مقاومت، یگانه راه سعادت؛ از بنده عاصی تا رفیق خوشبخت
سردار دلها به کمک همرزمانش توانست مقاومت را در شکلی بزرگتر، عمیقتر و پربارتر بازتعریف کند. میتوان گفت مقاومت در برابر داعش و زورگویی مستبدان که اکنونِ ما را شکل میدهد نقطه عطف آیندگان ما خواهد بود همان طور اکنون گذشتگان نقطه عطف امروز ماست.
- «این بنده عاصی ستار، برای اجرای احکام شریعت غراء احمدی، مطابق احکام صادره علمای اعلام از جان و مال و اولاد و هستی خود صرف نظر کرده تا دولت جابره تبدیل به دولت عادله و قوانین حضرت سید المرسلین، رویه و مسلک اهل اسلام شود» این چند خط نوشته زمانی از دم گرم سردار ملی ستارخان بیرون آمد و امروز بر سنگ سرد روی زمین نقش بسته است.
بیش از صد سال از ادای این کلمات در قالب صوت و صدا میگذرد، اما فیزیک میگوید صدا انرژی است و از بین نمیرود و تنها ضعیف میشود لذا میتوان صداهای ضعیف گذشته را تفکیک و شناسایی کرد بنابراین زمانی که ستارخان در امیرخیز این جملات را با صدای رسا میخواند به نظر میرسد تا کنون در شکل ضعیف باقی مانده بود تا اینکه دوباره تاریخ تکرار شد و این صدا رساتر از همیشه از دم گرم و شیرین رفیق خوشبخت و همرزمانش شنیده شود و مقاومت خود را در شکلی دیگر در برابر دولتی عصیانگرتر بازتعریف کند.
مظفرالدین شاه در حالی که روزهای پایانی عمر خود را با بیماری به ارث برده از پدربزرگش عباس میرزا که ناشی از نارسایی کلیه بود میگذراند و خسته از سفرهای فرنگ برای درمان این بیماری ژنتیکی بود با صدایی رنجور و دستانی لرزان فرمان مشروطه را امضا کرد، اما نمیدانست که محمد علی میرزا نوه امیرکبیر بزرگ و مهد علیا علی رغم اسلافش نه تنها درس سیاست مداری را نیاموخته بلکه ماری در آستین ملت فخیمه ایران خواهد شد و حماقت در ذهنش رسوب خواهد کرد و دست در دستان لیاخوف مخوف مجلس را به توپ خواهد بست و دوره استبداد صغیر را همانند جثه صغیرش بر ملت ایران تحمیل خواهد کرد تا شهد حاصل از استقلال طلبی ذره ذره بر لبهای ترک خورده مردم ایران که ناشی از خشکسالی آزادی بود بچکد.
اما این پایان ماجرا نبود زمانی که محمد علی شاه در صدد قلع و قمع مشروطه خواهان بود و تاب تحمل مجلس در ایران را نداشت ستارخان قره داغی که پر ابهتتر از او و در عین حال عیار بود یازده ماه مقاومت کرد تا مشروطه خواهی و استقلال طلبی بازیچه دست کودک تاریخ نشود در واقع میتوان از مشروطه خواهان اسلام گرای آذربایجان از جمله پدران تاریخ یاد کرد که نگذاشتند خط صاف و استوار حق و حقیقت به دست کودکان بازیگوش تاریخ به منحی بدل شود.
هر چند تاریخ نکاتی تلخی و مبهمی را نیز دارد مانند سرنوشت ستارخان در باغ اتابک، اما آنچه مسلم و حقیقی است این است که اکنونِ ما، صیقل خورده با روح بزرگان و پدرانی همچون ستارخان و باقر خان است که نه تنها ملیگرایی را درس دادند بلکه مصداق عملی و ملموس مفهوم ایستادگی و مقاومت را بر روی صحنه نمایش تاریخ بردند.
ستارخان خاک خورد و خاک نداد و با صدای دلنشین استقلال طلبی گفت من گریه نمیکنم، چون اگر گریه کنم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست بخورد ایران شکست میخورد.
او به خوبی نمایش داد که بین ایرانی بودن و اسلامی بودن نه تنها تضادی نیست بلکه این دو با همپوشانی هم مانع رشد و نمو سیاهچالههای ظلم و جور در تاریخ میشوند که که اجازه عبور هیچ نور آزادی و استقلال طلبی را نمیدهند.
اما از آنجایی که تاریخ تکرار میشود، امروزه نیز صدای بنده عاصی رساتر از صد سال پیش به گوش میرسد دولتی جابره با قلبی سیاه آمد تا این بار به جای مجلس، جان، مال و ناموس مسلمانان را هدف بگیرد و دست در دستان لیاخوفهای مخوفتر حرم اهلبیت محمد را به توپ ببند و خورشید دختر سید المرسلین را از پس خرابههای دمشق نشانه بگیرند.
اما جسم رنجور تاریخ در برابر پدر دوباره سر تعظیم فرو دآورد! این بار رفیق خوشبخت در نقش پدر مانع از منحی شدن خط راست حق و حقیقت توسط کودک صغیر و بازیگوش در تاریخ شد.
در واقع سردار دلها به کمک همرزمانش توانست مقاومت را در شکلی بزرگتر، عمیقتر و پربارتر بازتعریف کند. میتوان گفت مقاومت در برابر داعش و زورگویی مستبدان که اکنونِ ما را شکل میدهد نقطه عطف آیندگان ما خواهد بود همان طور اکنون گذشتگان نقطه عطف امروز ماست.
به طور کلی تاریخ همواره شاهد پدرانی راست کردار و رادمردی بوده که به موقع متولد شدند تا مانع نشستن غبار بر چهره حق و حقیقت شوند، میتوان گفت از ۶۱ هجری تا به امروز تاریخ چندین بار درس ایستادگی و مقاومت را برای بشریت دیکته کرده است تا بداند تنها راه سعادت و ماندگاری مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم، استبداد و زورگویی است.
در دنیایی که ظلم و استبداد با ترکیبی نامحدودی از قدرت و زور میتواند به هیولایی بدل شود تا همه فرزندان بشر را با وجود انواع فیگورهای تمدنی ببلعد، این مولفانی همچون سردارها هستند که میآیند تا انسان در کوچههای پر پیچ تاریخ راه گم نکند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *