«راز پلاک سوخته» روایتی از زندگی «مهدی طهماسبی» شهید مدافع حرم
- کتاب «راز پلاک سوخته» بر اساس دست نوشتههای شهید در قالب داستان و در ۱۲ فصل نوشته شده است. راوی داستان کتاب، خود شهید میباشد و ماجرای سفری که شهید به سوریه داشت و تمام اتفاقات این سفر را در دفترچهای ثبت میکرد، بصورت روایت داستانی به رشته تحریر در آمده است.
قالب داستان بر اساس یک روایت که در تفسیر برخی بزرگان دین از قبیل مرحوم فلسفی و… آمده چیده شده است که لحظات آخر زندگی یک مومن، تمام زندگی و... جلوی چشم مومن مثل یک فیلم رد میشود.
فصل اول داستان همان ساعات آخر زندگی این شهید است که در ۱۱ فصل شهید زندگی و حوادث سفر اول خود را به سوریه بازگو میکند و در فصل ۱۲ (فصل آخر) بر میگردد به همان ساعات پایانی و لحظه شهادت.
شهید طهماسبی داور فوتبال و دارای مدرک درجه ۱ داوری از فدراسیون فوتبال کشور به شمار میرود علاوه بر آن هم حافظ قرآن کریم، شاعر اهل بیت و هم مداح و ذاکری قابل بود. عمده شعرهای حماسی که میسرود در مراسم تحلیف دانشجویان دانشگاه امام حسین (ع) که با حضور رهبر معظم انقلاب برگزار میشد توسط دانشجویان در مراسمات رژه خوانده میشد.
شهید طهماسبی در رشته کارگردانی و بازیگری هم دارای مدرک عالی بود. استاد نمونه تخریب دانشگاه امام حسین (ع) و خادم افتخاری مسجد مقدس جمکران معروف به "مربی ادب" به سه جمله طلایی که شاگردان و همکارانش از او به یادگار دارند "نماز اول وقت، احترام به پدر و مادر و پهلوان باشیم" شناخته میشد.
گزیده کتاب
مشغول بازکردن گرههای بند پوتین شدم. بالاخره گرهها باز شد. شروع کردیم بند پوتین را بستن. من بند یک لنگه را موازی بستم. ابویاسین لنگه دیگر راضربدری بست. با دیدن بند پوتینی که ابویاسین بست، هنگ کردم. این چه جور بستن بند است؟ سوزنم گیر کرد. من با این وضع هیچجا نمیآیم.
ابویاسین وقتی وضعم را دید، با التماس گفت: «وسط جنگ هستیم. جان من! بپوش، برویم. حالا هر جور بند را ببندی وسط درگیری کسی به بستن بند پوتین نگاه نمیکند».