مهمانان این جشن خاص را کسی نمیشناسد
سرای احسان یک مرکز خیریه در روستای دوتویه سفلی در اطراف تهران است که از بیماران اعصاب و روان بیسرپرست یا بد سرپرست مراقبت میکند. به مناسبت روز اسکیزوفرنی به کمک خیرین برای این بیماران جشنی برگزار شده است.
خبرگزاری میزان -
_ فارس نوشت: گذرتان به روستای دوتویه سفلی در اطراف تهران افتاده است؟ روستایی نهچندان سرسبز در حاشیه تهران که در امتداد جاده اصلیاش جایی در میان زمینهای بایر، سالهاست مرکز نگهداری از بیماران اعصاب و روان جا خوش کرده است. بیماران اعصاب و روانی که همگی مبتلا به اسکیزوفرنی مزمن هستند و روز جهانی بیماران اسکیزوفرنی بهانه خوبی است برای ورود به دنیای سرد و ساکت آنها و مهمانی چند ساعته در سرای احسان.
۴۸۰ بیمار سرای احسان اسکیزوفرنی مزمن دارند، اما بیماریشان همه آن چیزی نیست که آنها و مرکزشان را خاصتر از دهها مرکز نگهداری از بیماران اعصاب و روان کرده است. سرای احسان تنها مرکز خیریه نگهداری از بیماران اعصاب و روان بیسرپرست یا بد سرپرست است که ۲۰ سال قبل با نیت خیر خیران ساخته شد و پناهگاه امنی شد برای آنهایی که از بد روزگار، کس و کاری ندارند یا اگر هم دارند آنقدر ناتوانند که توانی برای نگهداری از فرزند بیمارشان را در خود نمیبینند و او را روانه این مرکز کردهاند.
*جشنی برای اسکیزوفرنیهای سرای احسان
دورافتاده بودن سرای احسان و بیمار روانی بودن اهالیاش دلیل بر فراموششدنشان نیست. خیران حواسشان به این مرکز هست؛ آنقدر که روز جهانی اسکیزوفرنی برایشان جشنی بزرگ تدارک ببینند، کار و زندگیشان را رها کنند و رد روستای دورافتاده دوتویه را بگیرند و به سرای احسان بیایند.
مدیر روابط عمومی سرای احسان میگوید: «سرای احسان تنها مرکز نگهداری از بیماران اعصاب و روان است که از مددجویانش یک هزار تومان هم دریافت نمیکنند و همه هزینههای آنها را خیران تأمین میکنند. اینجا ۴۸۵ بیمار اعصاب و روان زندگی میکنند که هزینه نگهداری از آنها صرفنظر از تأمین خوراک و پوشاک به دلیل نوع درمان، ویزیتهای مکرر روانپزشک و داروهای مورداستفاده بسیار بالاست. بهطور تقریبی هرکدام ماهی سه میلیون و پانصد تا ۴ میلیون تومان مخارج دارند و مبلغی که بهزیستی به این مرکز برای هر نفر پرداخت میکند تقریباً یکمیلیون تومان است و مابقی هزینهها توسط خیران تأمین میشود.»
*اینجا کسی ماسک ندارد!
جشن روز جهانی بیماران اسکیزوفرنی در حیاط بزرگ سرای احسان برپاشده است. به تعداد بیماران صندلی در حیاط چیده شده و همه دورهم جمع شدند. حتی یک بیمار هم ماسک روی صورتش نیست. از مددکار مرکز دلیل نداشتن ماسک را جویا میشویم یک خبر خوش میدهد و میگوید همه مددجویان ما واکسن کرونا را دریافت کردند.
جوانترها دستهایشان را بالابردهاند و با آهنگ همخوانی میکنند. این جشن لبخند را روی لب خیلی هاشان نشانده، اما در صورت بعضیهایشان که دقیق شوی میبینی که جشن و پایکوبی و پذیرایی با خوراکیهای مختلف هم نمیتواند یخ چشمان و صورت ماسیدهشان را آب کند.
*مطب را تعطیل میکنم، به عشق بیماران سرای احسان
امروز دکتر نظری دندانپزشک خیر، آقای تشکری و چند خیر دیگر شدهاند بانی نشاندن لبخند روی لبان بیماران این مرکز. پرهیاهوی برگزاری مراسم سراغ دکتر نظری میرویم و میپرسیم شما کجا و اینجا کجا؟ دکتر میگوید: «۱۲ سال قبل خیلی اتفاقی با این مرکز آشنا شدم و پاگیرش شدم. بعضی روزها مطب را تعطیل میکنم و بیخیال همه روزمرگیها به دیدن بیماران اینجا میآیم. راستش را بخواهی اگر نیایم حالم بد میشود. شاید کسی باورش نشود، اما من یک روزهایی باحال بد به اینجا میآیم و در کنار بیماران اعصاب و روان و گذراندن وقت کنار آنها و گپ زدن با آنها حال دلم را خوب میکند.»
*نامهای برای خیران! چشم و امید ما به شماست
یکی از بچهها که هوش و حواسش از بقیه جمعتر است هر بار که خیران به مرکز میآیند با کمک پدر یار، یک نامه برای آنها مینویسد و باذوق و شوق آن را به خیران میدهد. امروز هم نامهاش را در دستش گرفته و آن را به دوربین عکاس نشان میدهد.
*دنیای اسکیزوفرنیها چه شکلی است؟
در میانه برگزاری جشن با روانپزشک مرکز همصحبت میشویم و از بیماری اسکیزوفرنی و حالات این بیماران میپرسیم. دکتر «سحرملکی» میگوید: «اسکیزوفرنی یک اختلال جدی در مغز است که نحوه تفکر فرد، اعمال، بیان احساسات و همچنین درک واقعیت فرد را دچار صدمه میکند. افراد مبتلا به این اختلال که حادترین و ناتوانکنندهترین نوع بیماریهای روانی محسوب میشوند در اجتماع و در برقراری روابط اجتماعی اغلب دچار مشکل هستند. اسکیزوفرنی شخص را وحشتزده کرده و از حالت طبیعی رفتاری خارج میکند. البته برخلاف باور عامه، افراد مبتلابه اسکیزوفرنی دچار تعدد شخصیت نیستند. اسکیزوفرنی یک نوع جنون است، یعنی یک نوع بیماری روانی که در اثر آن شخص نمیتواند تفاوت واقعیت و تخیل را تشخیص دهد. در مواقعی از زمان افرادی که دچار این اختلال هستند ارتباط خودشان با واقعیت را از دست میدهند و جهان برای آنها بهصورت آشفتهبازاری از صدها تصویر و صدا تبدیل میشود. اما اینجا این بیماری با دارو کنترل میشود.
ملکی به بیمار جوانی که میگوید بهتازگی در مرکز پذیرششده اشاره میکند و میگوید: «این بیماری تا آخر عمر با فرد مبتلا همراه است و متأسفانه قابلدرمان نیست، اما میشود با راههای مناسبی آن را کنترل کرد. اسکیزوفرنی روند تحلیل برنده دارد. ما این روند را با استفاده از دارو کند میکنیم. دارو در کنترل این افراد بسیار مؤثر است و اگر فقط کمی دوز آن جابهجا شود به هم میریزند. مرحله بعد درگیر کردن این بیماران با فعالیتهای ذهنی و فیزیکی است و بسیاری از بیماران ما با کاردرمانی بهطور نسبی بهبود پیدا کردند.»
*فضای فیزیکی محدود است نیاز به کمک خیران داریم
جشن بیماران اسکیزوفرنی سرای احسان بعد از یک ساعت به پایان میرسد. تعدادی از مددجویان به سالنهای استراحت میروند و تعدادی هم به کارگاه توانبخشی میروند. وارد یکی از سالنها میشویم. همه ساکنان سرای احسان محکومبه بیکسی و تنهاییاند ودلشان به همین دیدارهای گاهوبیگاه و اندک خوش است. شاید دلیل همه این تنهاییها ترس مردم از روبهرو شدن با بیماران روانی است، اما همه این تصورها با یک دیدار از بین میرود. آرامتر ازآنچه فکرش را میکنیم هستند. جواد جلو میآید و خودش را معرفی میکند. میپرسد کسی را میشناسی که شعرهایم را چاپ کند؟ مگر شعر هم میگویی؟ پرسیدن این سؤال کافی بود تا با خواندن غزلی زیبا هوش را ازسرمان بپراند. چنان ماهرانه کلمهها با قافیه و وزن اعجابانگیز روی زبانش میچرخد که باورمان نمیشود به گویندهاش مجنون میگویند: چراغ شعر من سوسو کنان است... میگوید دلم میخواهد به همه خدمت کنم شبها برای مریضها آب میآورم...
مدیر مرکز سرای احسان میگوید: «فضای فیزیکی بیماران در سرای احسان محدود است. این فضای محدود فیزیکی بیماران را اذیت میکند، اما چارهای نیست. سرای احسان علاوه بر آنکه ازنظر نگهداری و رسیدگی به بیماران جزو مراکز درجهیک بهحساب میآید، اما نیاز به توسعه امکانات دارد. برای توسعه سرای احسان و ساخت سالنهای دیگری که بیماران بتوانند در فضای بازتری زندگی کنند به حضور حداکثری خیرها و کمک مردمداریم.» دکتر «فرهاد رمضان نژاد «ادامه میدهد: «در ماه هزینه بیش از یک میلیارد تومان هزینه نگهداری مددجویان در سرای احسان است که بخش قابلتوجهی از این رقم توسط خیرین تأمین میشود.»
*خانههای نیمهراهی
وارد بخش زنان میشویم. نگاههای منتظر به وجد میآید. بعضی انگار به این بیکسی عادت کردهاند و بیتفاوت از همه دنیا و نامرادیهایش روی تختشان نشستهاند. اما عدهای دیگر گویا هنوز همچشم انتظار و امیدوارند که روزی در باز شود و پدرو مادر یا خانوادهشان از راه برسند و پایان همه بیکسیها و دلتنگیهایشان شوند. اما هیچ گشایشی در کار نیست. دکتر رمضان نژاد میگوید: «خانههای نیمهراهی یکی از طرحهای متولیان سرای احسان است. طرحی که مسئولان میخواهند با اجرایی شدن آن تابوی دور بودن بیماران روانی از اجتماع را برای همیشه بشکنند. خانههای نیمهراهی میتواند بیماران روانی را با اجتماع آشتی بدهد و صاحب شخصیت اجتماعی کند. چند سال قبل اولین خانه نیمهراهی را برای ۹ نفر از ساکنان سرای احسان در فضایی بیرون از سرا آماده کردیم. خانهها زیر نظر مددیاران سرا قرار دارد، اما این نظارت بهصورت نامحسوس انجام میشود و مددیاران تقریباً هرروز بهعنوان مهمان به دیدن بچهها میروند. بچهها هرروز با سرویس به سرای احسان میآیند. در اینجا هم تحت نظر و درمان هستند و هم اینکه به آنها مسئولیت داده میشود. ماهیانه مبلغی حقوق هم برایشان در نظر گرفتهشده است. با آن حقوق میتوانند خرید کنند و خلاصه با این راهکارها شرایط داشتن یک زندگی عادی برایشان فراهمشده است. در حال حاضر ۴۵ نفر از مددجویان در خانههای نیمهراهی یا حمایتی زندگی میکنند.»
*بفرمایید شغل!
در حیاط سرای احسان سالن بزرگ توانبخشی توجه ما را بیشتر از هر چیز به خود جلب میکند. در این سالن انواع و اقسام کارگاهها برای بیماران وجود دارد. از کارگاه قالیبافی و سفالگری گرفته تا نقاشی و ساخت زیورآلات و کارگاه خیاطی. مدیر سرای احسان میگوید: «اینجا به بیماران آموزش میدهیم و کار کردن باعث بهبودی آنها و هماهنگی میان عصب و عضلهشان میشود. جالب آنکه فرشهایی که توسط بچههای سرای احسان بافته شد سه سال قبل در نمایشگاه بینالمللی فرش به فروش رسید. بسیاری از بیماران حالا یا به سفالگران ماهری تبدیلشدهاند یا نقاشان زبردستی که وقتی نقاشیهایشان را میبینی باور نمیکنی که آنها را یک بیمار روانی کشیده است.» رمضان نژاد ادامه میدهد: «به بعضی از بیماران در سرای احسان مسئولیت میدهیم و حقوق هم پرداخت میکنیم تا احساس استقلال و آزادی عمل داشته باشند.»
*درخت آرزوها/دوست دارم امام زمان بیاید و غمهایمان را کم کند
گوشه سالن توانبخشی درختی هست به نام درخت آرزوها که از رؤیاهای بیماران اعصاب و روان سرای احسان میگوید. هر مددجو آرزویش را روی برگهای مینویسد و آن را به درخت آرزوها میآویزد به امید برآورده شدنش. نزدیک میشویم. آرزوی بیشترشان یک چیز است؛ دیدار با خانوادهای که هیچوقت سراغ و نشانی ازشان نگرفته است. «دوست دارم معلم بشود. میخواهم خانواده را پیدا کنم.» این آرزوی مرد ۴۰ سالهای است که به او کربلایی میگویند. آنیکی نوشته «آرزو دارم سرای احسان به من خانه بدهد تا در آن زندگی کنم. دوست دارم امام زمان بیاید و غمهایمان را کم کند.» شعبان روی کاغذی نوشته است: «من از هیچکس هیچچیز نمیخواهم فقط از خدا شفا میخواهم.» آقا عظیم هم در یک جمله نوشته است «خدایا عرض میکنم که من را ازاینجا ببرید. همین!»
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
نظرات بینندگان
خدایا خودت کمکشون کن، آدم واقعا متاثر میشه از وضعیت این عزیزان...
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *