحفالعقول، ص ۷۲۶)