هر یک رای، راهگشای مطالبات بعدی از منتخبین ما خواهد بود
آرام جان!
گوشیهایت را درآوردهام. هرچند هر دو سیمکارت (یکی را که اصلا شمارهاش را هیچ وقت نداشتهام) از کار افتادهاند. تاریخ و پیامها متوقف شدهاند. من، اما در تاریخها، پیامها و این گوشی قدیمی متوقف نمیشوم. انتخابات نزدیک است. فعالیت برای انتخابات مجلس ششم در آبدانان زمینهی آشنایی ما را فراهم کرد. اولین انتخاباتی که با هم رای دادیم، هشتمین انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۱۳۸۰ بود. یادم میآید با هم توافق نظر هم نداشتیم. نه تو توانستی من را قانع کنی نه من توانستم تو را. هر دو رای دادیم. آخرین انتخابات مشترکمان خرداد ۱۳۸۸ بود که کاملا با هم توافق داشتیم.
داریوش تغییر و توافق همینطور تدریجی اتفاق میافتد. فقط باید اجازه داد و زمان...
داریوش من از تو یاد گرفتم میتوان منتقد بود، اما مسئولانه تصمیم گرفت و کار کرد. با تو یاد گرفتم قرار نیست همه مثل هم فکر کنند. میشود با غیر همفکرت کار کنی، ولی با مدارا حرفهایش را شنید. میشود با همان غیر همفکر این سرزمین، "ایران" مان را ساخت.
اعتقاد دارم این ایران برای ساخته شدن نیاز به حضور فعال تکتک ایرانیها در هرجای ایران دارد. بعد از تو شخصیت حقوقی من (همسر شهید داریوش رضایینژاد) بر شخصیت حقیقی من (شهره پیرانی) برتری پیدا کرد. این شخصیت حقوقی محدودیتهایی برای حضور فعال من در عرصه سیاست فراهم کرد.
آگاهانه و خواسته شده از طرف خودم بود این محدودیتها. ولی همچنان بر این باورم یکی از مهمترین عرصههای کنشگری سیاسی، حضور فعال در انتخابات است. هر یک رای، راهگشای مطالبات بعدی از منتخبین ما خواهد بود و آنها را در مقابل ما مسئول خواهد کرد. رای دادن برای من نشانی از زندگی دارد. من هستم پس رای میدهم!