مروری بر مقالات پژوهشی درباره جمعیت ایران در زمان قحطی
قحطی بزرگ ۱۹۱۹ - ۱۹۱۷، بیتردید بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و بسیار فراتر از همه فجایع پیش از خود بوده است. کتاب «قحطی بزرگ» نشان میدهد ۸ تا ۱۰ میلیون ایرانی، ۴۰ تا ۵۰ درصد کل جمعیت ایران، در اثر گرسنگی و مرضهای ناشی از آن و سوء تغذیه از میان رفتهاند.
خبرگزاری میزان -
دست کم دو تحول جمعیتی قابل توجه را میتوان در این دوران تشخیص داد که با فرض نرخ رشد صفر در تناقض هستند: افزایش شهرنشینی و افزایش مهاجرت به کشورهای همسایه، به ویژه روسیه، گیلبار تخمین میزند جمعیت شهری ایران از ۸۵۰ هزار (۸ تا ۹ % جمعیت کل کشور) در ۱۸۷۰ به ۱.۸ میلیون (۱۸% کل جمعیت) در ۱۹۰۰ و جمعیت تهران از ۷۰ هزار نفر در ۱۸۷۰ به ۲۵۰ هزار نفر در ۱۹۰۰ افزایش یافت.
روشن است که مهاجران روستایی بسیاری وجود داشته اند علاوه بر این، میتوان فهرستی از ۶۰ شهر با جمعیت میان ۱۰ هزار تا ۵۰ هزار نفر برشمرد که جمعیتی در حدود ۱.۲ میلیون نفر را تشکیل میداده اند. ما همچنین میدانیم که تعدادی از همان روستاهایی که سوبوتسینسکی برشمرده است در واقع شهرهایی با بیش از ۱۰ هزار نفر بودهاند. یکی از این «روستا»ها تفت بوده است. سوبوتسینسکی این طور توضیح میدهد: «بیشتر روستاها متشکل از چند خانه هستند، هر چند که گاه میتوان روستاهای بزرگی، چون تفت (نزدیک یزد) را نیز یافت که حدود ۱۰ هزار نفر اعم از زن و مرد جمعیت دارد.»
با توجه به سطح توسعه ایران، نمیتوان جمعیت شهرنشین دست کم ۲.۵ میلیون نفر را با تخمین هوتم – شیندلر، باریر و گیلبار مبنی بر جمعیت ۱۰ میلیون نفر در ۱۹۱۰ توامان پذیرفت، چرا که به این معنا خواهد بود که ۲۵% کل جمعیت شهرنشین بودهاند. سوبوتسینسکی مینویسد: «در شهرهای ایران کارخانهای نیست که درآمد جمعیت وارده به شهر را تامین کرده و باعث گردآمدن سکنه در شهرها شود؛ علاوه بر این شهرهای ایران، چیزی به عنوان خدمات و رفاه یا امتیازی بیش از روستا ندارند. دیگر آن که در ایران عامل رشد شهرهای اروپایی، مثل بانکهای اعتباری که برای املاک شهری وام بدهند وجود ندارد. آخر این که برای ایران هنوز زمان آن نرسیده است که به واسطه انواع گوناگون پیشرفتها، تولید غذا نیاز به درصد کوچکتری از نیروی کار در روستاها داشته باشد. به این ترتیب، در زمانی که در چندین کشور یک چهارم جمعیت در شهرها گرد آمده است» در ایران جمعیت شهری به ۱۲ درصد کل آن نمیرسد.» باا عمال نرخ ۱۲ درصد برای ۲.۵ میلیون نفر جمعیت شهرنشین، ما به رقم ۲۰ میلیون نفر میرسیم که جالب است همان رقمی است که در دو گزارش وزیر مختار آمریکا در ایران آمده است و در ادامه خواهد آمد.
دیگر تحول جمعیت شناختی که ادعای نرخ رشد صفر در ۱۹۱۰ -۱۸۵۰ را زیر سوال میبرد، رشد انفجارگونه مهاجرت از ایران به کشورهای همسایه، به ویژه جنوب روسیه در سالهای ۱۹۱۴-۱۸۹۰ است. آن طور که عیسوی اشاره داشته است: «آمار مهاجرت از ایران بسیار ناقص است، زیرا تنها شامل کسانی میشود که برای خروج قانونی در کنسولگری مالیات پرداخته اند. شمار زیادی از افراد مستمند، مخفیانه از مرز عبور میکردند و طبیعتاً شمرده نمیشدند. اما حتی این پاره اطلاعات اشاره به مقیاس بزرگ و رو به رشدی از مهاجرت از ایران به روسیه دارد» گیلبار گزارش میکند که در سالهای میان ۱۸۷۶ و ۱۸۹۰ حدود ۱۹۵ هزار تبعه ایران به طور قانونی یعنی با گذرنامه و مجوز وارد روسیه شدند.
از آن چه در بالا آمد، روشن است که در ۱۹۱۴- ۱۹۰۰، جمعیت شهرنشین حدود یک میلیون افزایش داشته است و جمعیت تهران نیز دو برابر شده است. با نگاهی محافظه کارانه ۵۰۰ هزار نفر به طور قانونی به روسیه و کشورهای همسایه مهاجرت کردهاند و شمار نامعلومی نیز به طور غیرقانونی رفتهاند. اگر پیش فرض گیلبار را بپذیریم که جمعیت اساساً ثابت مانده است، آن گاه باید بپذیریم کاهش هنگفتی در جمعیت روستایی و نیروی کار کشاورزی رخ داده است و افزایش شگرفی نیز در تولیدات کشاورزی رخ داده است.
آن طور که در بالا اشاره شد، پیش از قحطی، معابر و بازارها در ایران «مملو از فقرا و افراد بیکار بوده که حاضر بوده اند برای قطعهای نان کار کنند.» تنها اندکی پس از قحطی ۱۹۱۹ - ۱۹۱۷، کمبود جدی نیروی کار صنعت فرش ایران را تقریباً نابود کرد. در گزارشی با تاریخ یکم اکتبر ۱۹۱۹، کالدول مینویسد: «ایران کالای خاصی به آن معنا تولید نمیکند، مگر فرش» در اثر قحطی نیروی کار کاهش روشنی مییابد و دستمزد کارگر ایران را به «بالاترین حد در جهان» میرساند.
همان طور که گفته شد، در مقاله ۱۹۶۸ باریر هیچ اشارهای به قحطی ۱۹۱۹-۱۹۱۷ نشده است. کتاب تاریخ اقتصادی ایران عیسوی، با آن که در ۱۹۱۷ منتشر شده، ولی در ۱۹۱۴ متوقف میشود. همچنین جای شگفتی نیست که در مقاله ۱۹۷۶ گیلبار یک مورد اشاره به قحطی ۱۹۱۹-۱۹۱۷ وجود ندارد. عبارت گیلبار درباره قحطی بزرگ ۷۱-۱۸۶۹ چنین است: «با آن که قحطی و امراض مسری باعث مرگ هزاران تن شده است، این عوامل، مگر در یک مورد، باعث کاهش هنگفت جمعیت کشور نشدهاند.
- با وجود بیطرفی ایران در جنگ جهانی اول، در طول این جنگ به ضربات و خسارت جبران ناپذیری بر پیکره میهن و ملت ما وارد آمد. ورود بیمحابای قوای بیگانه و نیروهای متخاصم به خاک ایران در فقدان یک دولت قوی و متمرکز و دارایی سامانه اداری کارآمد، هرج و مرج و ناامنی و پراکندگی و بیثباتی را دامن زده و به تشدید ضعف دولت مرکزی و ضخامت حال و وضع اقتصادی و اجتماعی مردم ایران انجامید. در نتیجه ایران بیطرف که با هیچ کشوری در جنگ نبود، تقریباً به اندازه یک کشور در حال جنگ خسارات و خرابی تحمل کرد.
در میان آن همه نابسامانی و بدبختی، بروز قحطی بزرگ و فراگیر در ایران مزید بر علت شد. قحطیای که علاوه بر خشکسالی چند ساله، حضور نیروهای بیگانه - به ویژه قوای انگلیس - در تشدید آن مؤثر و بلکه از علل اصلی آن بود؛ در نتیجه آن شمار زیادی از مردم ایران، در ابعادی باورنکردنی به ورطه مرگی هولناک افتادند.
کتاب «قحطی بزرگ» بازبینی و تکمیل شده کتاب نخست «محمدقلی مجد» درباره قحطی بزرگ ۱۹۱۹_۱۹۱۷ است که در ۲۰۰۳ منتشر شد. در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
***
مروری بر مقالات پژوهشی درباره جمعیت ایران
در ۱۹۷۶ گاد جی. گیلبار نتایج باریر را در مقالهای درباره تحولات جمعیت شناسی در نیمه دوم قرن نوزدهم و نخستین دهه قرن بیستم به کار گرفته است. گیلبار برای دوره ۱۸۶۰-۱۸۵۰ ارقام جمعیتی پیشنهادی اچ. سی راولینسون و برای دهههای بعد از ارقامی استفاده کرده که سر آلبرت هوتم - شیندلر ارائه کرده است. توجیه گیلبار برای کنار گذاشتن ارقام دیگر شاهدان معاصر آن عصر، این است که تنها ارقام راولینسون و هوتم – شیندلر برای تخمین جمعیت ایران مناسب و درست است؛ زیرا آنها سالها در این کشور اقامت داشتهاند.
علاوه بر این گیلبار یادآوری میکند که رقم پیشنهادی ۹ میلیون تا ۹.۲۵ میلیون نفر هوتم – شیندلر برای جمعیت سال ۱۹۰۰ با رقم ۹.۸۶ میلیون نفر باریر برای ۱۹۰۰ که با «محاسبه پس رونده» به دست آمده همخوان است. گیلبار با استفاده از این منابع نتیجه میگیرد که در طول نیمه دوم قرن نوزدهم (۱۹۰۰-۱۸۵۰)، نرخ رشد ایران صفر بوده است. او در صفحه ۱۴۴ چنین مینویسد: «در ۱۸۵۰ جمعیت ایران حدود ۹ تا ۱۰ میلیون نفر بوده است.
در دهههای ۱۸۵۰ و ۱۸۶۰ رشد جمعیت به سبب چند دوره قحطی جدی و وبا محدود بوده و تا ۱۸۶۸ احتمالاً بیشتر از ۹.۵ تا ۱۰ میلیون نفر نبوده است. در ۱۸۷۳، از این تعداد پس از سالها قحطی بزرگ، تنها ۸ تا ۸.۵ میلیون نفر زنده مانده اند. در طول بیست و پنج سال بعد، تا اواخر دهه ۱۸۹۰، جمعیت با نرخ رشد ثابت و در حدود ۰.۵ تا ۱.۰ درصد رشد کرده است و در آستانه قرن بعد حدود ۱۰ میلیون بوده است.»
در این گیلبار در برآورد جمعیت تهران دست پایین را میگیرد، باید این نکته مورد توجه باشد که این امر حاکی از دست پایین گرفتن جمعیت ایران از سوی اوست. او جمعیت تهران را در ۱۹۰۸، ۲۸۰ هزار نفر میداند. همان طور که در ادامه توضیح داده خواهد شد، بر اساس مصرف روزانه نان در تهران در ۱۹۱۰ جمعیت آن حدود ۳۵۰ هزار تا ۴۰۰ هزار نفر برآورد زده شده است.
در روزنامههای ایران و دیگر منابع ایرانی جمعیت تهران در ۱۹۱۴ حدود ۵۰۰ هزار نفر گزارش شده است و نتایج انتخابات مجلس در ۱۹۱۷ موید این امر است علاوه بر این هوتم – شیندلر و ال. ای، سوبوتسینسکی جغرافیدان – آمارشناس روس، هر دو اظهار میدارند که جمعیت ایران در ۱۹۱۰، ۱۰ میلیون نفر بوده است. به عبارت دیگر جمعیت در ۱۹۱۰ با جمعیت ۱۸۵۰ برابر بوده و در طول شصت سال هیچ رشدی نداشته است: یعنی در حالی که جمعیت جهان از ۱.۲ میلیارد به ۱.۷ میلیارد در این دوره رسیده است، جمعیت ایران تغییر نکرده است.
دست کم دو تحول جمعیتی قابل توجه را میتوان در این دوران تشخیص داد که با فرض نرخ رشد صفر در تناقض هستند: افزایش شهرنشینی و افزایش مهاجرت به کشورهای همسایه، به ویژه روسیه، گیلبار تخمین میزند جمعیت شهری ایران از ۸۵۰ هزار (۸ تا ۹ % جمعیت کل کشور) در ۱۸۷۰ به ۱.۸ میلیون (۱۸% کل جمعیت) در ۱۹۰۰ و جمعیت تهران از ۷۰ هزار نفر در ۱۸۷۰ به ۲۵۰ هزار نفر در ۱۹۰۰ افزایش یافت.
شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد جمعیت شهری ایران تا ۱۹۱۰ دست کم به ۲.۵ میلیون نفر رسیده است. سوبوتسینسکی در مقاله خود در ۱۹۱۳ که بخشی از آن بار دیگر به دست عیسوی منتشر شده است درباره شهرنشینی و اهداف آن در ایران بحث میکند. در ۱۹۱۰ سه شهر بیش از ۱۰۰ هزار نفر جمعیت داشته اند: تهران ۳۵۰ هزار نفر، تبریز ۳۰۰ هزار نفر و اصفهان ۱۰۰ هزار نفر (گیلبار) یعنی این سه شهر ۷۵۰ هزار نفر جمعیت را تشکیل میدادهاند.
علاوه بر این شهرهای متعدد دیگری هم بوده اند که بین ۵۰ هزار تا ۱۰۰ هزار نفر جمعیت داشتهاند، از جمله مشهد، همدان، شیراز، ارومیه، قزوین، کرمانشاه، کرمان، یزد، کاشان و خوی. اینها مجموعاً حدود ۶۰۰ هزار نفر را تشکیل میدادهاند. با نگاهی محافظه کارانه باید گفت دوازده شهر پرجمعیت ۱.۳ میلیون نفر جمعیت داشته اند. آن طور که عیسوی توجه کرده است، «گزارشهای متعدد مسافران نشان میدهد که معابر و بازارهای شهرهای ایران، خصوصاً در مراکز تجاری، مملو از فقرا و افراد بیکار بوده اند که حاضر بوده اند برای قطعهای نان کار کنند.»
روشن است که مهاجران روستایی بسیاری وجود داشته اند علاوه بر این، میتوان فهرستی از ۶۰ شهر با جمعیت میان ۱۰ هزار تا ۵۰ هزار نفر برشمرد که جمعیتی در حدود ۱.۲ میلیون نفر را تشکیل میداده اند. ما همچنین میدانیم که تعدادی از همان روستاهایی که سوبوتسینسکی برشمرده است در واقع شهرهایی با بیش از ۱۰ هزار نفر بودهاند. یکی از این «روستا»ها تفت بوده است. سوبوتسینسکی این طور توضیح میدهد: «بیشتر روستاها متشکل از چند خانه هستند، هر چند که گاه میتوان روستاهای بزرگی، چون تفت (نزدیک یزد) را نیز یافت که حدود ۱۰ هزار نفر اعم از زن و مرد جمعیت دارد.»
با توجه به سطح توسعه ایران، نمیتوان جمعیت شهرنشین دست کم ۲.۵ میلیون نفر را با تخمین هوتم – شیندلر، باریر و گیلبار مبنی بر جمعیت ۱۰ میلیون نفر در ۱۹۱۰ توامان پذیرفت، چرا که به این معنا خواهد بود که ۲۵% کل جمعیت شهرنشین بودهاند. سوبوتسینسکی مینویسد: «در شهرهای ایران کارخانهای نیست که درآمد جمعیت وارده به شهر را تامین کرده و باعث گردآمدن سکنه در شهرها شود؛ علاوه بر این شهرهای ایران، چیزی به عنوان خدمات و رفاه یا امتیازی بیش از روستا ندارند. دیگر آن که در ایران عامل رشد شهرهای اروپایی، مثل بانکهای اعتباری که برای املاک شهری وام بدهند وجود ندارد. آخر این که برای ایران هنوز زمان آن نرسیده است که به واسطه انواع گوناگون پیشرفتها، تولید غذا نیاز به درصد کوچکتری از نیروی کار در روستاها داشته باشد. به این ترتیب، در زمانی که در چندین کشور یک چهارم جمعیت در شهرها گرد آمده است» در ایران جمعیت شهری به ۱۲ درصد کل آن نمیرسد.» باا عمال نرخ ۱۲ درصد برای ۲.۵ میلیون نفر جمعیت شهرنشین، ما به رقم ۲۰ میلیون نفر میرسیم که جالب است همان رقمی است که در دو گزارش وزیر مختار آمریکا در ایران آمده است و در ادامه خواهد آمد.
دیگر تحول جمعیت شناختی که ادعای نرخ رشد صفر در ۱۹۱۰ -۱۸۵۰ را زیر سوال میبرد، رشد انفجارگونه مهاجرت از ایران به کشورهای همسایه، به ویژه جنوب روسیه در سالهای ۱۹۱۴-۱۸۹۰ است. آن طور که عیسوی اشاره داشته است: «آمار مهاجرت از ایران بسیار ناقص است، زیرا تنها شامل کسانی میشود که برای خروج قانونی در کنسولگری مالیات پرداخته اند. شمار زیادی از افراد مستمند، مخفیانه از مرز عبور میکردند و طبیعتاً شمرده نمیشدند. اما حتی این پاره اطلاعات اشاره به مقیاس بزرگ و رو به رشدی از مهاجرت از ایران به روسیه دارد» گیلبار گزارش میکند که در سالهای میان ۱۸۷۶ و ۱۸۹۰ حدود ۱۹۵ هزار تبعه ایران به طور قانونی یعنی با گذرنامه و مجوز وارد روسیه شدند.
میزان مهاجرت در دهه ۱۸۹۰ به طور چشمگیر افزایش یافت و «تنها در ۱۸۹۶، ۵۶ هزار مهاجر قانونی وارد روسیه شدند.» عیسوی گزارش میکند در ۱۹۰۴، شمار روادیدهای صادره برای کارگران غیررفهای در تبریز و ارومیه به تنهایی ۵۴.۸۴۶ مورد بوده است و «در ۱۹۰۵، شمار کل ایرانیان عبوری از مرز کمتر از ۳۰۰ هزار نفر نبوده است» حتی در ۱۹۱۱ در جریان بحران با روسیه درباره مورگان شوستر، سوبوتسینسکی گزارش میدهد که ۱۹۳ هزار ایرانی عازم روسیه شدهاند، در حالی که ۱۶۰ هزار ایرانی از روسیه بازگشتهاند و شمار دقیق مهاجران ۳۳ هزار نفر بوده است. حتی از نقاط دوردستی، چون سیستان و بلوچستان، شمار زیادی به سمت شمال و روسیه رفتند البته روسیه تنها کشور همسایه پذیرفنده مهاجران ایرانی نبود: «علاوه بر این، مهاجرتهایی نیز از شمال شرق ایران به هرات و از جنوب شرق و جنوب به کراچی، مستقط و حتی جزایر زنگبار شده است.»
گیلبار گزارش میکند که در سالهای ۱۹۱۳-۱۹۰۰ حدود ۱.۷۶۵ میلیون تبعه ایران به طور قانونی به روسیه رفتند و ۱.۴۱۲ میلیون نفر از روسیه بازگشتند و این رقم دقیق مهاجران قانونی را تنها به روسیه، ۳۵۴ هزار نفر میکند. اگر مهاجران غیرقانونی به حساب آورده شوند، این عدد بسیار بزرگتر خواهد بود آن طور که عیسوی و گیلبار نشان دادهاند، این عده بیشتر کارگران و دهقانانی بودند که به دنبال کار یدی در روسیه بودهاند.
از آن چه در بالا آمد، روشن است که در ۱۹۱۴- ۱۹۰۰، جمعیت شهرنشین حدود یک میلیون افزایش داشته است و جمعیت تهران نیز دو برابر شده است. با نگاهی محافظه کارانه ۵۰۰ هزار نفر به طور قانونی به روسیه و کشورهای همسایه مهاجرت کردهاند و شمار نامعلومی نیز به طور غیرقانونی رفتهاند. اگر پیش فرض گیلبار را بپذیریم که جمعیت اساساً ثابت مانده است، آن گاه باید بپذیریم کاهش هنگفتی در جمعیت روستایی و نیروی کار کشاورزی رخ داده است و افزایش شگرفی نیز در تولیدات کشاورزی رخ داده است.
حال آن که هیچ نشانی از «انقلاب کشاورزی» سراغ نداریم و گیلبار حجم قابل ملاحظهای را به طرح اتهام نادیده انگاشتن آبیاری و حمل و نقل از سوی قاجارها اختصاص میدهد. خلاصه آن که جدا از نرخ رشد صفر، افزایش مهاجرت به کشورهای همسایه و مهاجرت روستا به شهر نشان میدهد که جمعیت به سرعت در حال رشده بوده است شمار زیادی از کارگران و خانوادههای ایرانی به کار در روسیه و پولی که از آنجا حواله میشد» متکی بوده اند. با آغاز جنگ جهانی اول، این منبع ارزشمند اشتغال و درآمد خشکید و مهاجران ایرانی مجبور به بازگشت به وطن شدند تا قربانیان قحطی و بیماری شوند.
آن طور که در بالا اشاره شد، پیش از قحطی، معابر و بازارها در ایران «مملو از فقرا و افراد بیکار بوده که حاضر بوده اند برای قطعهای نان کار کنند.» تنها اندکی پس از قحطی ۱۹۱۹ - ۱۹۱۷، کمبود جدی نیروی کار صنعت فرش ایران را تقریباً نابود کرد. در گزارشی با تاریخ یکم اکتبر ۱۹۱۹، کالدول مینویسد: «ایران کالای خاصی به آن معنا تولید نمیکند، مگر فرش» در اثر قحطی نیروی کار کاهش روشنی مییابد و دستمزد کارگر ایران را به «بالاترین حد در جهان» میرساند.
او میافزاید: «گاهی گفته میشود با توجه به کارایی، دستمزد کارگر ایرانی بالاترین حد در جهان را دارد. برای مثال شاید او به طور متوسط روزانه ۴ قران دریافت کند. با نرخ مبادله فعلی این مبلع چیزی در حدود ۷۵ سنت طلا است اکنون یک کارگر ساده آمریکایی به طور متوسط چیزی در حدود شش برابر بیشتر از کارگر ایرانی تولید میکند، یعنی ارزش کار مشابه او در ایران روزانه ۴.۵۰ دلار است.»
همان طور که گفته شد، در مقاله ۱۹۶۸ باریر هیچ اشارهای به قحطی ۱۹۱۹-۱۹۱۷ نشده است. کتاب تاریخ اقتصادی ایران عیسوی، با آن که در ۱۹۱۷ منتشر شده، ولی در ۱۹۱۴ متوقف میشود. همچنین جای شگفتی نیست که در مقاله ۱۹۷۶ گیلبار یک مورد اشاره به قحطی ۱۹۱۹-۱۹۱۷ وجود ندارد. عبارت گیلبار درباره قحطی بزرگ ۷۱-۱۸۶۹ چنین است: «با آن که قحطی و امراض مسری باعث مرگ هزاران تن شده است، این عوامل، مگر در یک مورد، باعث کاهش هنگفت جمعیت کشور نشدهاند.
تنها در ۷۲-۱۸۶۹ که به نام سالهای قحطی شناخته میشوند، ترکیبی از قحطی شدید تقریباً در تمام مناطق و حمله وبا و بروز دیگر امراض مسری محلی در سطح کشور، منجر به کاهش شدید شمار کل جمعیت شد. تخمین شمار افرادی که در اثر گرسنگی و وبا درگذشتند، دامنهای از یک میلیون تا بیش از سه میلیون نفر را درمی گیرد. بررسی منابع متعددی که اطلاعاتی درباره تاثیرات قحطی و وبا در میان عشایر و جمعیت یک جانشینین در نقاط مختلف دارند نشان میدهد که شمار قربانیان در حدود یک و نیم میلیون نفر بوده است.
به این ترتیب به نظر میرسد که خسارات سالهای قحطی بسیار جدیتر از هر دوره دیگری در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در ایران بوده است.» ظاهراً گیلبار با قحطی ۱۹۱۹-۱۹۱۷ و شدت آن ناآشنا است با آن که مشخصاً چیزی اظهار نمیکند، اما به نظر میرسد گیلبار بر این باور بوده که قحطی ۷۱-۱۸۷۰، ۱۵% جمعیت از میان رفته اند. شوکو اکازاکی با استفاده از کار گیلبار در مقالهای که در ۱۹۸۶ منتشر کرده چنین نتیجه گیری میکند: «میتوان گفت قحطی بزرگ ۷۱-۱۸۷۰ غم انگیزترین رویداد در تاریخ اقتصادی و اجتماعی ایران بوده است.»
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *