سیاست نظام سلطه در غرب آسیا
آمریکا تلاش میکند و هر نحو ممکن حضور خودش را در غرب آسیا هستید کند که فشار سیاسی و حجم گسترده از تحریمهای اقتصادی علیه ایران نمونهای از این تلاشها است چرا که غرب آسیا به دلیل جغرافیای سیاسی اقتصادی و نظامی خاصی که دارد از حساسترین مناطق سوقالجیشی جهان به شمار میرود.
خبرگزاری میزان -
- جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب همواره پیامآور صلح، دوستی و برادری را به تمام کشورها به خصوص کشورهای منطقه و جهان اسلام مخابره کرده است.
نقش ایران در عراق، سوریه، لبنان، یمن و فلسطین روشن است. در موضوعات دیگر از جمله درگیری میان پاکستان و افغانستان، ارمنستان و آذربایجان در مسئله قرهباغ، هند و پاکستان و همچنین مسئله بحران قطر و بحرین نیز ایران نقش میانجیگر میان طرفین درگیری را داشته و یا از طریق رایزنی و گفتوگوهای سیاسی در تلاش برای کاهش موثر تنشخای طرفین بوده است.
«لنگرگاه ثبات» نام کتابی است که مجموعهای از یادداشتها به قلم برخی کارشناسان را در خود جای داده و منبع مناسبی برای مطالعه است. یادداشت پیشرو به قلم سید هاشم میرلوحی نگاهی به «سیاست نظام سلطه در غرب آسیا» دارد.
نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان مردمیترین نظام در صحنه سیاسی منطقه، از اهمیت فراوانی برخوردار است. با توجه به اینکه منطقه خلیج فارس در غرب آسیا، به عنوان ابر راه استراتژیک به شمار میرود و حتی برخی از جغرافیدانان نظامی غربی از آن بهعنوان تنها منطقه مهم جهان نام بردهاند.
از حدود دو قرن پیش، توجه استعمارگران اروپایی به منطقه خلیج فارس به صورت ویژه جلب شد. علت آن هم وجود ذخایر عظیم نفتی و گازی در این منطقه است. زمانی اهمیت این مسئله مشخص خواهد شد که بدانیم عامل پیروزی در جنگ جهانی اول و دوم نفت بود. از سال ۱۹۷۰ به بعد نیز این اهمیت افزایش یافت؛ چرا که به تدریج شمارش معکوس برای کم شدن منابع و ذخایر نفتی آمریکا شروع شد. همین مسئله باعث تغییر سیاست آمریکا شد و سیاست آمریکا در خلیج فارس را شکل داد.
هر کشوری که بتواند به جریان انتقال نفت تسلط پیدا کند، عملاً بر کشورها هم تسلط پیدا میکند و بر جهان فرمانروایی میکند. همانطور که مشخص شد، منطقه غرب آسیا از اهمیتی فوقالعاده برخوردار است؛ چرا که علاوه بر موقعیت استراتژیک و وجود خلیج فارس جریان نفت به عنوان یکی از عناصر اصلی پیشرفت، به آن موقعیتی حساس داده است.
«اهمیت استراتژیک ایران در غرب آسیا»
در کنار اهمیت سوقالجیشی و موقعیت جغرافیای نظامی که خلیج فارس دارد، ایران جایگاهی منحصر به فرد در منطقه دارد. در میان همه کشورهای منطقه خلیج فارس، ایران به دلیل برخورداری از بیشترین کناره از خلیج فارس، با قرار گرفتن در میان قدرتمندان جهان میتواند وزن جهان بشود و به همین دلیل تمامی کشورهای ابرقدرت برای بسط و تامین امپراتوری خود در دنیا به ایران، چشم دارند.
علاوه بر نفت، تریلیونها فوت مکعب گاز، در این منطقه وجود دارد و ایران مقام دوم ذخایر گاز (بعد از روسیه) را دارد با توجه به وضعیتی که ایران دارد و دیگر کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه نیازمند به نفت ایران هستند.
جمهوری اسلامی ایران بعد از پیروزی انقلاب از یک ویژگی دیگری به نام اندیشه امام خمینی هم برخوردار بود که بسیار تاثیر گذار بود پس از انقلاب اسلامی سیاست ژاندارم بودن ایران در منطقه کنار زده شد و سیاست جدید آمریکا در مقابل ایران شکل گرفت.
بر این اساس، آمریکا به بحران سازی علیه ایران پرداخت و بر این مبنا جنگ به ایران تحمیل شد و بهرغم همه تحریمها، ایران توانست در جنگ موفق شود که مهمترین عامل در این موفقیت، مردم بودند.
«اسرائیل؛ عامل منطقهای استکبار»
پس از اینکه از طلا به عنوان مظهر و نماد سرمایه و همچنین از رسانه به عنوان تاثیر گذار بر افکار و اندیشههای یاد شد، از اوایل دهه هفتاد میلادی عملاً نفت به عنوان رکن سوم سیاستها قرار گرفت.
در کنار طلا و رسانه هرکس نفت داشته باشد میتواند در جهان حاکمیت داشته باشد در سال ۱۹۸۲ میلادی، آریل شارون که آن زمان وزیر جنگ رژیم صهیونیستی بود هنگامی که به لبنان حمله کرد و بیش از نیمی از خاک لبنان را به اشغال درآورد در سخنرانی خود طرحی بسیار گستردهتر و فراگیرتر از آن شعار نیل تا فرات و مرزهای اسرائیل در حیطه امنیتی را مطرح کرد و گفت که «اسرائیل شامل کشورهای عربی پیرامون اسرائیل نیست بلکه شامل ترکیه، ایران، افغانستان، پاکستان، کشورهای حوزه خلیج فارس و آفریقا خواهد بود».
بعد از این سخنرانی طرح تصرف چاههای نفتی خلیج فارس را ارائه کرد و در آنجا گفت که «اگر بخواهیم برای همیشه از شر فلسطینیان راحت شویم ارتش اسرائیل باید به سمت اردن پیشروی کند و چاههای نفت کویت و خلیج فارس را اشغال کند چرا که بعد از تصرف چاههای نفت خلیج فارس نفت یک نفت یبری خواهد بود؛ نه یک نفت عربی».
«علل عدم اجرای سیاست گسترش اسرائیل»
با این که اسرائیل توانسته بود در سال ۱۹۶۷ میلادی در جنگ با اعراب به موفقیت دست یابد، آریل شارون اینگونه تصور میکرد که اشغال لبنان هم مثل صحرای سینای مصر و فلسطین تا ابد در اختیارش خواهد بود و همین دلیل طرحی برای حمله به لبنان ریخت و پس از آن بنا داشت گسترش اسرائیل را منطقه خلیجفارس بپردازد، اما در همان زمان با یک پدیده نوظهوری به نام حزبالله لبنان مواجه شد.
به همین دلیل مجبور به درگیری شد و در نهایت وادار شد مرحله همه از منطقه خارج شود. در فلسطین نیز مردم واقعاً هیچ امیدی نداشتم که سرزمینشان آزاد شود. عاملی که توانسته بشور و تلنگر به فلسطینیان شود، پیروزی انقلاب اسلامی بود.
بعدها هم فلسطینیان سبک و شیوه حرکتشان مثل انقلاب ایران بود و همه مردم یکپارچه قیام کردند. همین مسائل باعث شده رژیم صهیونیستی عملاً از تصرف چاههای نفتی منطقه خلیج فارس چشمپوشی کند؛ بنابراین سیاست جایگزین به جای طرح قبلی این بود که بحران سازی در منطقه غرب آسیا به ویژه در خلیجفارس بپردازند؛ لذا از این رو صدام را تحریک کردند تا به کویت حمله کند و به بهانه آزادی کویت، آمریکا جای پای خودش را در منطقه مستحکم کند.
«بحران سازی در منطقه خلیج فارس»
یکی از پیامدهای آزادسازی کویت در سال ۱۹۹۱ میلادی این بود که سبب شروع مذاکرات اعراب و رژیم صهیونیستی در منطقه شد و کنفرانس صلح شروع شد.
در سال ۱۹۹۳ مذاکرات منجر به انعقاد توافقنامه میان سازمان آزادیبخش فلسطین و رژیم صهیونیستی شد. به دنبال این امر سیاست دو علیه ایران و عراق از سوی آمریکاییها شروع شد و سپس آمریکا سیاستهای بحرانسازیاش علیه ایران را تشدید کرد و تحریمهایی علیه ایران وضع شد.
«نتیجهگیری»
برنامه آمریکا این بود که بعد از حزب الله لبنان سراغ سوریه و ایران بیاید. حتی برنامه این بود که با شروع بحران سازی در ایران در پرونده هستهای و پس از سرنگونی حزبالله ایران را مجبور کند از فعالیتهای هستهای خود دست بردارد.
اما پس از پیروزیهای حزب الله مقامات آمریکایی متقاعد شدند که باید از طریق مذاکره سیاسی پرونده هستهای ایران حل شود چنین جمعبندی از نحوه حل پرونده هستهای ایران تاثیر بود که حزب الله لبنان و مقاومت اسلامی فلسطین داشت.
به همین دلیل، یکی از مهمترین عللی که ما باید از نهضت فلسطین و مقاومت اسلامی لبنان حمایت کنیم، توپ را در زمین حریف بیاندازیم. پیروزی لبنان و انتفاضه فلسطین میتواند یک پیروزی برای ایران و یک شکست برای نظام سلطه جهانی باشد.
به سرانجام نرسیدن تصرف چاههای نفتی خلیج فارس تاثیر تفکری است که از انقلاب اسلامی نشأت گرفته و به همین دلیل است که از روزهای آغازین انقلاب تصمیم گرفتند با بحران سازی برای ایران، جلوی پیشرفت این کشور را بگیرند.
علت این قضیه در استقامت ایران در مواضع خود بوده است که برخاسته از یک آموزه دینی است؛ بنابراین یکی از علتهای موفقیت ایران این است که نگذاشته جنگ آمریکا و رژیم صهیونیستی با او به داخل مرزهایش کشیده شده و موجب خسارتهای فراوان شود.
از حدود دو قرن پیش، توجه استعمارگران اروپایی به منطقه خلیج فارس به صورت ویژه جلب شد. علت آن هم وجود ذخایر عظیم نفتی و گازی در این منطقه است. زمانی اهمیت این مسئله مشخص خواهد شد که بدانیم عامل پیروزی در جنگ جهانی اول و دوم نفت بود. از سال ۱۹۷۰ به بعد نیز این اهمیت افزایش یافت؛ چرا که به تدریج شمارش معکوس برای کم شدن منابع و ذخایر نفتی آمریکا شروع شد. همین مسئله باعث تغییر سیاست آمریکا شد و سیاست آمریکا در خلیج فارس را شکل داد.
هر کشوری که بتواند به جریان انتقال نفت تسلط پیدا کند، عملاً بر کشورها هم تسلط پیدا میکند و بر جهان فرمانروایی میکند. همانطور که مشخص شد، منطقه غرب آسیا از اهمیتی فوقالعاده برخوردار است؛ چرا که علاوه بر موقعیت استراتژیک و وجود خلیج فارس جریان نفت به عنوان یکی از عناصر اصلی پیشرفت، به آن موقعیتی حساس داده است.
«اهمیت استراتژیک ایران در غرب آسیا»
در کنار اهمیت سوقالجیشی و موقعیت جغرافیای نظامی که خلیج فارس دارد، ایران جایگاهی منحصر به فرد در منطقه دارد. در میان همه کشورهای منطقه خلیج فارس، ایران به دلیل برخورداری از بیشترین کناره از خلیج فارس، با قرار گرفتن در میان قدرتمندان جهان میتواند وزن جهان بشود و به همین دلیل تمامی کشورهای ابرقدرت برای بسط و تامین امپراتوری خود در دنیا به ایران، چشم دارند.
علاوه بر نفت، تریلیونها فوت مکعب گاز، در این منطقه وجود دارد و ایران مقام دوم ذخایر گاز (بعد از روسیه) را دارد با توجه به وضعیتی که ایران دارد و دیگر کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه نیازمند به نفت ایران هستند.
جمهوری اسلامی ایران بعد از پیروزی انقلاب از یک ویژگی دیگری به نام اندیشه امام خمینی هم برخوردار بود که بسیار تاثیر گذار بود پس از انقلاب اسلامی سیاست ژاندارم بودن ایران در منطقه کنار زده شد و سیاست جدید آمریکا در مقابل ایران شکل گرفت.
بر این اساس، آمریکا به بحران سازی علیه ایران پرداخت و بر این مبنا جنگ به ایران تحمیل شد و بهرغم همه تحریمها، ایران توانست در جنگ موفق شود که مهمترین عامل در این موفقیت، مردم بودند.
«اسرائیل؛ عامل منطقهای استکبار»
پس از اینکه از طلا به عنوان مظهر و نماد سرمایه و همچنین از رسانه به عنوان تاثیر گذار بر افکار و اندیشههای یاد شد، از اوایل دهه هفتاد میلادی عملاً نفت به عنوان رکن سوم سیاستها قرار گرفت.
در کنار طلا و رسانه هرکس نفت داشته باشد میتواند در جهان حاکمیت داشته باشد در سال ۱۹۸۲ میلادی، آریل شارون که آن زمان وزیر جنگ رژیم صهیونیستی بود هنگامی که به لبنان حمله کرد و بیش از نیمی از خاک لبنان را به اشغال درآورد در سخنرانی خود طرحی بسیار گستردهتر و فراگیرتر از آن شعار نیل تا فرات و مرزهای اسرائیل در حیطه امنیتی را مطرح کرد و گفت که «اسرائیل شامل کشورهای عربی پیرامون اسرائیل نیست بلکه شامل ترکیه، ایران، افغانستان، پاکستان، کشورهای حوزه خلیج فارس و آفریقا خواهد بود».
بعد از این سخنرانی طرح تصرف چاههای نفتی خلیج فارس را ارائه کرد و در آنجا گفت که «اگر بخواهیم برای همیشه از شر فلسطینیان راحت شویم ارتش اسرائیل باید به سمت اردن پیشروی کند و چاههای نفت کویت و خلیج فارس را اشغال کند چرا که بعد از تصرف چاههای نفت خلیج فارس نفت یک نفت یبری خواهد بود؛ نه یک نفت عربی».
«علل عدم اجرای سیاست گسترش اسرائیل»
با این که اسرائیل توانسته بود در سال ۱۹۶۷ میلادی در جنگ با اعراب به موفقیت دست یابد، آریل شارون اینگونه تصور میکرد که اشغال لبنان هم مثل صحرای سینای مصر و فلسطین تا ابد در اختیارش خواهد بود و همین دلیل طرحی برای حمله به لبنان ریخت و پس از آن بنا داشت گسترش اسرائیل را منطقه خلیجفارس بپردازد، اما در همان زمان با یک پدیده نوظهوری به نام حزبالله لبنان مواجه شد.
به همین دلیل مجبور به درگیری شد و در نهایت وادار شد مرحله همه از منطقه خارج شود. در فلسطین نیز مردم واقعاً هیچ امیدی نداشتم که سرزمینشان آزاد شود. عاملی که توانسته بشور و تلنگر به فلسطینیان شود، پیروزی انقلاب اسلامی بود.
بعدها هم فلسطینیان سبک و شیوه حرکتشان مثل انقلاب ایران بود و همه مردم یکپارچه قیام کردند. همین مسائل باعث شده رژیم صهیونیستی عملاً از تصرف چاههای نفتی منطقه خلیج فارس چشمپوشی کند؛ بنابراین سیاست جایگزین به جای طرح قبلی این بود که بحران سازی در منطقه غرب آسیا به ویژه در خلیجفارس بپردازند؛ لذا از این رو صدام را تحریک کردند تا به کویت حمله کند و به بهانه آزادی کویت، آمریکا جای پای خودش را در منطقه مستحکم کند.
«بحران سازی در منطقه خلیج فارس»
یکی از پیامدهای آزادسازی کویت در سال ۱۹۹۱ میلادی این بود که سبب شروع مذاکرات اعراب و رژیم صهیونیستی در منطقه شد و کنفرانس صلح شروع شد.
در سال ۱۹۹۳ مذاکرات منجر به انعقاد توافقنامه میان سازمان آزادیبخش فلسطین و رژیم صهیونیستی شد. به دنبال این امر سیاست دو علیه ایران و عراق از سوی آمریکاییها شروع شد و سپس آمریکا سیاستهای بحرانسازیاش علیه ایران را تشدید کرد و تحریمهایی علیه ایران وضع شد.
«نتیجهگیری»
برنامه آمریکا این بود که بعد از حزب الله لبنان سراغ سوریه و ایران بیاید. حتی برنامه این بود که با شروع بحران سازی در ایران در پرونده هستهای و پس از سرنگونی حزبالله ایران را مجبور کند از فعالیتهای هستهای خود دست بردارد.
اما پس از پیروزیهای حزب الله مقامات آمریکایی متقاعد شدند که باید از طریق مذاکره سیاسی پرونده هستهای ایران حل شود چنین جمعبندی از نحوه حل پرونده هستهای ایران تاثیر بود که حزب الله لبنان و مقاومت اسلامی فلسطین داشت.
به همین دلیل، یکی از مهمترین عللی که ما باید از نهضت فلسطین و مقاومت اسلامی لبنان حمایت کنیم، توپ را در زمین حریف بیاندازیم. پیروزی لبنان و انتفاضه فلسطین میتواند یک پیروزی برای ایران و یک شکست برای نظام سلطه جهانی باشد.
به سرانجام نرسیدن تصرف چاههای نفتی خلیج فارس تاثیر تفکری است که از انقلاب اسلامی نشأت گرفته و به همین دلیل است که از روزهای آغازین انقلاب تصمیم گرفتند با بحران سازی برای ایران، جلوی پیشرفت این کشور را بگیرند.
علت این قضیه در استقامت ایران در مواضع خود بوده است که برخاسته از یک آموزه دینی است؛ بنابراین یکی از علتهای موفقیت ایران این است که نگذاشته جنگ آمریکا و رژیم صهیونیستی با او به داخل مرزهایش کشیده شده و موجب خسارتهای فراوان شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *