انسان چه زمانی می‌تواند حقیقت ایمان را در خود کامل کند

15:36 - 10 مرداد 1394
کد خبر: ۶۳۵۶۲
خبرگزاری میزان: وقتی کسی به مقام ایمان رسید و مطالب را دید و حقیقت دین را درک کرد، می‌توان گفت به مقام ایمان حقیقی رسید و إلّا اگر غیر از این باشد، همان است که خداوند عزّ و جلّ فرمود: شما در قلوبتان ایمان ندارید، پس فقط بگویید ما مسلمان هستیم.

به گزارش گروه فضای مجازی به نقل از خبرگزاری فارس؛ آیت‌‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع مراقبه با طرح مسأله ابزار ورود و راه غلبه بر خطورات نفسانی و شیطانی چیست، پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید: *هر خواسته غیرالهی نفس، شهوت است!

پروردگار عالم، خلقت ما را هم به نور تقوا مرحمت کرده است و هم آن را عجین به ظلماتی به نام فجور قرار داده است. ذوالجلال و الاکرام، همه این حالات را به اختیار انسان قرار داد.

اولیاء خدا، عرفای عظیم‌الشّأن ذیل این آیه شریفه که می‌فرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»، فرمودند: این ظلمات، فجور و نور، تقواست که پروردگار عالم فرمود: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»، خلقت نوریّه ما به تقواست و پیچیده شده در فجوری به نام معاصی و ظلمات هستیم.

منتها سؤال اینجاست که راه برون‌رفت از این ظلمات و رفتن به سوی نور چیست؟

طبعاً یکی از مطالب که بیان می‌شود، این است که انسان، این خطورات نفسانی و شیطانی را که همان فجور هستند، به حقیقت درک کند. در جلسات قبل خطورات اربعه (خطورات نفسانی، شیطانی، ملکی و ربّانی) را بیان کردم.

عمده هم همین است که اگر شیطان در انسان، نفوذ پیدا می‌کند، علّت خطورات نفسانی است؛ یعنی انسان، اوّل به نفس دون جواب می‌دهد و او به واسطه وسوسه به وجود انسان ورود پیدا می‌کند که اگر در جلسه قبل از ماه مبارک رمضان بیان کردیم که این ورودش هم به قلب است، در حالی که بیان شده: «الْقَلْبُ‏ حَرَمُ‏ اللَّهِ‏».

اگر خطورات نفسانی، قلب را تسخیر کرد و این قلب را به خطورات شیطانی سپرد، حکم او، حکم پمپاژ خون در قلب است، لذا همه وجود انسان، گرفتار نفس دون و خطورات شیطانی می‌شود. لذا اوّل مطلب همین است که راه مبارزه با آن ظلمات و رسیدن به نور، خطورات نفسانی را بشناسیم.

در اکثر روایات شریفه، یعنی فرمایشات حضرات معصومین(ع) به عنوان قرآنان ناطق، علّت‌العلل این خطورات را شهوت می‌دانند. شهوت یعنی درخواستی از درون نفس که آن درخواست، غیرالهی باشد.

لذا اولیاء خدا شهوت را تبیین به جمع هم کردند و عنوان شهوات را هم به کار بردند که البته در روایات شریفه هم بیان شده است. این مطلب به این خاطر است که یک موقع کسی تصوّر نکند که منظور از شهوت، فقط شهوت جنسی است. شهوت شامل شهوت مال، شهوت قدرت، شهوت شهرت و قس علی هذا می‌شود. یعنی هر چه غیر از اله بود، عنوان شهوت دارد. پس انسان باید کاری کند که بتواند از این شهوت و حالی که نفس برای انسان متصوّر می‌شود، بیرون رود و فرار کند.

لذا یک معنی خطورات را در اینجا بیان کنم که اولیاء خدا بر روی این خیلی تأکید داشتند. چه عرفای عظیم‌الشّأنی که توفیق زیارتشان را داشتیم و در محضر مبارکشان بودیم و چه عرفایی که مطالبشان به دست ما رسیده، روی این مطلب تأکید دارند که این خطورات نفسانی، همه از همین عنوان شهوت است. یعنی وقتی بر قلب ورود پیدا کرد، اعضا و جوارح، حتماً در سیطره او قرار می‌گیرند و یک یک اعضا و جوارح، مطیع او می‌شوند و این، معنی خطورات نفسانی است.

*عبد، چه زمانی می‌تواند حقیقت ایمان را در خود کامل کند؟

حتّی در باب تکمیل دین، روایتی از وجود مقدّس جوادالأئمّه(ع) بیان شده که حضرت فرمودند: «لَن یَسْتَکمِلَ العبدُ حقیقةَ الإیمانِ حتّى یُؤْثِرَ دِینَهُ على شَهْوَتِهِ، و لَن یَهْلِکَ حتّى یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ على دِینهِ‏». حتّی عنوان حقیقت ایمان، وقتی حاصل می‌شود که بنده دینش را بر شهوتش ترجیح دهد.

شهوت را هم که بیان کردیم، همان حالی است که انسان به فجور مبتلاست. بعضی آن را همان عنوان ظلمات بیان کردند، «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور». خیلی جالب است وقتی پروردگار عالم می‌فرماید: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»، دومی را، تقوا، یعنی به حالت مفرد بیان می‌کند، در حالی که فجور، جمع است. اتّفاقاً در اینجا هم که می‌فرماید: «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»، ظلمات را به صورت جمع و نور را به حالت مفرد تبیین می‌فرماید.

حضرت جوادالأئمّه(ع) می‌فرمایند: اسّ و اساس کامل نشدن ایمان، در همان بحث خطورات نفسانی است. ایشان در این روایت فرمودند: «لَن یَسْتَکمِلَ العبدُ حقیقةَ الإیمانِ حتّى یُؤْثِرَ دِینَهُ على شَهْوَتِهِ»، حقیقت ایمان در عبد کامل نمی‌شود ... . دقّت کنید که حقیقت اسلام نیست، بلکه حقیقت ایمان است. چون ملّامحسن فیض کاشانی یک تعریف راجع به ایمان دارند که بسیار زیباست. می‌فرمایند: «الایمان حقیقة ادراکات الدین بحقیقة الاشیاء»، ایمان، حقیقت ادراکات از دین به حقیقت اشیاء است؛ یعنی همان چیزی که پروردگار عالم فرمود: «هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّیّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ»، وقتی کسی به مقام ایمان رسید و مطالب را دید و حقیقت دین را درک کرد، می‌توان گفت به مقام ایمان حقیقی رسید و إلّا اگر غیر از این باشد، همان است که عزّوجلّ فرمود: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمَّا یَدْخُلِ الاْءِیمانُ فِى قُلُوبِکُمْ». شما در قلوبتان ایمان ندارید، پس فقط بگویید ما مسلمان هستیم.

حالا حضرت می‌فرمایند: این حقیقت ایمان به این است که دینش بر شهوتش اثرگذار باشد. اینجاست که برخی از اولیاء خدا می‌فرمایند: «حتّى یُؤْثِرَ دِینَهُ على شَهْوَتِهِ» یعنی انسان به جایی برسد که خطورات ربّانی و ملکی بر شهوت او غلبه کند. شهوت را هم همان‌گونه که بیان کردیم؛ یعنی آن چیزی که غیرخدا باشد. لذا شهوت فقط به عنوان مطالب جنسی نیست. بلکه هر خواسته نفس که چه غیر الهی باشد، شهوت است.

خیلی عجیب است، حتّی علماء و اولیاء خدا در مورد علم هم همین مطلب را فرمودند. آیت الله العظمی شاه‌آبادی در رشحات البحار فرمودند: اگر حال شهوت بر انسان غلبه پیدا کند، گاه حتّی علم هم عنوان شهوت است. البته در اینجا دیگر این علم به معنای علم حقیقی نیست. علم دو نوع است، یک علم، علم کلّی است که سواد را هم شامل می‌شود. یک علم هم علم حقیقی است که فرمودند: «الْعِلْمُ‏ نُورٌ یَقْذِفُهُ‏ اللَّهُ‏ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء».

لذا امام راحل هم فرمودند: آنکه بیان می‌کنند «العلم هو الحجاب الاکبر»، در اینجا منظور سواد است و إلّا اگر علم، نور است که حجاب نیست. اتّفاقاً خصوصیّت نور، این است که حجب را می‌درد و از بین می‌برد، «إطفاء الحجب». اگر به همین سواد گیر افتاد، اتّفاقاً یک نوع شهوت می‌شود که به آن شهوت علمی می‌گویند. اینکه مثلاً فقط دوست دارد که درس بخواند، تدریس کند و ... . امّا برای چه؟ هدف چیست؟ آیا هدف خداست؟ یا خیر، فقط عشق درس دارد؟ این، غلط است و عشق فقط باید الله باشد و حبّ فقط باید نسبت به پروردگار عالم و حبّ الله باشد. اگر هم کسی در این راستا، چیزی را ذیل این مطلب دوست دارد، چون امر خداست. لذا همین است، یک جا واجب می‌شود کتاب را ببویند و ببوسند و کنار بگذارند و به جبهات جنگ بروند که این کار را می‌کنند. یک جا هم مجدّداً برگردند و درس بخوانند که این کار را هم می‌کنند. پس اینکه بگوییم فقط عشق به درس خواندن دارند، این هم یک نوع شهوت می‌شود.

آن کسی که خطورات نفسانی دارد، یعنی بین این شهوات گیر افتاده است. امّا خطورات الهی این‌گونه نیست. لذا حضرت فرمودند: حقیقت ایمان در عبد، کامل نمی‌گردد، مگر اینکه دینش را بر شهوت خود ترجیح دهد، یعنی خطورات ملکی و ربّانی را بر خطورات نفسانی و شیطانی، ترجیح دهد.

لذا آنچه که غیر از خدا شد، شهوت است. خطورات نفسانی، شهوت است. خطورات شیطانی، شهوت است. در آن جلساتی که قبل از ماه مبارک داشتیم، خطورات اربعه را بیان کردیم و حالا می‌خواهیم راه ورود این خطورات را بگوییم و اینکه ابزار ورود آن‌ها چیست ورود. البته فعلاً داریم کلّیّت ابزار را می­گوییم. کلّیّت ابزار خطورات نفسانی و شیطانی، فجور است و کلّیّت ابزار برای خطورات ملکی و ربّانی، تقوا است.

حضرت در ادامه روایت می­‌فرمایند: «و لَن یَهْلِکَ حتّى یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ على دِینهِ‏» عبد هرگز هلاک نمی­شود، مگر آن موقعی که همین شهوت بر دین او اثر بگذارد.

ذیل این روایت شریفه، آن مرد الهی و عظیم الشّأن، سلطان العارفین، ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی نکته­‌ای را بیان می­‌کنند که خیلی جالب است، می­‌فرمایند: وقتی اعضاء و جوارح انسان، چه ظاهری و چه باطنی، در تیررس افکار غیر الهی قرار گرفت، بدانید فساد در اعضاء و جوارح می­‌آورد. لذا اگر با ابزار تقوا جلوی اوّلین خطورات نفسانی را نگرفتید، بدانید تمام وجود شما را فراخواهد گرفت.

این مطلب، یعنی شهوت به عنوان خطورات نفسانی و شیطانی در درون انسان است. پس انسان باید بلافاصله با اوّلین تفکّر غلطی که پیش آمد، مبارزه کند، یعنی اجازه ورود به آن ندهد.

*توصیه جامع و مختصری از جوادالأئمّه(ع)

لذا یک روایتی را بیان بکنم که بسیار زیباست. این روایت سنداً و از باب بحث علم الدّرایه و علم الرّجال هم بسیار عالی است. وجود مقدّس امام نهم، امام جواد(ع) در مجلس مأمون نشسته بودند. یکی از افراد آن مجلس به ایشان گفت: «اوصِنى بَوَصِیَّةٍ جامِعَةٍ مُخْتَصَرَةٍ؟»؛ مرا یک وصیّتی کن که هم جامع باشد و هم کوتاه. حضرت فرمودند: «صُنْ نَفْسَکَ عَنْ عارِ الْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ» نفس خودت را محافظت کن، از آن عاری و ذلّت و ننگ زودرس و همچنین از آتش جهنّم و عذاب آخرت که به سرعت تو را در بر می­‌گیرد و گرفتار می­‌کند، در امان بدار.

بعد سؤال می­‌کند: این چیست؟ حضرت می­‌فرمایند: اگر ظنّ و گمانت به سمت گناه آمد، از او اعراض کن، بپرهیز و وحشت کن. به این علّت که ذنب، عاملی برای هلاکت توست. پس از معاشرت سفهاء بترس و حذر کن. برای اینکه «فَسادُ الاْخْلاقِ بِمُعاشَرَةِ السُّفَهاء» فساد اخلاقت هم با این معاشرت سفهاء به وجود می‌آید. یعنی بعد از این ظنّ و گمان گناهی که یک لحظه به ذهنت آمد، کارت به آن‌جا می­کشد که به معاشرت با سفهاء می‌پردازی و آن هم اخلاقت را فاسد می‌کند.

امّا حضرت در مقابل می‌فرمایند: «وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ»، خیلی عجیب است، حضرت عنوان عقل می­‌فرمایند، یعنی معاشرت و رفاقت با عقلاء سبب صلاح اخلاق می‌شود.

پس خطورات نفسانی و شیطانی همان شهوت است که بیان کردیم یعنی هر چه غیر خدا است. حال، اگر این‌ها به ذهن ورود پیدا کرد، همان لحظه باید به تعبیر امروزی­‌ها آن را کات کنی، کنار بگذاری و اجازه ندهی که جا گیر شود. درست است برای آن گناه نمی‌نویسند و همان‌طور که در جلسات قبل هم بیان کردیم، پروردگار عالم خیلی رحیم و بزرگوار است و می‌­فرماید: اگر شما نعوذبالله به فکر گناهی باشی، تا به عمل نرسیده، برای شما ثبت و ضبط نمی­‌کنیم، امّا همین ارحم الراحمین می‌­فرماید: اگر کسی فکر خیر کند و نیّت بکند که من فلان عمل را انجام بدهم، برای همان نیّت او هم ثواب می­‌نویسیم. یعنی اینقدر خدا به بندگانش لطف و محبّت دارد. امّا از آن طرف هم باید خیلی مراقب بود.

*یک حربه از شیطان: تو هنوز در امانی!

یک مطلب دیگری که بسیار مهم است و باید آن را به ذهن بسپاریم، این است که گاهی از خطورات نفسانی، بل خطورات شیطانی است که به من و تو می­‌گوید: اگر فکر گناه به ذهن تو آمد، عیبی ندارد، تو هنوز در امانی!

اتّفاقاً یکی از خطورات شیطانی همین است که من و تو را فریب بدهد که اگر فکر گناه به سرت آمد، درست است که نباید به دنبالش بروی، ولی تو در امانی، چون پروردگار عالم هم به عنوان گناه برایت ثبت و ضبط نمی‌­کند. لذا اولیاء خدا می­‌فرمایند: این هم یک حربه شیطان است و انسان باید خیلی مراقب باشد.

اولیاء خدا از همان ابتدا، از دروازه ورود خطورات نفسانی و شیطانی مراقبه می‌کنند. اینکه بگوییم: حالا به دشمن اجازه بدهیم که داخل بیاید، اتّفاقی نمی‌افتد، یا اگر مکان و زمان به دشمن بدهیم، عیبی ندارد، اشتباه است. شیطان اگر از این قلب وارد شد، همان لحظه، انسان باید آن را از بین ببرد و لذا اولیاء خدا می­‌گویند: همان لحظه باید آن را از بین ببرد.

اولیاء خدا از فکر گناه هم استغفار می­‌کنند. باورش برای ما سخت است که بعضی از اولیاء خدا برای یک فکری که به ذهنشان رسیده، استغفار می­کردند و شب‌ها مدام گریه می‌کردند که چرا یک بار فکر گناه به ذهن من گذشته است.

یکی از اولیاء خدا یک جمله خوبی را بیان کرد که من به ایشان گفتم: معنی این جمله خیلی سخت است. مطلب هم از این قرار بود که یکی از اولیاء خدا در اواخر عمرشان فرمودند: عمده گریه‌های من در دل شب برای این است که یک بار (حالا تردید دارم، نمی‌دانم که فرمودند: قبل از تکلیف، یا اوایل تکلیف) یک فکر گناهی بر ذهن من گذشت. لذا من از آن موقع تا به حال، در دل شب گریه می‌­کنم که چرا آن خطور بر من وارد شد.

 یکی از اولیاء خدا در این مورد نکته قشنگی می­‌گفت، می­‌گفت: عزیز دلم! اگر همان را دائم به یاد نمی­‌آورد و برای او گریه نمی‌کرد که ولیّ خدا نمی­شد. همه این طیّ مراحل برای این است که چرا آنجا را اشتباه کردم، آن هم فعل نه، بلکه فکر گناه و ایشان می‌فرمودند که بعید است، بل ابعد است که ایشان، گناه کبیره­­ای هم به ذهنشان گذشته باشد. لذا فرمودند: اتّفاقاً به خاطر همان هم است که ولیّ خدا شده، اگر ولیّ خدا نبود که برایش مهم نبود.

 ما نعوذبالله هزاران گناه می­‌کنیم، امّا شاید فقط یک مواقعی، آن هم اگر وجدان درونی‌مان خاموش نشده باشد، یک مقدار ناراحت شویم و بعد هم بگوییم: استغفارمان را هم کردیم و دیگر خدا از ما طلبی ندارد. مگر پروردگار عالم به عبادت من نیاز دارد؟! همان‌طور که اگر یکی همه گناهان عالم را هم انجام بدهد، والله ذره‌ای به پروردگار عالم ضرر نزده، بلکه به خودش ضرر زده است، چون او نیازی به عبادت من ندارد و گناهم هم ضرری به او نمی­‌زند. امّا تازه من طلبکارانه می­‌گویم که استغفارم را هم کردم و بعد دیگر از ذهنم می­‌پرد.

تازه اگر به ذهنم بیاورم، می‌گویم: آنکه چیزی نبود، بعد هم خودم را سرزنش می‌کنم که چرا اینقدر فکرش را می­‌کنی، حالا یک چیزی بود و تمام شد رفت. یعنی به راحتی از حقّ النّاس و چیزهای دیگر می­‌گذریم، ولی مردان الهی این طور نیستند. همین مراقبات آن‌ها از خطورات است که انسان را به این مقامات الهی می­‌رساند. لذا این مرد الهی می­‌گفت: اگر ایشان این افکار را نداشت که به جایی نمی­‌رسید.

*راه غلبه پیدا نکردن خطورات نفسانی و شیطانی: هم‌ نفسی با عقلای عالم

لذا همین است که فرمودند: «وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ»، اینکه واقعاً هم‌نشین عقلا بشوی، نفس به نفس با آن‌ها باشی، چون عنوان منافسه هست، به قدری اثر دارد که عجیب است.

یکی از آقایانی که می­‌خواست در مجلسی که ابوالعرفا، آیت‌الله دزفولی و ... نشسته بودند، منبر برود.

آیت‌الله العظمی ادیب، آن مرد الهی و عظیم‌الشّأنی بود که کنز أخفای الهی بود و بالجد باید به ایشان شیخنا الاعظم ثانی گفت. آن مرد با عظمت و با کرامت در حرم سیّد الکریم دفن شدند، ولی طبق نقل خودشان، ملک نقّال بدن مطهّر ایشان را به زیر پای مبارک امیرالمؤمنین منتقل کرده و الآن در آنجا هستند. ایشان، انسان فوق العاده‌ای بودند که عالم، یعنی همه سماوات و ارض، در اختیارشان بود و بالجد انسان می‌­دید که همه چیز در اختیار این مرد الهی و عظیم‌الشّأن است.

یکی از اولیاء خدا بعد از منبر به آن شخص گفته بود: وقتی شما بر روی منبر ­رفتی، آقا به دهان شما نگاه کرد، تا گفتی: بسم الله الرّحمن الرّحیم، آقا هم همراه شما و همزمان گفت: بسم الله الرّحمن الرّحیم، بعد به آن ولیّ خدا که از شاگردانشان بودند، رو کردند و گفتند: بسم الله الرّحمن الرّحیم گفتند، دیگر تمام شد، هست کلید در گنج حکیم. یعنی چه؟ ما بی‌خبریم، خیلی بی‌خبریم، حالا اینکه در این بسم الله الرّحمن الرّحیم چه هست، بماند، بحث من نیست.

لذا این «بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ»، یعنی نفس به نفس با عقلا باشیم. اگر بخواهیم خطورات نفسانی و خطورات شیطانی غلبه پیدا نکند، نسخه جواد الائمه(ع)، این است.

*هر کس که به استاد صاحب نفس رسید، نصف راه را پیموده است

آیت‌الله حاج میرزا علی آقای قاضی فرمودند: أهمّ آنچه در این راه لازم است، این است که انسان به دنبال صاحب نفسی باشد که علاوه بر سیر الی الله، سه سفر دیگر را طیّ نموده باشد و گردش و تماشای او در عالم به حقّ بوده باشد و آن اسفار اربعه، سفرهای چهارگانه را طی کرده باشد. تا چنین شخصی، او را از هوی و هوس بیرون کند و با معرفت الهیّه‌ای که به او رسیده است و انسان کامل گردیده است، او را هم کامل کند.

بعد بیان می‌­فرمایند: چنان است که طالب راه و سلوک طریق الی الله، برای پیدا کردن این صاحب نفس و استاد، اگر نصف عمر خود را در جست و جو و تفحّص بگذراند، تا پیدا نماید، ارزش دارد. بعد هم می­فرمایند: کسی که به استاد رسید، نصف راه را طی کرده است.

لذا عزیزان انسان به صاحب نفسانی مانند ابوالعرفا، آیت‌الله بهاءالدینی، آیت‌الله دزفولی، آیت‌الله مولوی قندهاری، آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، آیت‌الله حق‌ّشناس، آیت‌الله خوشوقت، آن عزیز الله و عزیز الحجّة نیاز دارد.

*اسیر در زمان ما کیست؟

امّا علی أیّ حال، همه بزرگان و اولیاء خدا می‌­فرمایند: اوّل از همه، تا خطورات نفسانی و فکر گناه آمد، جلویش را بگیرید. علماء، بزرگانو اعاظم بیان می­فرمایند: حتّی گاهی خود خلوت، خطورات نفسانی و شیطانی می­آورد. اگر انسان در خانه­ای­ تنهاست و فکر گناه آمد، بیرون بزند تا گرفتار نشود.

من در ماه مبارک رمضان در جایی داشتم چند دعا را تفسیر می‌­کردم، در مورد این «اللّهمّ فکّ کلّ اسیر» گفتم: شاید بعضی بگویند: ما که امروز اسیر نداریم، امّا چرا نداریم؟ ما خودمان اسیریم. ما اسیر نفسیم، ما اسیر تلفن همراهیم، ما اسیر چت بازی و اینترنت و ... هستیم. پس ما هم یک نوع اسیریم.

پس اوّل باید خطورات را کنترل کرد. اگر خطورات را کنترل نکنیم، نماز هم بخوانیم، نماز مستحبّی هم بخوانیم، زیارت هم بخوانیم، زیارت امام رضا برویم، زیارت کربلا برویم، بیت الله برویم، بقیع برویم، همه جا برویم، هیچ فایده‌­ای ندارد.

یکی از آقایان گفت: خوابی دیدم که پرونده من را دستم دادند، ولی خالی­ است. اگر یادتان باشد، وقتی راجع به اخلاص صحبت کردیم، روایتی خواندیم که پرونده مخلصین را خالی به آن‌ها می­‌دهند؛ بعد ملائکه تعجب می­‌کنند و پروردگار عالم بیان می­‌فرماید: من می‌­خواهم خودم پر کنم، چون این­ها برای من کار کردند. من هم به این شخص گفتم: إن‌شاءالله برای شما هم این مطلب باشد.

بعد گفت: باز خوابی دیدم که این پرونده‌­ام را آتش زدند. من به ایشان گفتم: من خواستم بار اوّل هم بگویم که باید مراقب باشید و آن مطلب مخلصین را هم گفتم که إن‌شاءالله این‌طور باشد. ولی باید بدانیم که خیلی بد است که حال انسان این­طور باشد، خیلی درد است؛ چون اگر انسان تمام نمازهای خود را بخواند، روزه‌هایش را بگیرد، زیارت برود، امّا فکرش را کنترل نکند، همه کارهایش پوچ است، یعنی پرونده‌اش صاف صاف و خالی است، کأنّ هیچ زیارتی نرفته و فقط یک گردشگری برای او بوده است! یعنی اگر بدون کنترل فکر گناه، کربلا هم بروی، همان گردشگری کردی، نجف هم بروی، مکه هم بروی، گردشگری بوده و لذا این­جاست که مشمول خسر الدنیا و الاخره، ذلک خسران مبین، می‌شوی.

*اولیاء خدا عصمت کامله را هدف گرفتند

حالا به فضل الهی در جلسات بعد بیان می­کنیم که چطور باید خطورات را کنترل کنیم. مثلاً وقتی نعوذبالله حسادت به ذهن رو آورد، درمانش چگونه است، حالا که به ذهنم خطور کرد، باید چه کنم؟! آیت‌الله سیبویه اواخر عمر شریفشان فرمودند: من روایات را خواندم، امّا به خدا قسم تا به حال معنی حسادت را نفهمیدم؛ حرف ایشان یعنی من یک لحظه هم حسادت نداشتم.

شاید بگویید: مگر می‌شود؟! بالاخره یک مواقعی شیطان می‌آید و انسان را فریب می‌دهد و ... . ولی چرا نشود؟! وقتی آن ولیّ خدا می­‌گوید: من اوّل تکلیف یا قبل از تکلیف، یک فکر گناهی به ذهنم خطور کرد، هنوز عمده­ی گریه­ی شب من برای این است که چرا آن به ذهن من آمد، همین است. به نظر ایشان، اگر آن فکر گناه هم نمی­‌آمد، راه برایشان بیشتر باز بود، یعنی تالی تلو معصوم می‌شدند.

شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز در آخر عمرشان، آقازاده‌­شان را خواستند و بیان کردند: می­‌خواهی چطور شوی؟ گفت: آقا! می­‌خواهم مثل شما شوم. گفتند: من خواستم امام زمان بشوم، این شدم، اگر تو بخواهی من بشوی که هیچ. البته نه اینکه بخواهند مثلاً ادّعای امام زمانی کنند. شما بهتر از من می­‌دانید یعنی چه. یعنی من می­‌خواستم معصوم بشوم و عصمت کامله داشته باشم، این شدم.

لذا این را بدانید که اولیاء خدا عصمت را هدف گرفتند، نه اینکه هدف گرفته باشند که فقط گناه نکنند. لذا برای همین است که تالی تلو معصوم می­شوند. دلشان خوش نیست که من مثلاً توفیق دارم نمازم را اوّل وقت بخوانم که البته این خودش خیلی توفیق بزرگی­ است، اشتباه نشود. اتّفاقاً همه کس هم توفیق این اوّل وقت خواندن را ندارند. من خودم محضر آیت­‌الله العظمی بهجت بودم. کسی آمد، گفت: آقا! مشکلاتم این و این و این است. آقا فرمودند: اوّل نماز اوّل وقت، بعد استغفار و بعد دو نکته دیگر هم گفتند و بعد فرمودند: آن‌ وقت از مشکلات بیرون می­‌آیی، ولی اوّل نماز اوّل وقت، خیلی مهم است.

لذا درست است که این توفیقات، مهم است، امّا اولیاء خدا دلشان خوش نیست به اینکه نماز من، اوّل وقت است و من هر شب توفیق نماز شب دارم و من اشک دارم و ...، ابداً، آن­ها عصمت را هدف گرفته‌­اند.

حال، ببینید آن­‌ها چطوری نگاه می­‌کنند و دید امثال من چیست. ما مثلاً یک روزی یک گناه نمی­‌کنیم و دیگر فکر می­‌کنیم که شق‌القمر کردیم و ... . یک نمازی خواندیم و یک روزه­‌ای گرفتیم، می‌گوییم: دیگر بهتر از من کسی نیست. وقتی نماز مستحبّی‌ام را خواندم و روزه­‌های دوشنبه و پنج شنبه‌ام را گرفتم، فکر می­‌کنم دیگر خوب شدم.

امّا آن­‌ها اصلاً به این­ها کاری ندارند و یک چیز دیگر را هدف گرفته‌­اند، می­‌گویند برای همین است که اجازه نمی­‌دهیم خطورات نفسانی و شیطانی ورود پیدا کند، چون اگر ورود پیدا کرد، با عصمت منافات دارد. لذا علّت اینکه آن آقا یک عمر فقط برای آن فکر گناه اوایل تکلیفش گریه می­‌کند، این است که می­‌گوید: این با عصمت کامله منافات دارد، من می‌خواستم عصمت کامله داشته باشم و من ناراحتم چرا آن فکر گناه به ذهنم آمد، چون من یک چیز دیگر را هدف گرفته بودم.

عزیز دلم! تفاوت دیدها را نگاه کن، آن‌ها یک طور دیگر نگاه می­‌کنند. خدایا! به حق آقاجانمان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) توفیق دور شدن از همه نوع گناهان و شهوت به ما مرحمت بفرما.

*اتّصال به آقاجان، عصمت‌­آور است!

توسّل، خیلی مهم است. به آقا خیلی توسّل کنید. با آقاجان، هر شب، حرف بزنید. هر ساعت دعای سلامتی را بخوانید و چون دیگر آخرالزّمان است، این را ترویج کنید.

دعای سلامتی را حداقل، هر ساعت، یکبار بخوانید؛ چون خودمان هم از خدا می­خواهیم که «اللّهمّ کن لولیّک الحجّة بن الحسن المهدی صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه السّاعة و فی کل ساعة»، پس من و تو هم باید هر ساعت برای سلامتی‌شان دعا کنیم.

همان‌طور که بیان کردم اوایلش ساعت و تلفن همراه خود را زنگ بگذار، هفت صبح، هشت صبح و ... که بدانی باید دعای سلامتی بخوانی. حتّی شب­‌ها هم که می­‌خواهی بخوابی، برای آن ساعاتی که خواب هستی هم بخوان. وقتی هم در بین روز، یک موقعی خدای نکرده یادت رفته، دیدی ساعت چهار بعدازظهر است و ساعت سه نخواندی، قضایش را به جا بیاور.

اگر این اتّصال به آقاجان در وجودت قرار بگیرد، خیلی پیشرفت خواهی کرد. این کد است که اتّصال به آقاجان، عصمت‌­آور است. کسانی که می­‌خواهند عصمت را هدف بگیرند، باید این مطلب را به ذهن بسپارند. پس به آقا متّصل شو، مثلاً به همین سلام دادن.

بیان کردم: شب‌­ها قبل از خواب هم، وقتی به تعبیر عامیانه دیگر مسواکت را هم زدی و می­‌خواهی بخوابی، با مولای خوبی­‌ها خلوت کن. با آن آقایی که تنها و غریب است، آن آقایی که خیلی دوست دارد محبّینش با او حرف بزنند، آن آقایی که انتظار می‌کشد آن لحظه خلوت بیاید و با او حرف بزنیم. به قدری خودش نسبت به این مطلب علقه دارد که خود حضرتش به بزرگان و دیگران فرموده است: سخن با من را ترویج کنید.

بارها و بارها عرض کرده‌­ام: جوان­‌های عزیز! به خدا قسم آقا جان شما را خیلی دوست دارد. اتّفاقاً دیروز بود در این تماس­های تلفنی که داریم، جوانی گفت: این حالتی که می‌گویید، برای من پیش آمده است. خدا گواه است عزیز دلم! اگر هر شب، هر شب، تأکیداً عرض می­‌کنم هر شب، قبل از خواب، دقایقی، با آقاجان حرف زدی و این مثل حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته بود و منقطع نشد، به یک سال نمی‌­رسد، خودت حالاتی را متوجّه می­‌شوی و وضعت عوض می­‌شود. در دنیا و با اهل دنیایی، امّا یک جای دیگری هستی و یک وضع دیگری پیدا می­‌کنی، حالت عوض می­‌شود. عنایت آقاجان برای تو می‌آید، آن آقای خوبی­ها، آن آقایی که انبیاء منتظرش هستند ...

آن آقایی که عیسی‌بن‌مریم، آن روح‌­الله، آن مسیح، آن کسی که پدری ندارد، چون مادر گرامیشان، مریم قدیسه، همتا و کفوی ندارد، آن مرد الهی و عظیم­الشّأن، آن نبیّ مکرّم(ع) که خودش می­‌گوید: سلام خدا بر من آن روز که متولّد شدم و آن روز که مبعوث شدم و آن روز که می­‌میرم، آن مرد الهی، افتخار خادمی امام زمان را دارد. حال، فخر ما به این است که در این زمان هستیم، در دوران امامت چنین آقایی. به ظاهر آقا از من و تو غائب است، امّا امامت آقا که هست.

خدا گواه است این اتصّال نمی­‌دانید چه می­‌کند، چه غوغایی در وجودتان می­‌کند که حالتان را عوض می­‌کند و چه حالاتی برای شما به وجود می‌­آورد. با آقا حرف بزن، آقا منتظر است، برق را خاموش کن و سلامی بده و دعای سلامتی یا دعای الهی عظم البلاء را بخوان، بعد بگو: آقاجان! سلام علیکم، آقا جواب سلام، واجب است، آقاجان گرفتارم (خودم و امثال خودم را می­‌گویم که این طور با آقاجان صحبت کنیم)، وضعم بد است، گناه مرا احاطه کرده، جلوات و ظواهر دنیا بدبختم کرده، بیچاره‌ام کرده، قربانت بروم! دستم را بگیر، یابن الحسن! آقاجان! دستم را بگیر، آقا! یک کاری کن منم آدم بشوم، منم خوب بشوم، منم درست بشوم.

آقاجان! شما خیلی دوست داری محبّینت، آن‌ها که ادعای حبّت را دارند، گناه نکنند. آقاجان! شنیده‌ام موقعی که پرونده مرا می­خوانی، گریه می­کنی. آقاجان! یک کاری کن که دیگر من باعث آزار و اذیّت شما نشوم.

یک بار دیگر هم بیان کردم که وقتی پرونده­‌های محبّین را به دست آقاجان می­‌دهند (چون ایشان، خلیفه الله است و تمام پرونده‌ها به دست آن یدالله، آن عین الله ناظره می‌رسد)، گاهی آقاجان به این سمت می­‌گیرد که حتّی ملائکه هم نبینند، ولی گاهی اشکشان جاری می­‌شود ...

*کلید ورود به قلب آقاجان!

آقاجان! به جان مادرت حضرت نرجس خاتون(س) به ما رحم کن. عرض کردم به مادرش حضرت نرجس خاتون خیلی توسّل کنید. کلید ورود به قلب آقاجان، نرجس خاتون(س) است، برای ایشان خیلی فاتحه بخوانید. می­‌بینید من اوّل منبر و خاتمه، فاتحه می­‌خوانم، این رمز است، چون ایشان به مادرشان خیلی علاقه دارند. بگو: به جان مادرت، یک عنایتی کن، به نرجس خاتون، به آن مادری که دوستش داری، من خاک پای مادرت هستم، یک عنایتی کن، من غلام غلامان مادرت هستم، من که نمی­‌توانم غلام مادرت باشم، غلام غلامان مادرت هستم، خانم‌ها بگویند: ما کنیز کنیزان مادرت هستیم.

قربانت بروم! آقاجان! امام زمان! عنایتی کن، دست ما را بگیر و کمکمان کن ما آدم بشویم. قربانت بروم! بزرگانی که محضر تو بودند، یک نگاه می­کردند، عدّه‌ای را عوض می‌کردند. شما که عین الله ناظره هستی، به جان مادرت قسم، یک نگاه کن، حالم عوض شود و وضعم درست بشود.

آقاجان محرم نزدیک است به جان عمّه جانت زینب، شنیده‌ایم دو خانم دیگر را هم خیلی دوست داری، یکی مادرت زهرای اطهر، که امشب نمی­‌خواهم درب خانه زهرای اطهر بروم، خیلی نمی‌­خواهم آقاجان را اذیت کنم، امّا یکی هم عمّه جانت زینب است، خودت برای مظلومیّت عمّه جانت خیلی گریه کردی. آیت­‌الله سیبویه که اسمشان در جلسه هم آمد، گفتند: بیشترین گریه امام زمان برای مظلومیّت عمّه جانش زینب است ....

«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ

یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ»

/انتهای پیام/

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *