چامسکی: ترامپیسم مدتها با ما خواهد بود
_ روزنامه ایران نوشت: «دونالد ترامپ» که تلخی شکست از رقیب دموکرات برایش غیرقابل تحمل شده است، بی توجه به تبعات اقدامات و اظهاراتش در جامعه مدرن امریکایی، حتی پس از صدور مجوز آغاز فرآیند انتقال قدرت، نیز آرام نگرفت. او با وجودی که هیچ سند متقنی به جز اتهامزنی درباره وقوع تقلب نداشت، مقاومت در برابر حقیقت شکست را با پیگیریهای ناامیدانه حقوقی ادامه داد، اما نتیجه آن تاکنون نه تنها یأس و بنبست که شکستن سنت دیرینه انتقال مسالمت آمیز قدرت در کاخ سفید بوده است.
اما اینکه در پس پرده این تلاشها چه هدفی نهفته است، آیا ترامپ به یک کودتای مشروع امیدوار است، اینکه ترامپ و ترامپیسم چه بر سر جامعه دوقطبی امریکا خواهد آورد و... ابهاماتی است که این روزها در اندیشکدههای جهان به بحث گذاشته میشود. به همین بهانه و برای روشن شدن بخشی از این چشمانداز گنگ، سایت «Truthout» گفتوگویی با «نوآم چامسکی»، نظریهپرداز امریکایی داشته است.
مقامات انتخاباتی امریکا، انتخابات ۲۰۲۰ را «سالمترین انتخابات تاریخ امریکا» خواندهاند. اما کمپین «ترامپ» همچنان با اظهاراتی بیاساس، اقداماتی قانونی را پیگیری کرده و ادعای دزدی در آرای انتخاباتی دارند. به نظر شما، پشت پرده این اقدامات چیست؟
به نظرم «ترامپ» و دستیارانش، اقدامات قانونیشان را موفقیت یک استراتژی باورپذیر میدانند؛ داغ نگه داشتن معرکه و تب و تاب هوادارانشان با برافروختن خشم از سرقت آرا و تلاشهای خائنانه برندگان و «دولت پنهان» برای حذف ناجیشان از کاخ سفید. این استراتژی به خوبی جواب داده است. نگاهی به نظرسنجیها نشان میدهد سه چهارم (۷۷ درصد) هواداران ترامپ، پیروزی بایدن را با تقلب میدانند. رد دادخواستهای قانونی شاید برای لیبرالها خوشایند باشد، اما دراصل به سادگی صحتی بر فرضیه ترامپ است که میگوید؛ هیچ چیز نمیتواند برگزیدگان منفور را در تحقق دسیسه هایشان متوقف کند. در عین حال این استراتژی همچنان نیازمند به کارگیری گلوله مخرب-نماد ترامپ- است. به عبارت دیگر اینکه کاری برای مدیریت کرونا انجام نشود و حتی با وجود هشدارهای کادر درمان درباره بحران مرگ و میرها و تجهیز نبودن بیمارستانها، انتقال اطلاعات به تیم بایدن به تأخیر بیفتد و دولت بیکار بماند، نتیجه مطلوب را به دست میدهد.
با نگاه از لنز این استراتژی خبیثانه میتوان گفت وخامت اوضاع بیماری در امریکا نتیجه بسیار بهتری است. در این شرایط مقامات محلی محدودیتها و قرنطینههای بیشتری را برای نجات کشور انجام میدهند، اما این شرایط منجر به آسیبهای اقتصادی و بر هم خوردن روال عادی زندگی خواهد شد. ترامپ و دستیارانش ممکن است حتی فعالیتهای معمول دولت را نیز متوقف کنند تا وقتی بایدن دولت به تعبیر آنها «جعلی» اش را آغاز میکند، مشکلات بر سرش آوار شده و در معرض سقوط قرار گیرد. در آن روز ترامپ در ویلای شخصی اش با حمایت سنای میچ مک کانل و خشم عمومی، برای تشکیل دولت مورد نظرش وارد میدان خواهد شد. گام بعدی نیز ایجاد هرج و مرج در کشور است. در این شرایط برگزیدگان انتخابات، سیبل هرگونه اتفاق ناخوشایندی هستند. احتمال اینکه ترامپ و دستیارانش یک رسانه قدرتمند تلویزیونی یا رادیویی راه بیندازند دور از ذهن نیست و در این زمان است که آنها در بازه زمانی ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۴ با شعارهای بازگشت به قدرت، آتش نارضایتیهای عمومی را شعله ور میکنند. تعبیری ناخوشایند است، اما چارهای جز پذیرش این تصویری که «فایننشال تایمز» درباره آینده دموکراسی ارایه داده، نیست: «هر انسان زندهای میداند که در امریکای امروز سیستم فدای ثروت و قدرت شده است.» در ادامه مقاله فایننشال تایمز آمده است: «اگر استراتژی ترامپ پیش برود، انحصارطلبی بر کشور مسلط خواهد شد. خشم و حقارت علیه نخبگان اشتباه نیست حتی اگر نخبگان واقعی در پس تبلیغات پنهان مانده باشند. رهبران خیلی شبیه ترامپ نیستند که ثروتمندان را غنیتر و بار مالیاتهای سنگین را بر سر اکثریت ضعیفتر بیندازد.»
ترامپ سعی دارد با اقدامات قانونی و وارونه جلوه دادن مدارک، پیروزی بایدن را زیر سؤال ببرد. فارغ از اینکه این اتفاق امکانپذیر باشد بدون شک روند دموکراسی در امریکا خدشه دار خواهد شد، آیا این شرایط روند دموکراسی امریکا را تحتالشعاع قرار میدهد؟
فارغ از اهداف و دستاوردهای استراتژی ترامپ، این انتخابات شکنندگی دموکراسی امریکایی را ثابت کرد. اینکه همچنان نیمی از جمعیت خواهان حضور فردی در رأس اداره کشور هستند که با تصمیمات هول انگیزش در مدیریت پاندمی کرونا دهها هزار امریکایی را به کام مرگ کشاند. آنان همچنین برتری حزب متبوع رئیس جمهوری خود را نیز در خارج از کاخ سفید ارجح میدانند که در نوع خود جالب است. بدون در نظر گرفتن ترامپ و دستاوردهایش، فجایع محیط زیستی و افزایش تهدیدات وقوع جنگهای بیپایان و جرایم در پروسه انتخابات ثبت شده است. باز هم به مقاله «فایننشال تایمز» بر میگردیم که گفته بود: «درست است که قطع زنجیره بیماری دشوار است، اما این موضوع به مفاد قانون اساسی برمی گردد که نوشته است مالک آرای اکثریت یک کشور حق اداره آن را دارد و نخستین وظیفه آن حمایت از اقلیت غنی در برابر اکثریت است.»
دورههای پیشرفت و پسرفت همواره وجود داشته، اما ما ۴۰ سال پسرفت را تجربه کردیم. حکومت نئولیبرال، تلخترین حمله به دموکراسی و جامعه تحت حاکمیت آن بود. براساس آمار «راند کورپوریشن» در این مدت: ۴۷ تریلیارد دلار از طبقه متوسط و کارگر (۹۰ درصد جمعیت امریکا) به ابر ثروتمندان منتقل شده است. همان یک دهم درصد برتر که ثروتشان دو برابر شده و از زمان رونالد ریگان تاکنون ۲۰ درصد افزایش را نشان میدهد.
براساس آمار و ارقام «راند»، دهها تریلیارد دیگر نیز پس از اینکه «ریگان» راه فرار مالیاتی، حمایت از کارخانهها و... را باز کرد از عامه مردم به جیب ثروتمندان رفت. شرایط در زمان کلینتون بدتر شد. اما ریگان و مارگارت تاچر جنبش کارگری را نادیده گرفتند و به نوعی آنها جمعیت کارگر را از مقاومت در برابر تضییع حقوق اولیهشان نیز محروم کردند. این سریال ناکامیهای دموکراسی فعال، نتیجه بالقوه تمرکز افراطی ثروت و هدایت اکثریت عموم به سمت رکود و شرطی شدن است.
نیازی به مرور این داستان تلخ نیست، اما اینکه ریشه واقعی ساختار غیردموکراتیک حکومت را در ذهن داشته باشیم اهمیت زیادی دارد. در قرن ۱۸، باوجود وقوع کودتای مؤسسان، قانون اساسی همچنان یکی از گامهای اصلی برای حرکت به سوی دموکراسی بود. اما در ۲۵۰ سال بعد اتفاقات زیادی رخ داد. اگر امریکا تصمیم به عضویت در اتحادیه اروپای امروز را داشته باشد احتمال رد شدن آن دور از ذهن نیست. چراکه شخصیت غیردموکراتیک سنای امریکا برای این عدم پذیرش دلیلی لازم و کافی است. در اینجا آنچه کمی عجیب است اینکه دکترین پایهگذاران قانون اساسی ما را مجبور به پذیرش عقاید گروهی از برده داران سفیدپوست ثروتمندی میکند که ۲۵۰ سال قبل میزیستند؛ بنابراین بدون ترامپ نیز امریکا با بحران شدید قانون اساسی روبهرو خواهد شد. اما این تنها یک بخش از مشکل است. دموکراسی زمانی شکسته میشود که زندگی روزانه مردم تحت حاکمیت یک نفر بهعنوان قدرت مطلق باشد. این موضوع را مردم در روزهای ابتدایی انقلاب صنعتی پیشبینی کرده بودند. آن روزهایی که مردم برای گرفتن حقوق اساسی و هویت انسانیشان میجنگیدند، نگران روزی بودند که مزد زحماتشان تحت الزامات به فراموشی سپرده و حس استقلال و احترام به خود نیز نادیده گرفته شود. شرایطی که امیدوار بودند چندان زود واقع نشود. اما این دیدگاه ارزش تفکر و تعمق بیشتری دارد.
میلیونها نفر از هواداران ترامپ معتقد به پیروزی رهبرشان هستند و در حقیقت در بخشهایی از جهان نیز نشانههای این باور دیده میشود. در این شرایط به نظر میرسد امریکای مدرن نه تنها در بعد سیاسی و ایدئولوژیک دچار دوقطبی و دوگانگی شده که از بعد چگونگی درک و شناخت مسائل نیز آسیب دیده؛ به طوری که بخشی از جامعه بر واقعیتها و بر پایه علوم جهان را توصیف میکنند، اما گروهی دیگر بر اظهارات نادرست و توطئهها باور دارند. این پدیده عجیب و نادر چگونه در جامعه متمدن و ثروتمند امریکا قابل توجیه است؟
باید کمی محتاطانهتر به این موضوع نگاه کنیم. امریکا کشوری است که محاکمه اسکوپس (معلمی که برخلاف دیدگاه انجیل قوانین آفرینش را نقض کرده بود / ویکیپدیا) در آن واقع شده است. آن موقع من در کالج «آوی لیگ» درس میخواندم و استادی که تئوری تکامل را توضیح میداد بارها تأکید داشت که این تنها دیدگاه یکسری افراد است. اما امروز هم کاتولیکها و هم پروتستانها، میگویند انسان همیشه به شکل امروز نبوده است.
به نوعی میتوان گفت که ما چندان دور از آن زمان نیستیم. ما باید اثرات مخرب رژیم نئولیبرال را بر کشور بویژه در حوزه روستایی بهعنوان مرکز تولید بپذیریم. این شرایط جمعیت ۲۰ میلیونی شاغل بخش تولید را در سال ۱۹۷۹، چهل سال بعد به ۱۳ میلیون نفر رسانده است. از جمله عوامل این سقوط؛ توافقهای سرمایهگذاری دو حزب و درک نادرست توافق تجارت آزاد است که بر درآمد قشر فقیر اثر گذاشته و آنها را تحت فشار قرار میدهد.
اما منشأ دوقطبی مورد سؤال کمی پیچیدهتر است. این شکاف واقعی و بسیار اثرگذار است. در حال حاضر کشور درگیر یک بیماری فراگیر و سخت است. شرایطی که در سال ۲۰۰۳ بعد از شیوع سارس توسط دانشمندان پیشبینی شد. شکاف فرهنگی از همین زمان بروز کرد. درسال ۲۰۰۹، اوباما در اولین اقداماتش شورای مشاوران علمی را برای برنامهریزی درباره راهکارهای حل بحران شیوع راهاندازی کرد، اما وقتی این شورا در حال نتیجهگیری بود، ترامپ در ژانویه ۲۰۱۷ در نخستین اقدامات خود در کاخ سفید، بساط این شورا را برچید. تصمیمی که تبعات آن قابل رؤیت است. آینده به حل این منازعه وابسته خواهد بود.
آیا ترامپیسم بعد از ترامپ نیز ادامه خواهد داشت؟
همانطور که قبلاً هم گفتم، ترامپ و ترامپیسم مدتها با ما خواهد بود. این سم مهلک میتواند پایانی ناخوشایند برای تمدن ما باشد.