چگونه بازیگر شویم (۳۰۷) /آزمایشگاه تئاتر چیست؟
بازیگری یکی از مشاغل محبوب در سطح جهان محسوب میشود، بازیگری فارغ از شهرت و ثروتی که ممکن است برای فرد بازیگر به همراه داشته باشد، جهانی است که میتوان در آن ایفای نقش در قالب شخصیتهای مختلف را تجربه کرد.
در این بین اکثریت مواقع بازیگری به عنوان یکی از مشاغل سخت جهان محسوب میشود، شاید از دور برای بسیاری اینکه بازیگری اتفاقی سخت باشد، قابل لمس نباشد اما اگر به صورت اصولی و به مفهوم واقعی به بازیگری نگاه کنیم، این هنر به واقع به تمرین، مطالعه، شهود و مطالعات فراوانی نیازمند است.
شیوه کار استانیسلافسکی و تئاتر هنر مسکو مرا متقاعد کرده بود که بازیگری همان آفرینش زندگی برروی صحنه است. اما پرسش اصلی همچنان وجود داشت: چطور میتوان به این هدف رسید؟ چگونه میتوان به این هدف رسید؟ چگونه میتوان به ادراکات، زندگی بخشید؟ من در جستجوی پاسخی برای این پرسشها در آزمایشگاه تئاتری بودم که ریچارد بولسلاوسکی و ماریا اوسپنسکایا در آن زمان در آمریکا به راه انداخته بودند.
بولسلاوسکی از سه گونهی شاخص نمایش یاد میکند. اول نمایش تجاری که هدفش سود اقتصادی و توفیق مقطعی است. در این نوع نمایش بازیگر در پی ارضاء خواست تماشاگر است کلماتش را زیاده از حد آرام یا لطیف بیان نمیکند. همه چیز از الگوهای از پیش تعیین شده و موفق نسخه برداری میشود.
سیستم الگو، انتخاب بازیگر از روی قیافه نه بضاعت روحی … امیدی برای رشد بازیگر وجود ندارد چرا که او همیشه در حال کپی کردن است. هفتاد و پنج درصد آفرینش هنری کار بی وقفه است و تنها بیست و پنج درصد آن استعداد… نتیجهی کار بی وقفه است.
دومین نوع نمایش از نظر او مکتب فرانسوی بود. این مکتب به لحاظ تاریخی از زمانی آغاز شد که نمایشنامههای یونانی و رومی احیا شدند. در واقع کم و بیش نسخهای از تئاتر کلاسیک ارائه میداد. هدف تثبیت حالات موزون و عواطف سنتی بر صحنه بود. آموزش بازیگر بر مبنای بالا بردن مهارتهای تکنیکی او صورت میگرفت. هنرپیشه میبایست کاملا از آنچه برروی صحنه انجام میداد آگاه باشد. بولسلاوسکی دربارهی بازیگران این مکتب میگفت: آنها میتوانستند شما را متحیّر و شگفت زده کنند. اما هرگز قادر به تسخیر روح تان نبودند.
گونه سوم نمایشی بود که بولسلاوسکی در پی ارائه آن بود. او تاکید داشت که این گونه صرفا مکتبی روس نیست چرا که هنر مقولهای جهانی است و قواعد خاص خودش را دارد.
هدف اصلی این مکتب آن است که هر بار و در هر اجرا برای بازیگر زندگی نوینی در نقش بیافریند. (برخلاف مکاتب سنتی) که بازیگر یک بار نقش را میآفرید و در هر اجرا آن را تکرار مینمود. علاوه بر ابزارهای تکنیکی بازیگر که صدا، بیان و بدن باشند، تاکید بر تمهیدات عاطفی است. عواطفی که با ابزارهای فوق ارتباط نزدیکی دارند و در هر اجرا (به گونهای خاص) ظهور میکنند.
بولسلاوسکی اعتقاد داشت که هر حسی را میتوان آفرید و آموزش داد. اضافه بر پرورش مهارت بازیگری، او بر آن بود که در گونهی اخیر میتوان به شناختی از مفهوم گروه و کار جمعی رسید. نتایجی که به زعم او در جای دیگر یافت نمیشد. در هر کار گروهی نکتهی مهم داشتن یک رهبر است اگر چه همهی کارها توسط جمع یا گروه انجام میشود. مثالی که میزد دسته پارو زنان کشتی بود. آنها منظم و یکدست پارو میزنند، ولی فرمان حرکت توسط سکان دار صادر میشود.
مقصود اصلی بولسلاوسکی از طرح نظریه سه گونه نمایش، بررسی افتراقات و تمایزات موجود در سبکهای نمایشی بود که لاجرم به تفکیک سبکهای بازیگری نیز میانجامید. در تشریح مسائل مربوط به کار با بازیگر، او مشکل اصلی را در کمبودهای فردی بازیگر یا قواعد شیوهی واقع گرایانهی امروزی نمیدانست. شیوهای که از هنرپیشه میخواست تصویری واقعی و قابل باور به تماشاگر ارائه دهد، بلکه هدفش طرح معضلی تاریخی در حوزه بازیگری بود.
واختانگوف به بازیگرانش میگفت مادامی که شما به چیزی فکر میکنید اهمیتی ندارد که آن فکر واقعی باشد یا خیر. مسئله مهم این جاست که ما دیر یا زود متوجه میشویم بازیگر نه تنها در مسیر نقش یا بازی حرکتی موازی را آغاز کرده، بلکه همگام با شخصیت مفروض داستان میاندیشند و تجربه میکند. بخشی از آنچه بازیگر انجام میدهد تحت نفوذ اراده و نیت اوست و بخش دیگر زیر سیطرهی ماهیت و شدت وقایعی است که برایش روی میدهند.
در تمرین، مادام بار دیگر فرآیند تمرکز را به نمایش گذاشت. بازیگر یاد میگیرد یک شی را در اختیار بگیرد مثلا قوطی کبریت و برای ۵ دقیقه آن را وارسی کند. اندازهی دقیق، ابعاد و شکل، رنگ، حروف روی جعبه، فاصله آنها با حاشیه و حتی قیافهی کلمات روی قوطی کبریت میبایست به یاد سپرده شوند. بعد از آن، سه دقیقه به هنرجو فرصت داده میشد تا هر آنچه را دیده و در یاد سپرده به روی کاغذ بیاورد. بنابراین، هر شی فرضی اگر زیر نگاه موشکافانهی بازیگر قرار گیرد، میتواند معنایی عمیق و ورای کار کرد روزانه اش کسب کند. اجرای این تمرین برای بازیگر بسیار حیاتی است. زیرا او به مرور قادر میشود معانی ظریف و پوشیدهی جملات نویسنده را دریابد. جملاتی که قرار است خود به زبان آورد. بسیاری از بازیگران غنای موجود در کلام نویسنده را زائل میکنند.