«فردوسی»؛ ستاینده زندگی، زیبایی و کرامتهای انسانی
- کتاب «مهر و آتش» از آخرین آثارى است که از زنده یاد مهرداد اوستا به جا مانده و چنان که از نام کتاب برمىآید، در بردارنده مطالب و نکاتى پیرامون شاهنامه فردوسى است.
در ابتداى کتاب «مهر و آتش» معرفى مختصرى از زندگى اوستا، سالشمار زندگى و فهرست آثار وى آمده است.
محور اصلى ١٢ فصل کتاب، پژوهشهایى درباره شاهنامه فردوسی است در کنار آن مطالبى نیز درباره اساطیر هند و چین و موضوعات فرعى دیگر دیده مىشود که پیوسته و وابسته به موضوع اصلى کتاب است.
در این نوشتهها کمبودها و نارسایىهایى به چشم مى خورد که گمان مى رود استاد اوستا به بازخوانى و بازبینى آنها مجال نیافته است. دنباله بعضى از مقالات از جمله «حماسه باشکوه» «یوى بزرگ» گسسته شده است و گردآورنده کوشیده تا این گسیختگىها را با مراجعه به منابع مربوط پیوند دهد و تکمیل کند.
زنده یاد مهرداد اوستا در کتاب «مهر و آتش» رویارویی اسطورههای آیین مهر و مزدیسنا در شاهنامه مینویسد: فردوسی، ستاینده زندگی، زیبایی و کرامتهای انسانی است که در چشم او، زندگی و زیبایی هر دو به یک معنی همانا کرامت انسانی است و این هر سه را مفهومی دیگرست که همان ایمان باشد؛ و او همچنان که گفته آمد، هنرمندی است که زیبایی را در همه مفاهیمش میستاید.
حماسه بزرگ او، جدال میان زندگی و مرگ است. قهرمانان شریف او در عرصههای گوناگون خود، در جلوه اشرافیتی باشکوه، خود، تمثیل زندگی و زیبایی هستند و آزادیای که انسان، جدا از او نمیتواند مصداق شریف و گرامی انسان را داشته باشد.
از این روی در حماسه جدال رستم با اسفندیار است که رستم، پهلوانِ محبوب فردوسی، در این سرگذشت، مدافع آیین مقدس آزادی است و اسفندیار، شاهزاده مغرور و جوانی است که میخواهد به این حریم تجاوز کند و به پاسخ این جوان فریفته جوانی و رویینتنی، میخواهد وی را، که آگاهی به این حقیقت ندارد، بیدار و آگاه سازد.
در مبحث اختلاف ۲ فرهنگ و ۲ آیین میترایی و مزدیسنایی، رستم تهمتن، نماینده آیین میترایی و اسفندیار، به آیین مزدایی ایمان دارد و جدال این دو، بیان استعماری برخورد این دو فرهنگ است که در جای خود به شرح نگاشته خواهد آمد. لاجرم دو فضای متناقض در شاهنامه فردوسی روشن خواهد شد و هم بیان این معنی که ریشه عرفان ایران در تمثیلها در طریقتهای متفاوت نیز یافت میشود.
فردوسی در سرودن شاهنامه و یا بیان روشنتر، بازگفتن آن از پهلوی به پارسی دری، همچون یک ترجمان شریف با نگهداشت امانت، در منظومه والای خویش چنین میگوید: سخن هرچه گویم، همه گفتهاند/ بَر باع دانش همه رفتهاند.