کتاب «پایی که جا ماند» روایتی از یادداشتهای آزاده روزانه سید ناصر حسینی پور
- سید ناصر حسینی پور درکتاب «پایی که جا ماند» را به گروهبان عراقی، ولید فرحان، سرنگهبان اردوگاه ۱۶ تکریت، که در زمان اسارت، او را بسیار شکنجه و آزار داده، تقدیم کرده است.
سید ناصر چهارده ساله است که به جبهه میرود و شانزده ساله است که در آخرین روزهای جنگ، در جزیره مجنون به اسارت عراقیها درمی آید؛ درحالی که دیدهبان است و در واحد اطلاعات فعالیت میکند. وقتی اسیر میشود یک پایش تقریباً قطع شده و به رگ و پوستی بند بوده است. با این حال تصمیم میگیرد در دوره بعد از اسارت باز هم دیدهبان اتفاقات و حوادث باشد، اما این بار بدون دوربین و دکل. او دیدهها و شنیدههایش را، در کاغذهای کوچکی که از حاشیه روزنامهها و کتابهای ارسالی سازمان مجاهدین خلق جمع آوری کرده است، با رمز مینویسد و در لوله عصایش جاسازی میکند.
تاریخ نگاری رویدادهای برجسته هر دوره و راه یافتن به مرکز ثقل آنها مستلزم بررسی و سنجش رویدادها و بیان ویژگی ها، انگیزه ها و نتیجههای آنهاست که چنین کاری هرگز از تاریخ نویسی خشک رسمی برنمی آید و حقّ مطلب ناگفته میماند. از این جهت هم هست که تاریخ نگاری وقایع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس وارد راههای جدیدی شده است که رویکرد منحصربه فرد و جدید آنها به کلی در گذشته بی سابقه است و از قضا آمار بالای فروش آنها هم از رضایت و اقبال مخاطبان از چنین آثاری حکایت میکند. کتاب «پایی که جا ماند» که یادداشتهای روزانه سید ناصر حسینیپور در اردوگاهها و زندانهای مخفی عراق است یکی از شاخص ترین آثاری است که شرح روزهای سخت اسارت در دست صدامیان و بعثیان عراقی را با متدی نوآیین و اثرگذار در عهده دارد. مولف این کتاب را از روی ۲۳ برگهای یادداشتبرداری کرده است که آنها را در دوران اسارت مخفیانه روی کاغذهای سیگار نوشته بوده، در عصای خود پنهان کرده تا بهدست زندانبانها نیفتد و بالاخره توانسته آنها را با خود به ایران بیاورد. حسینی پور مورخی است که در عین حال هنرمند هم هست. او در این اثر نوعی گزارشی داستانی از تاریخ اسارت به دست میدهد که تنها به وصف ظاهر اشتغال ندارد بلکه موشکافیهای روانی و بررسی انگیزههای درونی و دریافت ریشههای هر رویداد را مطمح نظر قرار داده و مخاطب را با کنه حوادث آشنا میکند. خوانندگان با مطالعه این کتاب در سیری درونی به صمیم سرشت و وجدان راوی راه مییابند و از راه همدلی و الهام درونی درمییابند که چه اندیشه و تصوری بر نویسنده در دوران اسارت چیره بوده است.
در بخشی از کتاب پایی که جا ماند میخوانیم:
امروز بعدازظهر دمای هوا نسبت به روزهای قبل چند درجه کمتر بود. هر چند برای ریختن آتش تهیه از غروب تا موقع طلوع خورشید مشکلی نبود؛ برای دشمن مشکل در روز و گرمای بالای ۴۵ درجه بود. دشمن با شلیک گلولههای دودزا و فسفری برای ثبت تیر، جادهٔ خندق و جادههای عقبه و پشتیبانی ما از جمله جادههای سیدالشهدا، بدر قمربنیهاشم، صاحب الزمان، شهید همت و جادهٔ جدیدالاحداث شفیعزاده معروف به توپخانه را گراگیری کرد. در اینجور مواقع دشمن جادهها، سنگرهای فرماندهی، محل تجمع نیروها، آتشبارهای ادوات و توپخانه را با گلولههای دودزا نشانهگیری میکرد، دیدهبانهای عراقی محل اصابت گلولهها را رصد کرده و برای پاتک ثبت تیر میکردند. آنطور که بچههای اطلاعات قرارگاه میگفتند، عراقیها روبهروی جزیرهٔ مجنون فقط ۱۳۰ کاتیوشا در خط دومشان مستقر کرده بودند.