دلایل و پیامدهای بیهویتی شغلی
- روزنامه خراسان نوشت: شاید باورش سخت باشد، اما براساس جدیدترین آمارهای وزارت کار، تنها ۲۰ درصد از شاغلان ایرانی موفق میشوند بین ۲۰ تا ۳۰ سال در شغل اصلی خود ماندگار شوند و به دوره بازنشستگی برسند و ۸۰ درصد مجبورند حداقل دو یا چندین بار شغل خود را تغییر دهند. براساس این آمارها، ماندگاری در شغل اصلی برای ۵۴ درصد از ایرانیها کمتر از ۱۰ سال است (منبع خبر: نود اقتصادی). اعلام این خبر و آمارهایش باعث شد تا نگاهی دقیقتر و علمیتر به مقوله شغل و هویت شغلی بیندازیم و ببینیم که آیا این میزان تغییر شغل، چه دلایل و پیامدهای روان شناختی خواهد داشت.
کارراهه چیست؟
قبل از هر چیز باید با مفهوم چند کلمه آشنا شویم. شغل به مسئولیتهایی گفته میشود که فرد در قبال دریافت دستمزد، آنها را انجام میدهد. در همین زمینه کارراهه یا مسیر شغلی به کل مسیری که یک فرد در ۳۰،۴۰ سالی که شاغل است طی میکند، گفته میشود. مسیر شغلی ممکن است به یک شغل محدود باشد مثل معلمی که در تمام ۳۰ سال کاری خود فقط در مدارس تدریس میکند، اما اگر همین معلم از شغل استعفا کند و یک مغازه باز کند، وارد مسیر شغلی متفاوتی شده است.
با هویت شغلی آشنا شوید
هویت شغلی به تعریفی گفته میشود که هر فردی از شغل و مسیر شغلی خود دارد. در واقع پاسخ سوال فلانی چه کاره است، هویت شغلی است که برای سلامت روان انسان بسیار ضروری است. اگر فردی هویت شغلی داشته باشد و شغلش را اصولی انتخاب کرده باشد، به حدی در آن موفق خواهد شد که دیگر نیازی به عوض کردن شغلش نخواهد بود، اما بیهویتی شغلی، دردسرساز خواهد شد.
افراد معمولا در اوایل بیست سالگی مشاغل مختلفی را تجربه میکنند تا به هویت شغلی خود شکل دهند. این مشاغل معمولا موقت یا پارهوقت هستند و در کارراهه فرد تاثیری ندارند. در این سن تغییر هر شغلی میتواند بسیار مفید باشد، چون به تجربههای فرد و شناخت او از علایق خود کمک میکند، اما پس از انتخاب مسیر شغلی، حالا یا از طریق تحصیلات دانشگاهی یا تجربههای کسب شده در نوجوانی و اوایل جوانی، تغییر شغل متناسب با کارراهه یک امر متداول است.
معمولا افراد به مسیر پیشرفت شغلی اهمیت میدهند و مشاغلی که جای پیشرفت دارند، بیشتر مورد پسند هستند. اشکال از جایی شروع میشود که فرد کارراهه خود را تغییر میدهد و کلا شاخه کاری خود را عوض میکند. مثلا فردی که چندین سال کار مهندسی انجام داده، به تاسیس رستوران اقدام میکند. در این حالت معمولا دو احتمال وجود دارد که بررسی میکنیم. فرد به دلیل پیدا نکردن شغل متناسب با کارراهه خود، مجبور به تغییر شاخه کاری میشود یا خود تصمیم به این تغییر میگیرد.
احساس ناکامی و هدر رفتن استعدادها
اگر فرد مجبور به اشتغال در شغلی غیر متناسب با مسیر شغلی خود شود، معمولا احساس ناکامی خواهد کرد. فکر میکند استعدادها و تواناییهایش هدر رفته و همواره از شغل خود ناراضی خواهد بود. این فرد، چون به شغل خود علاقهای ندارد معمولا پیشرفتی هم ندارد و این امر به نوبه خود باعث افزایش حس ناکارآمدی میشود. از آن جا که شغل یکی از مهمترین جنبههای زندگی است، این ناکامی به دیگر حیطههای زندگی مثل روابط زن و شوهری هم سرریز میکند.
سرخوردگی عاقبت انتخاب اشتباهی شغل
اما اگر خود فرد به هر دلیلی به این تغییر اقدام کند که معمولا در اواخر دهه سی و اوایل چهل سالگی رخ میدهد، اولین عامل احساس سرخوردگی است. فرد انتظار پیشرفت بیشتر و درآمد بالاتری از حرفه خود داشته که پیش نیامده است. یک علت این سرخوردگی به انتخاب مسیر شغلی بر مبنای مد و صرفا توجه به بازار کار است. این امر را در مشاوره انتخاب رشته کنکور سراسری بسیار مشاهده میکنیم که معمولا افراد صرفا به دلیل محبوبیت بعضی رشتهها یا اینکه دیگران گفتهاند فلان شغل درآمد خوبی دارد، اقدام به انتخاب میکنند. در حالی که علاقه و استعداد شرط اول برای پیشرفت شغلی محسوب میشود. فردی که از دیدن خون حالش بد میشود، چطور تبدیل به پزشک درجه یکی خواهد شد که بتواند درآمد خوبی داشته باشد؟
بحران میان سالی هم میتواند مقصر باشد
عامل دوم که معمولا در میان سالی بروز میکند، بحران میان سالی و سوال رایج آن «خودم از زندگی چه خیری دیدم؟». فرد احساس میکند آنگونه که باید از زندگی خود استفاده نکرده پس باید تغییر بنیادینی در شرایط زندگی ایجاد کند. تغییر همسر و تغییر شغل از مهمترین این تغییرات هستند.
معمولا افراد بعد از چندسال از این تصمیمهای خود پشیمان میشوند، چون میبینند که باز هم خیلی رضایتی از زندگی ندارند! حدود ۶۰ درصد احساس رضایت از زندگی ناشی از شرایط روحی روانی خود فرد است و هیچ ربطی به شرایط محیطی ندارد.
وقتی همه دوست داریم دکتر و مهندس شویم
یک اشکال دیگر، سیستم آموزشی ماست که تلاشی برای شناسایی علایق و استعدادهای افراد ندارد بلکه سعی در یکنواخت و مشابه کردن همه است. در دهه ۸۰ دانش آموزان زرنگ باید مهندس میشدند و در دهه ۹۰ باید پزشک شوند! فارغ از علایق و خواست خود آنها. سیستم آموزشی فعلی مشاغل هنری را کلا شغل محسوب نمیکند و جمله رایج «حالا در کنار درست، به هنر هم برس» نماد آن است.
در حالی که هر کاری به تمرکز و تلاش کامل نیاز دارد و نمیتوان در کنار کار دیگری بدان پرداخت. اینگونه میشود که بیشتر دانش آموختگان دانشگاهی در ایران، به شغلی غیر مرتبط با تحصیلات خود میپردازند که هدر رفت عظیم منابع اعم از مالی و انسانی است.
انتخاب شغل را جدی بگیرید
انتخاب شغل و همسر، دو انتخاب اساسی و تاثیرگذار در تمام شئون زندگی هستند. کاش برای انتخاب آنها وقت و دقت بیشتری به خرج بدهیم. متاسفانه فعلا بعضی از ما برای خرید یک لباس بیشتر از انتخاب شغل و همسر وقت و انرژی صرف میکنیم! برای خرید یک لباس تمام مغازههای شهر را زیرورو میکنیم، تحقیق میکنیم، اما وقتی نوبت به انتخاب شغل و همسر میرسد، صرفا با بیان «هرچی قسمت باشد»، «مشورت با دیگران فایدهای نداره»، «چه کسی حوصله تحقیق داره؟»، خود را بینیاز از مشورت و صرف وقت و انرژی میبینیم، که حاصلش میشود یک عمر ناکامی و احساس نارضایتی از خود و زندگی.