تقدم فاجعه بر ضابطه/ ۳۳ هزار ساختمان نا ایمن در تهران چه می‌کنند!

0:00 - 13 بهمن 1399
کد خبر: ۶۹۷۸۵۳
ساختمان های بلند مرتبه تهران کاربری های گوناگون تجاری، اداری، بهداشتی، آموزشی یا فرهنگی دارند و این به آن معناست که حجم بالایی از شهروندان به این ساختمان ها آمد و شد دارند و اگر استانداردهای ایمنی در آنها به خوبی رعایت نشده باشد هر لحظه باید در انتظار پیشامد یک فاجعه بود.
- چند ماه پیش انتشار خبری درباره شناسایی ۳۳ هزار ساختمان نا ایمن در شهر تهران بیم فرو افتادن دوباره در کام اژدهای هول انگیز آتش سوزی و فرو ریختن و قربانی دادن به همان شکلی که در قصه پلاسکو بر سرمان آمد را برایمان زنده کرد. موضوع زمانی ابعاد نگران کننده تری پیدا کرد که معلوم شد این  ۳۳ هزار ساختمان تنها بخشی از ساختمان های ناایمن پایتخت هستند که تا به حال مورد پایش قرار گرفته و آمار کامل این ساختمان ها رقمی بیش از این را در بر می گیرد. 

روزی که ساختمان پلاسکو با همه بزرگی و سوابق به یکباره فروریخت و عده ای از هموطنانمان را به کام مرگ برد فشارها برای بهبود وضع خدمت رسانی در برابر مخاطراتی مانند حریق و آتش سوزی و حوادثی از این دست به اوج رسید. همین خود روزنه امیدی شد برای آنکه چنین رخداد فاجعه آمیزی به چاره جویی برای برآوردن یکی از نیازهای ضروری پایتخت بیانجامد و مساله ایمنی ساختمانی با نگاهی مدبرانه و عزمی جدی دنبال شود.

اما چرا باید هربار فاجعه ای آفریده شود تا صاحب نظران و مسوولان به فکر چاره جویی بیفتند. تقدم امر واقع بر تدبیر و برنامه ریزی و دیدن نارسایی ها و ضعف ها خود یک نگرانی افزون تر است. معنای این تقدم چیزی جز دست رو دست گذاشتن و منتظر ماندن برای رخ دادن فجایع ندارد.


محمدحسین بوچانی که در محل ریاستش در ساختمان مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران ملاقاتش کردیم تا پاسخ چنین دغدغه ای را از او بخواهیم در گفت و گویش با میزان می کوشد بازپرداختی نظری از قصه پلاسکو عرضه کند: این مساله به این بازمی گردد که باید چه اتفاقاتی به لحاظ علمی و اجرایی می‌افتاد تا ساختمان پلاسکو دچار فروریختن نمی‌شد. مطابق بند ۱۴ ماده ۵۵ قانون شهرداری‌ها اگر شهرداری یک ساختمان ناایمن را شناسایی کند باید به مالک آن ساختمان تذکر بدهد که ایمنی ساختمان شما مثلا در حوزه سیم کشی، آسانسور، کالبد، سازه یا مواردی از این قبیل دچار مشکل شده است. درواقع قانون گذار به صورت کاربردی به دستگاه اجرایی این اختیار را داده که در رابطه با این ساختمانی که ناایمن شده تذکر‌های لازم داده شود.

از رئیس مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران می خواهیم که بحث را به میدان محسوسات و عینیات بکشاند و به نقطه عملیاتی دلالتمان کند. او هم می کوشد با مثال ها و نشانه های عینی راهبرمان باشد: سازمان آتش نشانی قبل از اینکه آن حادثه برای پلاسکو پیش بیاید باید ساختمان‌های ناایمن را طبقه بندی می‌کرد که کرده بود و بعد هم این اطلاعات را به مالکان می‌داد و منتشر می‌کرد. یا یک اقدام کاربردی دیگری که آتش نشانی باید انجام می‌داد این بود که باید یک تابلو آنجا نصب می‌کرد که ما به این ساختمان در فلان تاریخ‌ها گواهی ایمنی نداده ایم و از نظر ما در آتش نشانی و مدیریت شهری این ساختمان نا ایمن است. وقتی گفته می‌شود مطالعات کاربردی منظور این نیست که ما در گوشه‌ای بنشینیم و سرگرم مطالعه شویم. بلکه همین اقدامات اجرایی عاقلانه به نحوی خروجی مطالعات و تصمیمات کاربردی محسوب می‌شود

بوچانی نبود نگاه علم گرایانه را عامل بروز حادثه ای مانند پلاسکو می داند. آن طور که او می گوید قبل و حین این حادثه روند تصمیمات سنخیتی با اصول و شیوه های علمی نداشته: این مواردی که گفتم مربوط به قبل از حادثه آتش سوزی بود. اما زمانی که آن حادثه اتفاق می‌افتد و ساختمان آتش می‌گیرد باز تصمیمات مدیریتی ما مبتنی بر دانش و خرد جمعی مدیریت بحران نیست. این چیزی که می‌گویم در گزارش‌ها آمده و سخن نویی نیست که من بگویم.
 
بیشتر بخوانید:
حادثه پلاسکو نقطه عطفی در حوزه ایمن سازی ساختمان هاست

شاید بدیع ترین نکته ای که بتوان از دهان یک مدیر ارشد حوزه شهری درباره نحوه عمل مدیریت شهری بیرون کشید این باشد که نظام تصمیم گیری برای اداره امور شهر مبتنی بر انگاره های کارشناسانه نیست: این یعنی شهدای حادثه پلاسکو محصول یک تصمیم خارج از ضوابط علمی هستند و تابع متغیر‌های غیرکارشناسی قرار می‌گیرند. می‌خواهم بگویم اتفاقا در مورد حادثه پلاسکو پژوهش‌های کاربردی هم قبل از این اتفاق و هم در حین این عملیات وجود داشته است. اما این به مهارت مدیر برمی گردد که در زمان عملیات و اجرا تا چه اندازه می‌تواند تابع مقرارت باشد و بتواند بر عواطف و احساسات شخصی مسلط باشد و اجازه دهد کار اجرایی تابع شرایط علمی باشد.

خوب که از به کار گیری ضوابط علمی و شیوه های کارشناسانه برای اداره شهر داد سخن می دهد فرصت را غنیمت می شماریم که با او دربپیچیم که چرا باید همیشه یک اتفاق فاجعه بار رخ دهد تا بعد برای اصلاح رویه های نادرست و در پیش گرفتن روش های اصولی چاره جویی شود. پاسخ را انگار در آستین پنهان کرده باشد بی مکث و تردید جواب می دهد: این مساله فقط برای ایران نیست و در همه جای دنیا همین طور است. بعد از حادثه زلزله‌ای که در یکی از شهر‌های ژاپن رخ داد و آتش سوزی بزرگی هم در شهر اتفاق افتاد آیین نامه‌ها مطابق با آن حادثه اصلاح شد. پس در دنیا هم همین طور است و بعد از رخ دادن حادثه مطالعات کاربردی شروع می‌شود که خود این باعث اصلاح فرایند‌های اجرایی می‌شود. پس حادثه‌ای مثل پلاسکو در لحظه اول به عنوان یک بحران دیده می‌شود، ولی به تدریج که از بحران فاصله می‌گیریم خود این حادثه به آزمایشگاهی برای اصلاح فرایند‌ها تبدیل می‌شود. این وضعیت نه تنها مساله نامطلوبی نیست بلکه بسیار هم مناسبت دارد.

او در آسیب شناسی واقعه ای مانند پلاسکو نقطه کانونی را جای دیگری دیده است: مساله ما این است که از حادثه پلاسکو درس نگرفتیم. بعد از این حادثه کدام یک از آیین نامه‌های اجرایی ما اصلاح شد؟ کدام ضوابط و مقررات ما متناسب با پلاسکو اصلاح شد؟ از این نظر پلاسکو ضمن اینکه یک بحران بود آزمایشگاهی برای دستاورد‌های ما هم می‌توانست باشد که فرایند‌های بعدی را بتوانیم مدیریت کنیم. در دنیا برای مدیران اجرایی، پژوهشگران و دانشگاهیان چنین حوادثی یک ترم آموزشی محسوب می‌شود. وقتی زلزله‌ای اتفاق می‌افتد در زمان زلزله گروهی می‌نشینند و بررسی می‌کنند که نحوه مقاومت سازه‌ها چطور بود؟ رفتار اجتماعی مردم چگونه بود؟ کسانی که پناه گیری کردند چند درصد ایمنی بیشتری نسبت به کسانی که پناه گیری نکردند داشتند؟ اصلا آن‌هایی که پناه گیری کردند آورده جدی تری داشتند که ما بعدش آن را ترویج کنیم یا آن‌هایی که فرار کردند موفق‌تر بودند؟

از نظر رئیس مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران حادثه پلاسکو فرصتی بود که از دست رفت. او بحران ها را عاملی برای پیشرفت و اصلاح می بیند. چون مدیران از این وقایع می توانند برای بهبود شیوه حکمرانی بهره ببرند: توصیه‌ها و آیین نامه‌های اجرایی در زمان بحران و بعد از آن نقطه اتکای جدی برای مدیران به حساب می‌آید. از این بابت من فکر می‌کنم بعد از بحران پلاسکو ما دستاورد چندانی نداشتیم. درحالی که می‌توانستیم از این حادثه دستاورد‌های جدی برای اصلاح فرایند‌ها داشته باشیم. مثلا یکی از کار‌هایی که ما حتما باید در دستور کار قرار می‌دادیم مانیتورینگ ساختمان‌های شهر بود. یعنی اسکن ساختمان‌های شهر به صورت دوره ای. همانطور که وقتی فردی در یکی از اعضای بدنش احساس درد می‌کند با مراجعه به پزشک از محل درد اسکن می‌گیرد ساختمان هم به این کار نیاز دارد. این کار باید توسط سیستم ایمنی شهر و نهاد‌هایی مثل سازمان آتش نشانی و سازمان مدیریت بحران انجام شود و باید این مورد تبدیل به قانون می‌شد تا تمام ساختمان‌های شهر سالی چند بار توسط کارشناسان حوزه‌های مختلف اسکن و مانیتورینگ شوند. هر ساختمانی از نظر پله‌های فرار، وضعیت سازه ای، شرایط ایمنی از حیث آتش سوزی یا زلزله و مواردی از این دست باید مورد واکاوی و بررسی قرار بگیرد.

اینکه چرا یک فاجعه هم نمی تواند مدیران اجرایی ما را از خواب بیدار کند دغدغه ای است که نباید به راحتی از آن گذشت. دست کم اینکه کاش گوش شنوایی برای آنچه که امثال بوچانی می گویند پیدا شود: ما از پلاسکو باید این عبرت را می‌گرفتیم که ساختمان‌های ما نیاز به مانیتورینگ دوره‌ای دارند و مالکان باید چنین هزینه‌ای را پرداخت کنند. ما باید بعد از مانیتورینگ استارت بیمه کردن اجباری ساختمان‌ها را می‌زدیم. ما این را هم رها کردیم. در زمان یک بحران و حادثه در نقاط دیگری از دنیا آزمایشگاه‌هایی جدی خلق می‌شود و با تکیه بر آن تجربه پیش آمده از صد‌ها مساله دیگر جلوگیری می‌کنند و خود آن حادثه تبدیل به یک دستاورد می‌شود. ما بعد از پلاسکو نیازی به نظریه پردازی نداشتیم بلکه باید آیین نامه‌های اجرایی و ضوابط و مقررات را در راستای ارتقای ایمنی اصلاح می‌کردیم که به دلیل ساختار معیوب دولتی نتوانستیم این کار را بکنیم.
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *