راههای ویژه علی هاشمی برای روحیه دادن به رزمندگان
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
خبرگزاری میزان -
علی هاشمی نگاهم کرد و گفت: «ما یک مقلد هستیم هر چی امام بگوید ما همون رو عمل میکنیم».
حاجی درباره دیگر نیروها هم این کار را میکرد تا آنها در برابر مشکلات روحیه پیدا کنند و کارهای بعدی را بهتر و دقیقتر و با هماهنگی بیشتر انجام دهند. یادم هست بعضی از همین نیروها، خسته شدند و کار را رها کردند و رفتند! وقتی جریان را به حاجی گزارش دادیم، او هم از برادر محسن خواست تا برای بچهها سخنرانی کند. بعد از آن سخنرانی روحیه بچهها بهتر شد.
٭٭٭
برای پاسخ به آنها که برای چه روی هور شناسایی انجام میدهیم. نمیدانستیم چی جوابی دهیم. کافی بود یکی از آنها جاسوس باشد و حساس شود، آنوقت همه زحمات هدر میرفت. بعد از مشورت با بچهها به نتیجه واحدی نرسیدیم و همگی سراغ حاج علی رفتیم. خیلی از مشکلات را فقط او میتوانست حل کند.
حاج علی گفت: «اینها میانه خوشی با صدام ندارند، پس میتوانیم از همین راه وارد شویم. به آنها میگوییم، خبر رسیده که عراق ممکن است از طریق هور اقداماتی علیه ایران انجام دهد، ما میخواهیم برای جلوگیری از اقدامات آنها آبراههای هور را شناسایی کنیم. گشت مخفی ما به خاطر این است که عراقیها متوجه حضور نظامیان ایرانی در هور نشوند. به این ترتیب توانستیم با این توجیه، از پرسش بومیها رهایی یابیم».
- شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگینامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی میپردازد. در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
***
روحیه
عبدالرضا مؤمنینیا و...
کار شناساییها شوخیبردار نبود گاهی بچهها روحیهی خود را در مواجهه با نیروهای جدید از دست میدادند. شرایط سخت بود. یک بار از شناسایی برگشتم و کنار حاجی نشستم. گفتم: حاج علی، به نظرت با توجه به اینکه ما میدونیم داخل دشمن چه خبره و دشمن، دشمن اول جنگ نیست. میشه اینطوری با او جنگید؟
علی هاشمی نگاهم کرد و گفت: «ما یک مقلد هستیم هر چی امام بگوید ما همون رو عمل میکنیم».
گفتم: «علی جان، میدونی که بعضی از این نیروها مشکل دارند. کار کردن باهاشون سخته. علی، تو میخوای همشون رو نگه داری؟ حاجی هم گفت: «بله، میدونم مسائلی هست. اما مهم اینه که داریم با نیروهایی کار میکنیم که صفرند، خوب معلومه که مشکل داره. اگه خوب بودند که دیگه احتیاجی به فرمانده نداشتند...»
بعد دستم را گرفت و پیش آقا محسن برد که برای سرکشی آمده بود. حاجی من را معرفی کرد و ازم خواست تا گزارش شناساییام را به آقا محسن بدهم. خیلی ذوقزده شدم. خودم گزارش را به فرماندهی کل دادم.
حاجی درباره دیگر نیروها هم این کار را میکرد تا آنها در برابر مشکلات روحیه پیدا کنند و کارهای بعدی را بهتر و دقیقتر و با هماهنگی بیشتر انجام دهند. یادم هست بعضی از همین نیروها، خسته شدند و کار را رها کردند و رفتند! وقتی جریان را به حاجی گزارش دادیم، او هم از برادر محسن خواست تا برای بچهها سخنرانی کند. بعد از آن سخنرانی روحیه بچهها بهتر شد.
٭٭٭
من و حاج علی هاشمی و حاج حمید رمضانی جلسهای داشتیم برای کار روی نیروهای هور. باید از نیروهای بومی ساکن در هور استفاده میکردیم. بخشی از این نیروها ایرانی بودند و بخشی عراقیهای ساکن هور و عدهای هم
از فراریهای ارتش عراق.
از فراریهای ارتش عراق.
برای پاسخ به آنها که برای چه روی هور شناسایی انجام میدهیم. نمیدانستیم چی جوابی دهیم. کافی بود یکی از آنها جاسوس باشد و حساس شود، آنوقت همه زحمات هدر میرفت. بعد از مشورت با بچهها به نتیجه واحدی نرسیدیم و همگی سراغ حاج علی رفتیم. خیلی از مشکلات را فقط او میتوانست حل کند.
حاج علی گفت: «اینها میانه خوشی با صدام ندارند، پس میتوانیم از همین راه وارد شویم. به آنها میگوییم، خبر رسیده که عراق ممکن است از طریق هور اقداماتی علیه ایران انجام دهد، ما میخواهیم برای جلوگیری از اقدامات آنها آبراههای هور را شناسایی کنیم. گشت مخفی ما به خاطر این است که عراقیها متوجه حضور نظامیان ایرانی در هور نشوند. به این ترتیب توانستیم با این توجیه، از پرسش بومیها رهایی یابیم».
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *