مسئول فرهنگی؛ نگاهی به زندگی سردار فاتح «هور»
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
خبرگزاری میزان -
او در کارهای نظامی بیشتر از دیگران تبحر داشت. قرار شد کمیتهها منحل و اعضای فعال و نخبه کمیتهها جذب سپاه شوند.
نیروهای سپاه حمیدیه را بچههای مسجد حجت، به همراه بچههای حصیرآباد تشکیل میدادند. علی هم بعد از منحل شدن کمیته به سپاه حمیدیه پیوست.
با توجه به اینکه سابقه خوبی در کتابخانه مسجد داشت، مسئول امور فرهنگی سپاه حمیدیه شد.
علی میخواست هر طور شده مردم عرب منطقه را که در فقر فرهنگی به سر میبردند، از موقعیت و اتفاقات جدیدی که در کشور افتاده آگاه کند. از روحانیون دعوت میکرد تا برای مردم و عشایر منطقه از امام و انقلاب بگویند.
او نشریهای را منتشر کرد و به مردم میداد تا فریب وعدههای منافقین را نخورند. در آنجا از ظلمهایی که صدام به مردم عراق داشت، صحبت میکرد.
گاهی خودش شخصاً راه میافتاد و به خانههای عشایر میرفت. کنارشان مینشست. برای آنها حرف میزد. قصد داشت آدمهایی را که در این منطقه با آداب و رسومی جدا از یکدیگر بودند، با هم پیوند دهد و نوعی اتحاد و همدلی میانشان ایجاد کند. همیشه و برای همه میگفت: فارسها که از شهرهای دیگر برای کمک میآیند با عربها برادر هستند. همه باید یکدل و یکزبان در مقابل دشمن مشترک خود بایستیم. در آن زمان اسلحه و مواد منفجره از طریق مرز به ایران قاچاق میشد و در بعضی شهرها خطوط نفت را منفجر میکردند.
حاج علی یک گروه ۳۰ نفره از نیروهای سپاه حمیدیه را به حاشیه مرز فرستاد تا به امنیت مرزها کمک کنند و از قاچاق اسلحه جلوگیری کنند که بسیار هم موفق بود.
خالصه اینکه علی، قبل از شروع جنگ در برقراری اتحاد و امنیت خوزستان نقش ارزندهای داشت، او همچنین در مبارزه با اشرار و ضد انقلاب و قاچاقچیان اسلحه و مهمات خیلی موفق عمل کرد. اینها هنرنمایی یک نابغه هجده ساله بود که هیچ گونه دورهی فرماندهی ندیده بود!
تابستان ۱۳۵۹ فعالیت گروهکها بسیار زیاد شد. درگیریهای زیادی در منطقه ایجاد شد. شهدای ما هم زیاد بود. هر روز در گوشهای از منطقه خوزستان شاهد بمبگذاری و درگیری بودیم.
یادم هست که سالها بعد، حاج علی در میان رزمندگان مشغول سخنرانی بود. آنجا گفت: چرا برخی میگویند که جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد؟
ما از هشت ماه قبل از آن در خوزستان مشغول جنگ بودیم. ما ۱۶۰ شهید قبل از ۳۱ شهریور تقدیم کردیم! چند پاسگاه ما تصرف شد و تعدادی اسیر دادیم و...
- شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت. هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
کتاب هوری که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است، به بخشی زندگینامه و خاطرات سردار فاتح «هور»، شهید سرلشکر علی هاشمی میپردازد. در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
***
مسئول فرهنگی
همرزمان شهید
اردیبهشت سال ۱۳۵۹ بود که سپاه منطقهی حمیدیه شکل گرفت. حمیدیه شهری در غرب اهواز و در مسیر جاده اهواز به بستان بود که نیم ساعتی تا اهواز فاصله داشت. آن زمان شخصی به نام «علی نظرآقایی» که از دوستان نزدیک علی و از بچههای حصیرآباد بود فرمانده سپاه حمیدیه شد.
او در کارهای نظامی بیشتر از دیگران تبحر داشت. قرار شد کمیتهها منحل و اعضای فعال و نخبه کمیتهها جذب سپاه شوند.
نیروهای سپاه حمیدیه را بچههای مسجد حجت، به همراه بچههای حصیرآباد تشکیل میدادند. علی هم بعد از منحل شدن کمیته به سپاه حمیدیه پیوست.
با توجه به اینکه سابقه خوبی در کتابخانه مسجد داشت، مسئول امور فرهنگی سپاه حمیدیه شد.
علی میخواست هر طور شده مردم عرب منطقه را که در فقر فرهنگی به سر میبردند، از موقعیت و اتفاقات جدیدی که در کشور افتاده آگاه کند. از روحانیون دعوت میکرد تا برای مردم و عشایر منطقه از امام و انقلاب بگویند.
او نشریهای را منتشر کرد و به مردم میداد تا فریب وعدههای منافقین را نخورند. در آنجا از ظلمهایی که صدام به مردم عراق داشت، صحبت میکرد.
گاهی خودش شخصاً راه میافتاد و به خانههای عشایر میرفت. کنارشان مینشست. برای آنها حرف میزد. قصد داشت آدمهایی را که در این منطقه با آداب و رسومی جدا از یکدیگر بودند، با هم پیوند دهد و نوعی اتحاد و همدلی میانشان ایجاد کند. همیشه و برای همه میگفت: فارسها که از شهرهای دیگر برای کمک میآیند با عربها برادر هستند. همه باید یکدل و یکزبان در مقابل دشمن مشترک خود بایستیم. در آن زمان اسلحه و مواد منفجره از طریق مرز به ایران قاچاق میشد و در بعضی شهرها خطوط نفت را منفجر میکردند.
حاج علی یک گروه ۳۰ نفره از نیروهای سپاه حمیدیه را به حاشیه مرز فرستاد تا به امنیت مرزها کمک کنند و از قاچاق اسلحه جلوگیری کنند که بسیار هم موفق بود.
خالصه اینکه علی، قبل از شروع جنگ در برقراری اتحاد و امنیت خوزستان نقش ارزندهای داشت، او همچنین در مبارزه با اشرار و ضد انقلاب و قاچاقچیان اسلحه و مهمات خیلی موفق عمل کرد. اینها هنرنمایی یک نابغه هجده ساله بود که هیچ گونه دورهی فرماندهی ندیده بود!
تابستان ۱۳۵۹ فعالیت گروهکها بسیار زیاد شد. درگیریهای زیادی در منطقه ایجاد شد. شهدای ما هم زیاد بود. هر روز در گوشهای از منطقه خوزستان شاهد بمبگذاری و درگیری بودیم.
یادم هست که سالها بعد، حاج علی در میان رزمندگان مشغول سخنرانی بود. آنجا گفت: چرا برخی میگویند که جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد؟
ما از هشت ماه قبل از آن در خوزستان مشغول جنگ بودیم. ما ۱۶۰ شهید قبل از ۳۱ شهریور تقدیم کردیم! چند پاسگاه ما تصرف شد و تعدادی اسیر دادیم و...
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *