دلنوشته یک فرزند شهید؛ مباهله پیراهن خونین شهید با پیژامه چرکین زم
- متن این دلنوشته به شرح زیر است:
حضرت پدر سلامعلیکم
این تصویر وداع و خاطره آن داغ، زخمی به دل و روحم زده که بعد از سی و چند سال نهتنها برایش مرهمی پیدا نکردهام بلکه علاوه بر آن، در این روزهای سالگرد شهادت شما در جزیره خونین "ام الرصاص" در عملیات کربلای چهار، بیشتر از گذشته اینبار تمام وجودم نیز به آتش کشیده شده است.
زجر میکشم و میسوزم از اینکه در نظام مقدس جمهوری اسلامی که برای حفظ، بقا و عزت روحانیتش، من در خردسالی از نعمت وجود مقدس شما محروم شدهام و حالا عمامه به سری در کسوت استاد اخلاق [!]که عزتش را از خون شما دارد، مفسدان فیالارض را با خوانشی خویشمحور از احادیث و روایات اسلامی، "شهید" مینامد!
پدر آسمانی
به روایت ایمانی از اسلام، شما شهیدید و به روایت او از اسلام، دشمن شما شهید است!
آقایان راوی احادیث، روحانیت معظم شهیدپرور، مسئولان نظام مقدس جمهوری اسلامی
من؛ کودک داغدیده چهل سال پیش، فیالحال فقط میسوزم
ساکتان فتنههای کهنه و تازه در هر لباسی هم تا اطلاع ثانوی خیالشان جمع!
انتهای این دنیای نامرد، در یوم الحساب، من با پیراهن خونین پدر میآیم و امجدها با پیژامه چرکین زم
چه مباهلهای بشود در محضر عدل الهی
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا