آغاز شناسایی منطقه هور
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
خبرگزاری میزان -
مثلاً صیاد شیرازی با اینکه موافق نبودم، اما طرح عملیات والفجر ۱ را داد که آن هم موفق نبود.
یک روز صبح فرستادم دنبال علی هاشمی. قبل از ظهر وارد اتاقم شد. بعد از احوالپرسی گفتم: با همه توان و قدرت و رعایت اصول حفاظتی میخواهم منطقه هور را برای یک شناسایی وسیع آماده کنی. وجب به وجب آن را در نظر بگیری.
از سکوت، نجابت و حرفپذیریاش خوشم آمد. به علی گفتم: فعال زیر نظر فرماندهی قرارگاه کربلا برادرمان احمد غلامپور کار کن و سعی کن هیچ کس حتی نیروهایت از هدف کار مطلع نشوند.
علی گفت: «آقا محسن، روی من و نیروهایم حساب کن».
در این جلسات علی هاشمی اطلاعات نیروهای شناسایی را مطرح کرد، قرار شد عدهای از نیروهای خبره اطلاعاتی که سرپرستی آنان با حمید رمضانی بود و تا آن زمان در لشکر قدس بودند، کار اطلاعات و شناسایی را مستقلاً در هور آغاز کنند. آنها در منطقه رفیع در شمال منطقه مستقر شدند.
از آن زمان بود که علی هاشمی و حمید در کنار هم قرار گرفتند. انگار که همدیگر را پیدا کردهاند!
با توجه به اطلاعاتی که جمعآوری شده بود، نتیجه گرفتیم که، چون شمال هور آبراهها و گیاهان خاصی دارند، عبور از آنها دشوار است.
زمان زیادی لازم بود تا شناسایی بهتر انجام شود و تغییرات در آبراهها داده شود تا شرایط برای ورود گردانهای رزمی به این منطقه و انجام عملیات در آن آماده شود.
- شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگینامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی میپردازد. در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
***
به کلی سری
محسن رضایی
بعد از عدمالفتح، ناامیدی در نیروهای رزمنده ایجاد شد. همه فرماندهان مضطرب و نگران بودند. دیگر نمیشد روی زمین و با امکانات محدود و گاهی با کمبود نیرو با صدام مقابله کرد. هر کدام از فرماندهان هر کاری که از دستش برمیآمد انجام میداد.
مثلاً صیاد شیرازی با اینکه موافق نبودم، اما طرح عملیات والفجر ۱ را داد که آن هم موفق نبود.
طرحها و راهکارها بود که داده میشد، اما فایده نداشت. در قرارگاهها نیز مراسم دعا و توسل برگزار میشد تا گشایش و فرجی ایجاد شود. خودم هم آرام و قرار نداشتم.
یک روز صبح فرستادم دنبال علی هاشمی. قبل از ظهر وارد اتاقم شد. بعد از احوالپرسی گفتم: با همه توان و قدرت و رعایت اصول حفاظتی میخواهم منطقه هور را برای یک شناسایی وسیع آماده کنی. وجب به وجب آن را در نظر بگیری.
علی هاشمی مثل همیشه بی هیچ حرفی گفت: «طبق فرمان از این لحظه حاضرم مأموریت را انجام دهم».
از سکوت، نجابت و حرفپذیریاش خوشم آمد. به علی گفتم: فعال زیر نظر فرماندهی قرارگاه کربلا برادرمان احمد غلامپور کار کن و سعی کن هیچ کس حتی نیروهایت از هدف کار مطلع نشوند.
طوری رفتار کن که انگار تنها قصد داری منطقه را شناسایی کنی، ولی برای چه و چرا، هرگز کسی نباید بفهمد. من را هم در جریان کار قرار بده و درباره نحوهی کار و جزئیاتش خودت تصمیم بگیر.
هر بودجهای هم که لازم داشتید در اختیارتان میگذاریم. فقط باز هم میگویم حساب شده و کاملاً سری و با رعایت اصول حفاظتی کار را انجام دهید. قرار شد حتی خود من هم به مقامات بالا چیزی نگویم!
علی گفت: «آقا محسن، روی من و نیروهایم حساب کن».
بعد از این جلسه، علی به سرعت نیروهایش را جمع کرد و وارد منطقه شد. کار شناسایی با دقت شروع شد.
برای اختفای بیشتر، روی ماشینهایی که به قرارگاه میآمدند، آرم جهاد نصب شد! تا کسی به کار اطلاعاتی مشکوک نشود. بومیهای منطقه هم تصور کنند که کارهای سازندگی انجام میشود.
٭٭٭
در همان اوایل که شناساییهای هور آغاز شد، نیروهای بومی راهی پیدا کردند که از سعیدیه آغاز میشد و پس از چند مرحله به جاده ترانزیتی العماره ـ بصره میرسید. اما هنوز استفاده از هور به دلیل وضعیت جغرافیایی خاص، امکانپذیر نبود.
جلساتی با حضور علی هاشمی و برادر محسن رضایی در محل عملیات سپاه سوسنگرد برگزار شد.
در این جلسات علی هاشمی اطلاعات نیروهای شناسایی را مطرح کرد، قرار شد عدهای از نیروهای خبره اطلاعاتی که سرپرستی آنان با حمید رمضانی بود و تا آن زمان در لشکر قدس بودند، کار اطلاعات و شناسایی را مستقلاً در هور آغاز کنند. آنها در منطقه رفیع در شمال منطقه مستقر شدند.
از آن زمان بود که علی هاشمی و حمید در کنار هم قرار گرفتند. انگار که همدیگر را پیدا کردهاند!
آنها حرف همدیگر را خوب میفهمیدند. حمید از بچههای مسجد جزایری بود و در خصوص کارهای اطلاعاتی برای خودش کسی بود. عدهای از بچههای مسجد هم در کنارش بودند.
قرار شد حمید رمضانی اطلاعات شناسایی را بیاورد. برادر محسن هم نامهای به علی هاشمی داد که خطاب به مرکز بوشهر، بندرعباس و شمال بود. طبق آن قرار شد هر چه قایق لازم باشد در اختیارش بگذارند.
علی هاشمی بلافاصله ستادی تشکیل داد و به جمعآوری قایق و کَرَجی و بلم از سراسر ایران پرداخت. طی سه شب بدون کمترین جلب توجه آنها را به هور منتقل کرد. مدتی بعد دوباره جلسهای در همان محل و با همان گروه تشکیل شد.
علی هاشمی بلافاصله ستادی تشکیل داد و به جمعآوری قایق و کَرَجی و بلم از سراسر ایران پرداخت. طی سه شب بدون کمترین جلب توجه آنها را به هور منتقل کرد. مدتی بعد دوباره جلسهای در همان محل و با همان گروه تشکیل شد.
با توجه به اطلاعاتی که جمعآوری شده بود، نتیجه گرفتیم که، چون شمال هور آبراهها و گیاهان خاصی دارند، عبور از آنها دشوار است.
زمان زیادی لازم بود تا شناسایی بهتر انجام شود و تغییرات در آبراهها داده شود تا شرایط برای ورود گردانهای رزمی به این منطقه و انجام عملیات در آن آماده شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *