ایرانی در اسارت هم میتواند انتقال دهنده اعتقادات و فرهنگ ناب باشد
به گزارش گروه فضای مجازی به نقل از خبرگزای تسنیم؛ جنگ واژهای است که کمتر کسی را میتوانی پیدا کنی که نسبت به آن حس و
حال بدی نداشته باشد، جنگ برای هیچ کس به جز کسانی که منافعشان در بروز و
حدوث جنگها به دست میآید، خوشایند نیست و همه نسبت به آن حس خوبی ندارند.
جنگ اگر از نوع تحمیلیاش باشد قضیهاش به کلی عوض میشود و در اینجا در
برابر این جنگ تحمیلی که اصول دین را نیز هدفت گرفته و در پی شکستن
بنیانهای اعتقادی یک ملت است باید دفاع کرد، دفاعی مقدس که در شرع از آن
نیز به جهاد یاد شده است.
31 شهریور 59 به صورت رسمی جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان آغاز شد، اما
شهرهای مرزی از مدتها پیشتر درگیر این جنگ شدند و ماهها قبلتر دفاع و
جهاد را آغاز کردند که از جمله این مناطق شهرهای دهلران و موسیان بود که
مردم به صورت خودجوش و با وحدت به دفاع از خاک این کیان پرداختند که در این
رهگذر هیچگاه نام شهیدان سرافراز خانمحمد محمدی و الیاس ملکی از شهدای
روزهای آغازین از خاطرات مردم این دیار فراموش نمیشود.
اسارت یکی از رهآوردهای جنگ است، محال است از اسارت دمبزنی و ناخودآگاه
اسارت اهل بیت امام حسین(ع) به قافله سالاری زینب کبری(س) را به یاد نیاوری
و در غم مصیبت عظمای آنها گوشه چشمی خیس نکنی.
روایت جنگ ایران و عراق حکایت غریبی است و در پس سالها از گذشت این جنگ
ناجوانمردانه هنوز هم تا برگی دیگر از کتاب قطور این جنگ ورق میخورد،
واقعیت دیگری از رشادتهای مردان این سرزمین آشکار میشود.
روایت جانفشانی اسرا در چنگال دژخیمان زمان حکایتی است که هنوز به صورت
جدی به آن وارد نشدهایم و قلم در وصف آنها به خوبی قلمفرسایی نکرده است،
البته در این کمکاری بزرگمنشی اسرا نیز دلیلی برای کمتر رسانهای شدن
آزادگان شده است تا کمتر رشادتهای آنها را بشنویم.
رضا زمانی یکی از اسرای جنگ تحمیلی است که این بار با اصرار ما حاضر شد که
گوشهای از آن دوران را روایت کند که در ادامه گفتوگوی با این رزمنده و
آزاده دفاع مقدس را میخوانید.
سوال: نخستین بار جنگ را چطور حس کردید و برای رفتن به جبهه آماده شدید؟
رضا زمانی: جنگ در
آن زمان یک بحران عظیم برای کشور ما بود، چرا که کشورهای زیادی از غرب و
کشورهای عربی به کمک صدام آمده بودند و قصد داشتند که ایران را به تصرف خود
درآورند که در آن زمان همه اقشار مردم برای کشور احساس خطرکردند و من هم
در آن زمان که مشغول تحصیل بودم، احساس کردم وظیفه دفاع از ناموس و وطن در
آن موقعیت واجبتر بود به همین دلیل برای رفتن به جبهه آماده شدم.
سوال: چطور پایتان به جبهه باز شد؟
رضا زمانی: من در
آن زمان در سال اول دبیرستان مشغول تحصیل بودم و 17 سال سن داشتم که از
هنرستان طالقانی به جبهه رفتم و نخستین اعزام من هم از لشکر 7 ولی عصر(عج)
خوزستان در سال 60 بود که برای عملیات والفجر مقدماتی آماده شدیم.
سوال: از نحوه اسارت خود بگویید؟
رضا زمانی: من در
سال 67 در شهر یزد دانشجو بودم در آن زمان وضعیت خوبی در جبههها نبود و
شلمچه هم به دست عراق افتاده بود و نیروهای جبهه نیز تحلیل رفته بود در این
وضعیت سپاه برای نیرو اعلام نیاز کرد که من هم دانشگاه را رها کردم و با
نیروهای سپاه با هواپیما به سمت اهواز آمدیم و توانستیم در آن روزهای
ابتدایی و پس از 48 ساعت خط را تثبیت کنیم، سپس برای عملیات بعدی حدود 19
روز آموزش غواصی در شهر شوشتر و گتوند دیدیم.
در تاریخ 23 خرداد 67 عملیاتی به نام بیت المقدس 7 شروع شد که در ابتدا
توانستیم تعداد زیادی از عراقیها را اسیر کنیم، اما ما که در تیپ سوم
الغدیر بودیم در موقعیت بدی قرار گرفتیم و در آنجا تیر خوردم و تنها ماندم و
عراقیها موقعیت را تصرف کردند و متاسفانه تعداد بسیار زیادی از رزمندگان
تیپ سوم الغدیر شهید شدند و من هم که مجروح بودم و توانایی برگشت نداشتم،
اسیر شدم.
سوال: پس از اسیر شدن به کجا منتقل شدید؟
رضا زمانی: من در
هنگام استراحت به علت مجروحیت حال و روز خوبی نداشتم و مدام ضعف میکردم و
پس از مدتی ما را به پادگانی در شمال بدره که یک مکان ورزشی بود انتقال
دادند، در هنگام ورود به آنجا تعداد زیاد دیگری از اسرا را که چشمانشان
بسته بود دیدم که مشغول کتک زدن آنها بودند به من هم چندین کابل زدند، ولی
چون مجروح بودم و حال و روز خوبی نداشتم نسبت به بقیه کمتر مرا زدند.
سپس به همراه سایر اسرا که حدود 80 نفر بودیم ما را به استخبارات عراق
بردند و در تمام این مدت ما فقط یک لباس زیر به تن داشتیم در آنجا من تب و
لرز شدیدی کردم، ولی آنها به هر کدام از بچهها که از شهرهای تهران و
شیراز عمدتاً بودند 50 کابل زدند تا حدود یک ماه در آنجا بودیم که از ما
اطلاعات بگیرند، بچهها ضعف و عفونت شدیدی به علت شکنجه پیدا کردند، ولی
چون بچهها اطلاعات زیادی نداشتند بالاخره ما را به اردوگاه تکریت 12
انتقال دادند که در آنجا بعد از چندین روز حمام کردیم و به ما لباس دادند.
سوال: با مرحوم ابوترابی آشنایی داشتید؟
رضا زمانی: ما با
مرحوم ابوترابی آشنایی نداشتیم به علت اینکه اسرای تکریت 12 اصلاً در جایی
اسم و مشخصاتمان ثبت نشده بود و ما به اصطلاح جزء اسرای مفقود به حساب
میآمدیم که این موضوع تا 70/6/9 ادامه داشت تا آن زمان که نیروهایی از
صلیب سرخ آمدند و ما را ثبت نام کردند.
سوال: روزتان را چطور میگذراندید؟ وضعیت خوراک در آنجا چطور بود؟ تنبیه هم میشدید؟
رضا زمانی: روز در
اردوگاه با صبحگاه آغاز میشد و نظافت و کار اجباری هم از جمله برنامههای
هر روز بود. وضعیت خوراک ما به این ترتیب بود که صبحها برای صبحانه یک
لیوان چای همراه با یک نان صمون، ناهار به ازای هر 13 نفر یک بیل برنج
میدادند که به هر نفر در حدود یک لیوان آبخوری میرسید، برای شام هم یک
ران مرغ برای 13 نفر به ما میدادند، در هر دو هفته هم یک سیب برای 4 نفر و
در هر ماه هم چند دانه خرما میدادند.
درباره تنبیهات باید بگویم که تنبیه جزء جداییناپذیر برنامههای ما بود و
به ویژه زمانی که بچههای ما در جبههها موفقیتی کسب میکردند از این طرف
ما کتک مفصلی با کابل میخوردیم.
سوال: رفتار بچههای اسیر در اردوگاه با هم چگونه بود؟
رضا زمانی:
میتوانم بگویم که عالیترین جلوههای وحدت و همدلی در بین بچههای اردوگاه
را میتوانستی مشاهده کنی، چرا که در اردوگاه ما از هر اقلیتی حضور داشت
هم مسیحی و هم اهل تسنن ولی بچهها چون برای یک هدف و آن هم حفظ وطن به
جبهه آمده بودند با هم ارتباط خوبی داشتند که در اینجا برای نمونه باید عرض
کنم که یکی از بچههای مسیحی که با ما در زندان بود در هنگام قرائت دعای
کمیل دم در ورودی زندان نگهبانی میداد تا اگر افسران عراقی میآمدند، ما
را خبردار کند.
سوال: زمان ارتحال امام (ره) در زندان بودید؟ چطور خبر را شنیدید؟ وضعیت اسرا در آن زمان چطور بود؟
رضا زمانی: بله
زمان ارتحال امام (ره) در زندان بودم و از طریق نیروهای عراقی به ما خبر
رسید، ولی چون عراقیها معمولاٌ برای تخریب روحیه اسرا هر از گاهی خبرهای
کذبی میدادند، خیلی باور نکردیم تا اینکه پس از یک هفته و از طریق
روزنامههای عربی که در زندان پیدا کردیم متوجه شدیم که خبر صحت دارد که
برای بچههای آزاده این موضوع بسیار ناراحت کننده بود و تا یک هفته بچهها
در زندان به تلاوت قرآن مشغول بودند و حرف نمیزدند و سکوت و بغض سنگینی بر
ما حاکم شده بود.
سوال: نحوه ارتباط صلیب سرخ با اسرا چطور بود؟
رضا زمانی: همانطور
که گفتم اسرایی که در اردوگاه تکریت 12 بودند مفقود بودند و در جایی ثبت و
ضبط نشده بودند، بنابر این صلیب سرخ از ما اطلاعی نداشت و هیچ ارتباطی هم
با ما نداشت.
سوال: چند وقت اسیر بودید و از نحوه پایان اسارت و برگشت به میهن بگویید؟
رضا زمانی: دوران
اسارت من 2 سال و 2 ماه و 15 روز به طول انجامید که در سال 70 به صورت جسته
و گریخته شنیده بودیم که اسرا را آزاد میکنند، اما باورمان نمیشد تا
اینکه این موضوع جدی شد و حس برگشت به میهن احساس خوب و همراه با شعفی را
به آزادگان منتقل کرد.
در شهریور ماه سال 70 عراقیها اسامی ما را هم به صلیب سرخ داده بودند و
بعد از چند روز در همان شهریور 70 چند نفر از صلیب سرخ که فرانسوی هم
بودند به اردوگاه آمدند و به ما گفتند که آزاد میشویم و بعد از چند روز از
مرز خسروی وارد کشور شدیم و استقبالی به یادماندنی مردم عزیز شهرستانهای
درهشهر و آبدانان از بنده بهعمل آوردند که جا دارد بعد از چندین سال از
گذشت این واقعه باز هم از آنها تشکر کنم که به خوبی قدر و منرلت آزادگان
را گرامی داشتند.
سوال: پس از آزادی روزگارتان چگونه گذشته است؟
رضا زمانی: بعد از
آزادی به علت مجروحیت و مشکلات کلیوی که پیدا کرده بودم تا مدتها مریض
بودم به طوری که پس از بازگشت از اسارت حدود 20 کیلو وزن کم کرده بودم.
سپس برای ادامه تحصیل در رشته حرفه و فن که قبل از اسارت در دانشگاه مشغول
بودم و نیمه کاره مانده بود به یزد رفتم که در آنجا رئیس مرکز دکتر
پاکنژاد استقبال خوبی از بنده کرد و حتی من را به مراکز درمانی و پزشکان
خوبی برای درمان معرفی کرد که لازم میدانم از ایشان هم تشکر ویژهای داشته
باشم، در آنجا هم موفق شدم دانشگاه را به پایان برسانم و هم اکنون هم در
آموزش و پرورش دهلران مشغول کار هستم.
سوال: چه انتظاری از مردم و مسئولان دارید؟
رضا زمانی: بنده
هیچ انتظاری از کسی ندارم چون موقعی هم که به جبهه رفتیم انتظاری نداشتیم و
فقط امیدوارم که مزد این جهاد ما در نزد خداوند محفوظ باشد و از خداوند
یکتا اجر و پاداش بگیریم، ولی در کل هم از مردم و هم از مسئولان انتظار
دارم که این انقلاب که با خون هزاران شهید و جانفشانی جانبازان و آزادگان
تثبیت شده است را با گوش فرا دادن به فرامین رهبری به خوبی حفظ کنند.
سوال: چه توصیهای به جوانان امروزی دارید؟
رضا زمانی: جوانان
همیشه و در همه موقعیتها سرنوشت ساز بوده و خواهند بودند، یک روز جوانان
با حضور در سنگرهای دفاع از کیان حماسه آفریدند و اجازه ندادند وجبی از این
خاک به دست دشمنان بیفتد و امروز هم جوانان وظیفه دارند با کسب علم و
تهذیب نفس در راه اعتلای نظام مقدس جمهوری اسلامی کوشا باشند تا انقلاب به
دست صاحب اصلیاش یعنی امام زمان عج (ع) برسد.
سوال: در پایان اگر حرف یا خاطرهای برای بازگو کردن دارید بفرمایید؟
رضا زمانی: از اینکه
به یاد آزادگان افتادید ممنونم چرا که کمتر رسانهها به یاد آزادگان
میافتند. در مورد خاطره هم که باید بگویم هر روز دوران اسارت خودش خاطره
است، ولی اگر بخواهم به عنوان نمونه عرض کنم یکی از خاطرات خوب این بود که
در زمان بازدید نیروهای صلیب سرخ از اردوگاه ما که برای آزادی ما آمده
بودند آنچه که برایم جالب توجه بود حضور دو خانم بود که با حجاب کامل به
میان اسرا آمده بودند و دلیل این کارشان را احترام به اعتقادات ما و اینکه
ایران کشور بزرگ و با فرهنگی است بیان کردند و گفتند که افسران عراقی ما را
از آمدن به میان شما منع کرده بودند ولی ما چون برخورد محترمانه اسرا را
دیده بودیم به آنها گوش نکردیم و این موضوع که ایرانی حتی در اسارت هم
میتواند انتقال دهنده اعتقادات و فرهنگ ناب خود باشد، برایم جالب بود.
گفتوگو از روح اله کرمی
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.