چگونه بازیگر شویم/تاثیر آواشناسی آکوستیک روی بازیگری
- بازیگری یکی از مشاغل محبوب در سطح جهان محسوب میشود، بازیگری فارغ از شهرت و ثروتی که ممکن است برای فرد بازیگر به همراه داشته باشد، جهانی است که میتوان در آن ایفای نقش در قالب شخصیتهای مختلف را تجربه کرد.
در این بین اکثریت مواقع بازیگری به عنوان یکی از مشاغل سخت جهان محسوب میشود، شاید از دور برای بسیاری اینکه بازیگری اتفاقی سخت باشد، قابل لمس نباشد اما اگر به صورت اصولی و به مفهوم واقعی به بازیگری نگاه کنیم، این هنر به واقع به تمرین، مطالعه، شهود و مطالعات فراوانی نیازمند است.
آواشناسی آکوستیک
«نشانههایی از فیزیک و زبان شناسی که دربارهی امواج صداهای گفتار بحث میکند» این تعریفی بود از آوا شناسی آکوستیک که در فرهنگ نامهی رومان هوز بیان شده است. آوا شناسی آکوستیک زیر مجموعه آوا شناسی است که به جنبههای آکوستیکی صداهای گفتاری میپردازد. آواشناسی آکوستیک خصوصیاتی همچون دامنهی دقیق موج طول آنها فرکانس پایه یا خصوصیات دیگر فرکانس امواج را بررسی میکند و به روابط این خصوصیات با دیگر شاخههای آواشناسی (مثل آواشناسی تولیدی یا شنیداری) میپردازد.
برای مطالعهی بیشتر و پژوهشهای علاقمندان در این رشته به معرفی برخی از عاملان و دست یافتهاشان اکتفا میشود. از چهرههای درخشان در آواشناسی آکوستیک هرمان هلم هولتز را میتوان نام برد.
این فیزیکدان آلمانی در سال ۱۸۶۳ کتاب آهنگ به عنوان اساس فیزیولژیک تئوری موسیقی را به رشتهی تحریر درآورد. او با نوشتن این کتاب بود که مطالعه آواشناسی آکوستیک را به طور رسمی آغاز کرد. ابه جین پیرروز لوت (۱۸۴۶-۱۹۲۴ (فرانسوی نیز پیشگام آواشناسی تجربی بود و در عرصه آکوستیک فعالیتهایی انجام داده بود.
در فاصله سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ از ابزارهای الکتریکی و اشعه X در آواشناسی استفاده شد. یکی از این ابزار فونودیک بود که توسط دی تون کلارنس میلر (۱۸۸۶-۱۹۴۱) ابداع شد. این وسیله، وسیلهای برای عکس گرفتن از امواج صوتی بود.
از دیگر ابداعات این دوره نوشتار کلام شامل سیستمی بود که توسط الکساندر ملویل بل (پدر الکساندر گراهام بل) ابداع شد. این اولین سیستم یادداشت برداری از صداهای گفتار بود که مستقل از زبان یا لهجهی خاصی به وجود آمد. در همان زمان، فرضیهای نیز مطرح شد به نام فرضیهی آکوستیکی تولید صوت.
این فرضیه شامل تئوری هماهنگ و تئوری بی هماهنگ میشد. تئوری هماهنگ توسط ویت استون و هلم هولتز مطرح شد. بر اساس این فرضیه، تارهای صوتی با استفاده از هماهنگ پایه و دیگر هماهنگها موجی مرکب میسازند. فرکانسهای تشکیل دهند از چندین فرکانس پایه تشکیل شدهاند.
وقتی این امواج از گلو، دهان و حفره بینی میگذرند، فرکانسهایی که نزدیک به فرکانسهای بازخوانهای این حفرهها هستند تقویت شده و در هوا منتشر میشوند. این نواحی تقویت کننده فرکانس، کیفیت صدا را مشخص میکنند. تئوری بی هماهنگ که توسط ویلیز و هرمان و اسکریپچر بیان شده بود، میگوید که تارهای صوتی فقط به عنوان عاملی برای تحریک فرکانسهای گذرا که مشخصه حفرهی دهان هستند عمل میکنند.
جریان هوایی که از حنجره میآید هوای این حفره را به ارتعاش در میآورد. این ارتعاش سریع از بین میرود تا وقتی که توسط جریان بی هوایی دیگر از سر گرفته شود. این جریانات هوا الزاما پشت سر هم نیستند. اگر چه این دو نظریه در ظاهر متفاوت نشان میدهند، ولی هر دو نظریه این را بیان میکنند که برای مشخص کردن کیفیت صوت، فرکانس باز خوانهای حفره دهان مهم هستند.
از دیگر ابزارهای ابداع شده ومهم در این زمان که بیشتر در خدمت آواشناسی آکوستیک بودند ترکیب کنندههای صوتی هستندکه «وودر» یکی از آنهاست. وودر که توسط دودلی در سال ۱۹۳۹ ابداع شد اولین ترکیب کنندهی صداست که در زمان خود توجه بسیاری را به خود جلب کرد.