روایتی عارفانه از یک شهید در کتاب «عارف ۱۲ ساله»

13:30 - 22 آبان 1399
کد خبر: ۶۷۳۱۲۷
دسته بندی: فرهنگی ، عمومی
کتاب «عارف ۱۲ ساله» روایتی عارفانه از شهید رضا پناهی به روایت مادر است که به قلم سید حسین موسوی نوشته و در انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

- کتاب «عارف ۱۲ ساله» روایتی عارفانه از شهید رضا پناهی به روایت مادر که به قلم سید حسین موسوی نوشته رضا در سال ۱۳۴۸ در شهرستان کرج متولد شد. در سن ۱۲ سالگی خانواده را راضی کرد تا به جبهه برود. پس از جلب رضایت پدر و مادرش فرم تقاضای اعزام به جبهه را پر کرد، ولی به خاطر سن کم از رفتن او ممانعت شد، شناسنامه اش را دستکاری کرد تا توانست وارد جبهه شود. او در تاریخ ۲۷ بهمن سال ۱۳۶۱ در جبهه قصرشیرین به فیض شهادت نائل شد. رضا عاشق شهادت و خدا شده بود و شهادت را راه رسیدن به خدا می‌دانست. او رزمنده کوچکی بود که روح و فکری به بلندای آسمان داشت. رضا عارف ۱۲ ساله ایست که ابعاد مختلفی از زندگی حقیقی را بیان می‌کند.

در قسمتی از وصیت نامه صوتی شهید رضا پناهی آمده است؛ هدف من از رفتن به جبهه این است که اولاً به ندای «هل من ناصر ینصرنی» لبیک گفته باشیم و امام عزیز و اسلام را یاری کنیم و آن وظیفه‌ای که امام عزیزمان بار‌ها در پیام‌ها تکرار کرده: که «هرکس که قدرت دارد واجب است به جبهه برود» و من می‌روم تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملت‌ها زیر سلطه آزاد شوند.

گزیده متن: برای رضا و خواهرش دفتر گرفته بودم. هنوز رضا مدرسه نمی‌رفت. فقط بلد بود روی دفترش خط بکشد. خواهرش که از رضا بزرگ‌تر بود، تازه نوشتن حروف الفبا و اعداد را یاد گرفته بود. خواهرش مشغول نوشتن بود که یکدفعه رضا دفتر را از زیر دستش کشید و فرار کرد. دوید دنبال رضا که دفترش را از او بگیرد. روی چارچوب در زمین خورد و چانه‌اش شکافت. یادم است رضا خیلی گریه کرد. خیلی ناراحت شد. می‌گفت: می‌خواستم شوخی کنم. نمی‌دانستم اینطوری می‌شود.

خواهرش را بردیم به چانه‌اش بخیه زدند. تا مدت‌ها به خواهرش نگاه می‌کرد و به فکر فرو می‌رفت. دل رئوفی داشت. خیلی مهربان بود. از بچگی تحمل ناراحتی و اشک کسی را نداشت...

انتهای پیام /



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *