بانوی شهیده «عصمت پورانوری»؛ منتظر واقعی ظهور
- بانوی شهیده «عصمت پورانوری» در سن ۱۹ سالگی و ۶۶ روز پس از ازدواجش در ۱۹ آذرماه ۱۳۶۰ بر اثر راکت هواپیماهای دشمن بعثی در دزفول به شهادت رسید.
در اوج و فرود روزهای حماسه و ایثار خیل عظیمی از مردان و زنان ایران اسلامی مدال شهادت را به گردنشان آویختند و رفتند به راهی که بهترینها را به سوی خود میخواند راهی به دیار پاکان واصل و قلهای که بالاتر از آن در خیر و نیکی وجود ندارد.
اما در جزر و مد این حادثه تصویر ۲۶۰۰ تابوت از پیش چشمان خستۀ دزفول پایتخت مقاومت ایران گذشت. شهری که به قول عراقیها «شهر موشکها» نام گرفت. در میان نام این شهدای پرافتخار نام تعداد بی شماری از زنان و دختران شهید میدرخشد. دختران و زنان شهیدی که لحظه به لحظه زیستنشان مصداق سبک والای زندگی اسلامی است.
شهید عصمت پورانوری خواهر ۱۹ سالهای که اسوه حجاب و عفاف زنانه گشت. او در سال ۱۳۴۱ در شهرستان دزفول متولد شد. در خانوادهای مومن و دامان گرم و صمیمی مادری متعهد و پدری که رزق حلال را به مهر و لبخند به فرزندانش تقدیم کرد زندگی گذراند.
از کودکی علاقه وافری به یادگیری مسائل دینی داشت. در دوران انقلاب با حضور در مراسم و برنامههای راهپیمایی گام به گام در کنار مردم بود. تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید. پس از انقلاب یکی از پیشگامان لبیک به ندای امام راحل در امر نهضت سواد آموزی بود به طوری که در تمام جلسات حضور داشت و به عنوان مربی نمونه در این نهاد مشغول به کار شد.
او همزمان به فعالیتهای تبلیغی جهادی و مذهبی پرداخت. علاقه خاصی به روحانیت و منصوبین امام راحل داشت به گونهای که برای شهادت شهید مظلوم انقلاب آیت الله دکتر بهشتی از اعماق وجودش روزهای زیادی گریه و بی تابی کرد. چون اعتقاد داشت: رمز پیروزی اسلام امام و روحانیت مبارز با استکبار جهانی است و آنان توشهی راه رسیدن به مقصد انقلابند.
منتظر واقعی ظهور بود و میگفت: با اخلاق و رفتارشایسته مان باید زمینه ساز ظهور حضرت مهدی عج باشیم.
با شروع جنگ تحمیلی و حمله هوایی و زمینی دشمن به شهر بی دفاع دزفول در ستادهای پشتیبانی جنگ داوطلبانه به یاری شتافت. عصمت در بسیج مستضعفین نیز حضور داشت و مسئولیت یکی از پایگاههای شهر را به عهده گرفت. او در این مسیر برای دفاع در برابر پیشروی دشمن به آموزش نظامی زنان شهرش پرداخت.
خواهر ۱۹ ساله ما گوی سبقت را از هم سن و سالانش ربود تا جایی که به امدادرسانی خواهران گرفتار در زیر آوار حملات موشکی شتافت و پس از آن تا ساعتها به غسل و تکفین خواهران شهیدش مشغول شد. هر گاه از او میپرسیدند چرا بی هیچ دلهرهای در اینجا حضور داری؟ او با آرامشی خاص جواب میداد: نباید اجازه دهیم پیکر مطهر خواهرانمان بر زمین بماند.
خواهر ۱۹ ساله ما در اوج آتش باران دشمن بعثی به شهر جبهه دزفول مجری سنت حسنه ازدواج آسان شد. در کمال قناعت و مهریهی یک جلد کلام الله مجید با رزمندهای که دائم در جبهه حضور داشت پیوند آسمانی بست؛ و بی هیچ مراسمی به خانه بخت رفت.
هر لحظه که از عمر شریفش میگذشت در آرزوی رسیدن به قافله شهدا بود بارها به آشنایان و اطرافیانش میگفت: من آرزو دارم مثل حضرت زهرا(س) و در زیر چادرم شهید بشوم.
حجاب جزو لاینفک زندگانی اش بود. شبها با حجاب کامل میخوابید. وقتی از او سوال میکردند چرا اینگونه مجهز میخوابی؟ جواب میداد: اگر خانه مان بر اثر حمله موشکی مورد اصابت قرار گرفت نمیخواهم موقع بیرون کشیدن جسم بی جانم از زیر آوار چشم نامحرمی بر من بیفتد.
۶۶ روز از ازدواجش نگذشته بود که همراه جاری و مادرشوهرش در مراسم بزرگداشت شهدای عملیات بستان شرکت کرد. درست در لحظاتی که جمعیت مردم بر روی پل قدیم دزفول رسیدند هواپیماهای دشمن بعثی آنها را مورد اصابت راکت قرار دادند. عصمت تکبیرگویان در حالی که ققنوس وار در ورای حجاب خویش پیچیده بود مظلومانه به شهادت رسید. اما او تنها پرواز نکرد بلکه جاری اش (شهید مرضیه بلوایه) و مادرشوهرش (شهید فاطمه صدف ساز) نیز در آن حادثه به شهادت رسیدند. عصمت و مرضیه هر دو نوعروس بودند در حالیکه همسرانشان در جبهههای نبرد حضور داشتند.
قصه زندگانی عصمت، افسانه نبود. او عصمت بود. عصمت وارانه زیست و به آرزوی دیرینه اش رسید.
*سیده رقیه آذرنگ
پژوهشگر حوزه زنان در دفاع مقدس
تو نمونه و اسوه ای هستی برای من
روحت شاد