چرا نظریهپردازان غربی در توصیف انقلاب اسلامی عاجز ماندهاند؟
نظریههای غربی در دو سطح کاربردی و تئوریک قدرت توجیه و تفسیر انقلاب اسلامی را ندارد. نظریه پردازان در غرب نگاهی واحد به همه انقلابها دارند و این اصلیترین نقطه ضعف آنها است.
_ روزنامه رسالت نوشت: فرا رسیدن چهل و دومین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، مولد سوالات تازهای در خصوص رمز پایداری انقلاب اسلامی در برابر انواع توطئههای صورت گرفته ازسوی دشمنان نظام است. در این خصوص نکاتی وجود دارد که نمیتوان بهسادگی از کنار آنها گذشت. واقعیت امر این است که تحقق و تثبیت انقلاب و تکامل این مسیر معلول عوامل مختلفی ازجمله نقش ولایت فقیه انقلاب در زمان حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب، پویایی ذاتی انقلاب، حضور ملت ایران درصحنه و ایستادگی آنها در مقابل انواع توطئههای صورت گرفته از سوی ایالاتمتحده آمریکا و دیگر بازیگران مخالف انقلاب اسلامی بوده است.
چرا نظریهپردازان غربی در توصیف انقلاب اسلامی عاجز ماندهاند؟
«قدرت» از دیدگاه اندیشمندان غربى و نظریهپردازان کلاسیک بازه کاملا محدود تعریفشدهای دارد. این اندیشمندان همواره سعى کردهاند با ایجاد پیوستگى میان منابع و ابزارهاى قدرت، این پدیده پیچیده را در قالب تفاسیر کلى به جهان بشریت ارائه نمایند. این در حالی است که تعریف آکادمیک موجود در خصوص قدرت توجیهگر پدیدههایی مانند انقلاب اسلامى ایران نیستند. سنجش کیفى انقلابهای جهان با استناد به فاکتور قدرت جاى بسى تأمل دارد. بر این اساس میتوان نظریههای قدرت و نقش آنها در آنالیز انقلابهای جهان را در دو سطح تئورى و کاربردى موردبررسی قرار داد. در عرصه تئورى، نظریهپردازانی مانند برتراند راسل، ماکس وبر، لا پى یر و... هریک سعى نمودهاند قدرت را از زاویهای متفاوت موردبررسی قرار دهند. اما وجه اشتراک نظریات آنها دخالت مستقیم عنصر اجبار در قدرت است.
بهعبارتدیگر، میان «اجبار» و «قدرت» رابطهای خطى و دوطرفه وجود دارد و مفهوم اجبار در ذات قدرت مستتر است. این استتار خود را به عناوین و اشکال مختلف نمایان میسازد و «قدرت تنبیهى» و ارکان آن را پدید میآورد. بر این اساس قدرت تنبیهى نسبت به انواع دیگر قدرت مانند قدرت اقناعى و قدرت تشویقى غالب بوده و مصادیق بیشترى دارد. البته قرائتهای ماتریالیستى و سکولاریستى از قدرت تا حدودى قدرت تبیین لایهبندیهای سیاسى و اجتماعى غرب را داراست. در جوامع غربى انقلابهایی به صورت کاملا فرموله رخ میدهند. در این راستا «انحطاط طبقه حاکم» و «نارضایتى مردم» پیش شرط و معلول وقوع انقلابها هستند و انقلاب نیز محصول همین نارضایتیهاست. نگاه مکتب مارکسیسم نیز به مقوله انقلاب نگاهى کاملا ماتریالیستى با تکیهبر نظریه «زیر بنا» و «روبنا» و اختلافات طبقاتى کارل مارکس است.
انقلابی متفاوت با دیگر انقلابهای جهان
انقلاب اسلامى ایران بدون شک انقلابى متفاوت با دیگر انقلابهاست. ازاینرو تئوریهای غربى در هر دو سطح کاربردى و تئوریک قدرت توجیه و تفسیر این انقلاب را ندارند. یکى از اصلیترین نقاط آسیب غرب در بررسى انقلاب اسلامى ایران اتخاذ نگاهى واحد نسبت به همه انقلابهاست. در این خصوص اندیشمندان غرب براى همه انقلابهای جهان ثوابت و متغیراتى را قائل میشوند که در خصوص انقلاب اسلامى ایران بههیچعنوان قابلتعمیم دهى نیست. آنها روح انقلابها را ثابت و شکل وقوع آنها را متفاوت فرض میکنند. حالآنکه روح انقلاب اسلامى ایران با دیگر انقلابهای جهان تفاوتى بنیادین و آشکار دارد. میشل فوکو ازجمله افرادی است که انقلاب اسلامى ایران را به صورتى مبنایى و دقیق موردبررسی قرار داده و در این خصوص نتایج قابلتأملی به دست آورده است. پل میشل فوکو فیلسوف، تاریخدان و متفکر معاصر فرانسوى است.
فوکو به خاطر نظریات عمیق و دیدگاه انقلابى درباره جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناسترین متفکران قرن بیستم است. همچنین فوکو جزو رهبران نظرى پسا ساختگرایى و پستمدرنیته محسوب میشود. وى در بحبوحه انقلاب ایران دو بار به این کشور سفر کرد؛ یکبار در نیمه ماه سپتامبر سال ۱۹۷۸ - یک هفته پس از رویداد خونین هفده شهریور سال ۱۳۵۷ خورشیدى - به مدت ده روز راهى تهران و قم شد و در قم با روحانیان مختلفى دیدار نمود و بار دیگر در همان سال از نهم تا پانزدهم نوامبر را در تهران گذراند و با انقلابیون داخل کشور گفتگو نمود. همچنین میشل فوکو از سالهاى آغازین دهه هفتاد میلادی، با رهبران جنبشهاى ضد رژیم شاه در خارج از کشور ارتباط برقرار کرد و از طریق آنها با سرگذشت انقلاب ایران آشنا شد. فوکو درخصوص هیچ رویدادى بهاندازه ایران و انقلاب آن ننوشته است؛ درحالیکه در همان سالها رویدادهاى انقلابى دیگرى در آمریکاى لاتین یا شمال آفریقا در جریان بوده است.
معنویت، عاملی که دشمنان قدرت محاسبه آن را ندارند
«معنویت» عاملى است که میشل فوکو در خصوص انقلاب اسلامى ایران تکیه زیادى بر روى آن داشته است. حال آنکه فوکو در اصل نظریهپردازی پستمدرن بوده که آموزههای نگاه غربى به مفهوم قدرت را کاملا درک نموده است. از سوى دیگر، میشل فوکو در تحقیقات خود راجع به انقلاب اسلامى ایران، شیفتگى قابلتوجهی نسبت به دو مفهوم «مهدویت» و «شهادت» پیدا میکند. واقعیت امر این است که معنویت و ارزشهای برخاسته از آن روح انقلاب اسلامى ایران را شکل میدهند. ازاینرو نمیتوان بدون در نظر گرفتن این عامل انقلاب اسلامى را موردبررسی قرار داد. تاکنون نظریهپردازان مختلفی سعى نمودهاند با تکیهبر عوامل و انگیزههایی مانند نا بسامانیهای اقتصادى و وقوع انقلاب ایران را مورد تجزیهوتحلیل قرار دهند، اما این نظریات در مراحل انطباق و همسانسازی با واقعیات کارآیى خود را ازدستدادهاند.
استراتژیهایی که نباید تغییر کند
راز ماندگاری انقلاب اسلامی ایران، تأکید بر آرمانها، اهداف و استراتژیهایی مانند «حمایت از مقاومت» و «ارتقای قدرت سختافزاری و نرمافزاری کشور» است. در چنین مجالی اگر خدایناکرده «دشمنشناسی» و «رصد هوشمندانه تحرکات دشمن» تحت تأثیر نگاه خوشبینانه و بازدارنده نسبت به آمریکا و دیگر دشمنان قسمخورده این مرزوبوم فراموش شود، ما از آرمانها و اصول انقلاب عدول کردهایم. در آنسوی میدان، آمریکا و متحدانش در انتظار لحظهای غفلت ما هستند تا از این غفلت و سوء تدبیر در راستای اهداف خود استفاده کنند. رمز ماندگاری و پیروزی انقلاب اسلامی تأکید بر همین ثوابت و استراتژیهای برخاسته از آرمانهای انقلاب است.
نشانهای که در چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران باید به دنیا مخابره کرد، ثبات اصول سیاست خارجی کشور است نه تزلزل در راهبردهایی که برخاسته از آرمانهای ماست. گارد بسته در مقابل غرب، رصد هوشمندانه بازی دشمن، تعامل سازنده و حضور مؤثر در آوردگاههای بینالمللی (که در سند چشمانداز ۲۰ ساله نیز موردتوجه قرار گرفته است)، ابراز رفتار و گفتار قاطعانه در مقابل زیادهخواهی و رجزخوانی دشمنان خارجی انقلاب و مهمتر، حرکت حول محور رهبری جملگی رمز موفقیت ما در گذار از پیچ تاریخی فعلی محسوب میشود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *