واکاوی هدف آمریکا از طرح «تحریمهای قابلمذاکره»
- سعید داغینه - پس از اعلام سیاست قطعی نظام در مسئله بازگشت به برجام از سوی رهبر معظم انقلاب مبنی بر لغو تمام تحریمها، بحث بر سر اینکه چه نوع تحریمهایی باید از سوی آمریکا لغو شوند، بالا گرفت. دستهبندیهای مختلفی از سوی کارشناسان و مقامات رسمی داخلی و خارجی در این خصوص ارائه شده است:
• تحریمهای مرتبط با برجام (یعنی تحریمهایی که باید لغو شوند) و تحریمهای نامرتبط با برجام (یعنی تحریمهایی که طبق برجام، آمریکا الزام و تعهدی به لغو آنها ندارد).
• تحریمهای مرتبط با هستهای و تحریمهای غیرمرتبط با هستهای.
تحریمهای دوره اوباما (پیش از خروج آمریکا از برجام) و تحریمهای دوره ترامپ (پس از خروج آمریکا از برجام).
• تحریمهای قابللغو، تحریمهای غیرقابللغو و تحریمهای قابل مذاکره.
علاوه بر این، شواهد نشان میدهد که آمریکا به هیچ وجه حاضر نیست زیر بار لغو همه تحریمها برود. بهگفته وزارت خارجه آمریکا، مذاکرهکنندگان این کشور در وین، مورد اخیر را بهعنوان پیشنهاد، در مقابل گروه مذاکرهکننده ایرانی قرار دادهاند؛ تحریمهایی که آمریکا حاضر است آنها را بردارد (lift)، تحریمهایی که آمریکا هرگز آنها را بر نخواهد داشت و تحریمهایی که آمریکا برای برداشتن آنها حاضر است با ایران مذاکره کند.
از منظر آمریکاییها، تحریمهای قابلرفع، آن دسته از تحریمهایی است که مرتبط با هستهای هستند و تحریمهای غیرقابلرفع، آن دسته از تحریمهایی هستند که به مسئله هستهای مرتبط نیستند (یعنی تحریمهای اعمالشده با برچسبهایی، چون تروریسم، حقوقبشر، موشکی و...).
درس عبرتهای برجام
رفتن زیر بار دستهبندی تحریمها میتواند منجر به همان مشکلی شود که در برجام با آن مواجه شدیم: برداشته شدن برخی تحریمها و اعمال مجدد آنها به بهانههای دیگر. آمریکاییها یک بار در برجام از این ترفند استفاده کردند و مانع از رسیدن منافع اقتصادی این توافق به ایران شدند. پذیرش هرگونه طرح مبتنی بر دستهبندی تحریمها، عملاً به معنای گزیده شدن از یک سوراخ برای بار دوم است.
یکی دیگر از ترفندهایی که آمریکا در برجام از آن بهره برد و متأسفانه گروه مذاکرهکننده ایران آن را پذیرفت، مسئله تعلیق تحریم و نه لغو آن از سوی آمریکا بود. انتظار کشیدنهای ۱۲۰ روز یکبار برای موافقت رئیسجمهور آمریکا با معافیت موقت برخی تحریمها، باعث میشد تا شرکتهای تجاری هیچگاه از ثبات وضعیت اقتصادی در ایران مطمئن نشوند و در نتیجه روی بازار ایران حساب باز نکنند. اکنون بیم آن میرود که گروه مذاکرهکننده ایرانی در مذاکرات وین، مجدداً زیر باز این ترفند تحریمی آمریکا بروند.
یکی دیگر از اشتباهات ایران در مذاکرات برجام، تلاش برای حذف حداکثری نام افراد و نهادها از فهرست تحریمهای آمریکا بود. این در حالی است که اقدام اساسی، لغو قوانین تحریمی نظیر قوانین کنگره و فرامین اجرایی رئیسجمهور آمریکاست. حذف نام افراد از فهرست تحریمهای آمریکا منفعت چندانی برای کشور نخواهد داشت. مادامی که این قوانین مادر پابرجا باشند، اوفک میتواند با ارائه دستورالعملهایی، همچنان فضای کار و فعالیت اقتصادی با ایران را پرخطر نگه دارد.
خطرات پذیرش قرائت طرف آمریکایی در رفع تحریم
فارغ از اینکه هرگونه دستهبندی تحریمها، بهنوعی در تضاد با سیاست قطعی و اعلامی کشور و عاملی برای گرفتن امتیاز بیشتر از ایران است، چند نکته درباره این نوع خاص از دستهبندی ارائهشده از سوی آمریکا در مذاکرات وین قابلتوجه است:
اولاً، کاملاً واضح و روشن است که بازگشت واقعی به هر توافقنامه، یعنی بازگشت به مفاد آن توافق. بنابراین، بازگشت آمریکا به برجام بهطور مشخص یعنی بازگشت به نقطه روز اجرای برجام (دیماه ۱۳۹۵). هرگونه تحریمِ اعمالشده از سوی آمریکا، چه در دوره اوباما، چه در دوره ترامپ و چه در دوره بایدن، مستقیم یا غیرمستقیم، مغایر با برجام است.
ثانیاً، دستهبندی کردن تحریمها، زمینه را برای آمریکا فراهم میکند تا بتواند به بهانههای مختلف (غیر از هستهای)، بر گستره و شدت تحریمها بیافزاید. تجربه قانون کاتسا نشان میدهد که آمریکاییها میتوانند از یک سو با ایران بر سر رفع تحریم در برخی موضوعات به توافق برسند و از سوی دیگر، همان موضوعات را به بهانههای دیگر (نظیر حمایت از تروریسم)، دوباره تحریم کنند.
ثالثاً، مطرح شدن دسته سومی از تحریمها تحت عنوان «تحریمهای قابلمذاکره»، یک فریب بزرگ است. آمریکا از این طریق حداقل دو هدف را پیگیری میکند؛ هدف اول این است که ایران را درگیر مذاکراتی طولانی کند تا فرصت کافی برای بازنگری در نظام تحریمها پیدا کرده و اثرگذاری آن را احیا کند. به اذعان خود مقامات آمریکایی، استفاده افراطی و بیرویه ترامپ از تحریمها علیه ایران، از اثرگذاری آن کاسته است.
هدف دوم آمریکا از طرح «تحریمهای قابلمذاکره»، باز گذاشتن باب امتیازگیری هرچه بیشتر از ایران است. ایران، درحالی که در مقطع کنونی نیازی به ورود به مذاکره با آمریکا نداشت، وارد این کارزار شد. برآورد نادرست دولت از وضع کنونی و انتخاب روشی اشتباه برای پیادهسازی سیاست قطعی نظام (یعنی از طریق مذاکره)، بیتردید آمریکاییها را به وسوسه انداخته است تا از فرصت بهدستآمده، نهایت استفاده را برای امتیازگیری ببرند.