آشنایی با ناشنوایی که در ایران نقاش بود
- ادموند بارسقیان در خانوادهای اصیل وارمنی در سال ۱۳۰۱ ش در تهران به دنیا آمد و در اثر ابتلا به بیماری ناشناختهای ناشنوا شد. پدر ادموند، چون مسئولیت خزانه داری کالج آمریکایی جردن واقع در خیابان انقلاب را که اکنون به دبیرستان البرز تغییر نام داده است به عهده داشت از وضعیت مالی بسیار خوبی برخوردار بود.
با این حال، به علت نبودن سیستم آموزشی ویژه ناشنوایان در ایران ادموند تا ده سالگی از داشتن سواد محروم بود. سرانجام خانواده ادموند در آذر ۱۳۱۲ ش برای اولین بار اعلامیه جبار باغچهبان را در روزنامه اطلاعات دید که میتواند به اطفال کر و لال نوشتن و خواندن وحرف زدن تعلیم بدهد.
بعد از ملاقات دکتر لبنان و دختر ناشنوایش، صوفیا، ملاقات تیرداد بارسقیان پدر ادموند با باغچه بان به عنوان دومین ملاقات درتاریخ آموزش ناشنوایان ایران بسیار مهم و به یاد ماندنی است.
جبار باغچه بان که خانهای خیلی کوچک واقع در چهارراه حسن آباد کوچه طرشتی به اجاره گرفته و تابلوی «موسسه کر ولالها» را روی در نصب کرده بود، متوجه مراجعه مرد میانسال ارمنی به همراه پسر ناشنوایش ادموند شد.
تیرداد بارسقیان از دیدن موسسه کر و لالها که عبارت بود از یک اتاق کوچک، یک میز کهنه، چهار تا صندلی و یک تخته سیاه، جا خورده بود، حق هم داشت، زیرا کلاس محقر و فقیرانه باغچه بان را با مدرسه دکتر جردن که با دلار آمریکایی اداره میشد مقایسه میکرد. پدر ادموند پس از هر درس با باغچه بان به گفتگو مینشست و از میز و صندلی فرسوده و کلاس محقر ایراد میگرفت. منظور این بود که به هر ترتیبی شده استعداد و توانایی این مرد تهیدست را که با همسر و سه فرزند خردسالش در اتاق دخمه مانندی در محله سنگلج زندگی میکرد، به انحصار فرزند خودش دربیاورد.
اما باغچه بان در پاسخ میگفت: حالا که شما امکانات مالی دارید بهتر است به جای استخدام من به عنوان معلم سرخانه، به مدرسهام کمک کنید تا توسعه پیدا کند و مجهز شود و من هم بتوانم چند معلم داوطلب استخدام کنم و روش تدریس ناشنوایان را به آنها یاد بدهم، که اگر مُردم، این کار تعطیل نشود.
تیرداد بارسقیان به خاطر حس پدرانه همچنان فقط در فکر نجات فرزند خودش بود. بنابر این کم کم حوصله باغچه بان از این بحث بیهوده واصرار مداوم سر رفت و بالاخره حرف آخرش را زد: استعداد و توانایی من هر چه هست با هیچ قیمتی قابل معامله وخرید و فروش نیست، چون مال همه کودکان کر و لال است و هدف من این است که مدرسهای برای همه آنان به وجود بیاورم در نتیجه پدر ادموند پسرش را برای تحصیل به فرانسه فرستاد و در این سفر مادرش که زنی درس خوانده و فرهیخته بود همراهش بود.
ادموند بارسقیان به عنوان اولین ناشنوای ایرانی شناخته شد که در موسسه آموزشی ناشنوایان سنت ژاکوب در پاریس به شهریور ۱۳۱۳ ش ثبت نام کرد که شهریه سنگینی میگرفتند. در سال بعد مادر ادموند با توجه به اینکه پسرش با محیط جدید خو گرفته و در خوابگاه شبانه روزی موسسه به سر میبرد به تهران بازگشت. اما دیری نگذشت که به دنبال حمله آلمان نازی به اتریش و سپس چکسلواکی آقای بارسقیان به شدت احساس خطرکرد. مجددا مادر ادموند روانه پاریس شد و اجبارا ادموند را برداشته با قطار از پاریس به سوی ایران راه افتاد. ادموند این سفر پرخطر را به خوبی به یاد دارد و بارها شاهد عبور قطارهای مقابل بوده است که تانکهای جنگی را به جبهه مقدم حمل میکردند.
هنگامی که ادموند در سال ۱۳۱۵ ش پا به ایستگاه راه آهن تهران گذاشت، پدرش مژده ثبت نام قریب الوقوع او را در دبستان لالهای باغچه بان داد که در دروازه شمیران قرار داشت و تغییر نام داده بود. ادموند بارسقیان همان طوری که در عرض این سه سال بزرگتر و وارد مرحله نوجوانی شده بود موسسه آموزشی باغچه بان هم خیلی توسعه یافته و شش اتاق در یک ردیف و در کنار هم داشت، با یک باغ بزرگ و با صفا، با دار و درخت فراوان و یک استخر زیبای پر از ماهی. این باغ برای دویدن و قایم موشک و گرگم به هوا و کارهای نمایشی ویژه کودکان کر و لال خیلی مناسب بود.