نقشه قتل دختر برای ارث میلیاردی/ مریم و همدستانش بازداشت شدند
- میشد همه چیز طور دیگری باشد. زیر سقف یکی از خانههای این شهر میشد هنوز هم صدای خندههای کودکانه دو پسر بچه را شنید که در انتظار رسیدن سال نو، نشستن دور سفره هفت سین و عیدی گرفتن و بوسیدن صورت مادر و پدرشان شادمانه دور اتاق میدوند و به صورت خواهر بزرگترشان لبخند میزنند.
خواهری که پشت میلههای زندان نیست! مادری که در سردی خاک به خواب نرفته و پدری که غمگین و شکست خورده از هم پاشیدن خانواده اش را به تماشا ننشسته! میشد همه چیز در آستانه فرا رسیدن سال نو برای این خانواده به شکل دیگری رقم بخورد، اما نشد.
یکی از روزهای سرد زمستان بود که از طریق مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ وقوع یک فقره قتل اعلام شد و با حضور اکیپ بررسی صحنه جرم و کارآگاهان اداره دهم، در بررسیهای اولیه مشخص شد چند نفر ناشناس ضمن ورود به منزل، اقدام به بستن دست و پای افراد داخل خانه کرده و پس از به قتل رساندن (زن صاحبخانه) و سپس، کشاندن شوهر مقتوله به خانه، وی را نیز مورد اصابت ضربات متعدد چاقو قرار داده و از محل متواری شدهاند.
با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع قتل عمد، پرونده برای رسیدگی تخصصی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت. با توجه به شدت جراحات وارد شده ناشی از اصابت ۱۷ ضربه چاقو به ناحیه سینه و گردن مرد و انجام اقدامات درمانی برای نجات وی، امکان تحقیق از وی وجود نداشت. با وجود آنکه دختر وی به نام مریم ۱۸ ساله نیز مورد اصابت یک ضربه چاقو از ناحیه دست راست قرار گرفته بود، پس از انجام اقدامات درمانی، تحقیقات از او و دو برادر کوچکترش که ۱۲ ساله و ۷ ساله بودند و در زمان جنایت، با دست و پای بسته شده در یکی از اتاقهای خواب محبوس شده بودند، در دستور کار کارآگاهان اداره دهم قرار گرفت.
مریم در اظهارات اولیه خود عنوان داشت: سه نفر جوان در حالیکه صورتهای خود را با ماسک پوشانده بودند، وارد خانه شده؛ ابتدا با تهدید چاقو اقدام به بستن دست و پای مادرم کرده و زمانیکه دو برادر کوچکترم از مدرسه به خانه آمدند، آنها را نیزدر اتاق دیگری دور از مادرم حبس کردند. پس از خفه کردن مادرم، در ساعت ۱۶:۰۰ یکی از برادرانم را مجبور کردند تا به بهانه خرید دفتر نقاشی، با پدرم تماس بگیرد و زمانیکه پدرم وارد خانه شد او را نیز مورد اصابت ضربات چاقو قرار داده و در حالیکه مرا نیز از ناحیه دست راست مجروح کرده بودند، به سرعت از خانه خارج شدند.
با توجه به اظهارات پراکندهی مریم کارآگاهان از حضور فردی به نام فرهاد متولد ۱۳۷۰ در این ماجرا اطلاع پیدا کرده و ضمن شناسایی محل سکونتش، وی را تحت مراقبتهای نامحسوس پلیسی قرار دادند تا نهایتا حمید متولد ۱۳۷۲ و وحید متولد ۱۳۷۱ نیز توسط کارآگاهان شناسایی شدند و هر سه متهم دستگیر و به پلیس آگاهی تهران بزرگ منتقل شدند.
بادستگیری متهمان و آغاز تحقیقات، فرهاد در اعترافات اولیه خود به کارآگاهان گفت: در حدود یک سال و نیم پیش و در خیابان با مریم آشنا شدم، اما پس از گذشت مدتی ارتباط ما با یکدیگر قطع شد تا اینکه یک روز قبل از حادثه، مریم با من تماس گرفت و به من پیشنهاد داد که در صورت تهدید خانوادهاش مبلغی را پرداخت خواهد کرد؛ زمانیکه وارد خانه شده و دست پای مادر مریم را بسته و او را در داخل اتاق حبس کردیم، مریم پیشنهاد داد که اگر پدر و مادرش را به قتل برسانیم، پس از رسیدن اموال پدر و مادرش به وی، مبلغی در حدود ۷۰۰ میلیون تومان به ما پرداخت خواهد کرد؛ من نیز مادر مریم را با سیم برق خفه کردم و قرار شد تا حمید نیز در زمان حضور پدر مریم، او را با چاقو به قتل برساند که به محض ورود پدر مریم به داخل خانه، هر سه نفر به وی حمله ور شده وحمید ضربات متعدد چاقو به بدنش وارد کرد تا اینکه پدرمریم بر روی زمین افتاد وما با تصور اینکه کشته شده است از خانه خارج شدیم.
نظریه کارشناس
روزگاری بود که وقتی صحبت از خانواده میشد تصویر مکانی امن در ذهن شنونده نقش میبست. افرادی که زیر یک سقف در کنار یکدیگر مینشستند و در برابر هر ناملایمت، اندوه و اضطرابی پشتیبان و حامی یکدیگر محسوب میشدند و پیوند خونی میان اعضا برای اینکه هر فداکاری و ایثاری را برای یکدیگر به خرج دهند کافی بود. فرد اولین و بیشترین امواج عاطفه و محبت را در خانواده دریافت مینمود و پیوند خانوادگی برای بذل هر محبت و عشقی نسبت به هم کافی بود. اما در تعریف جدید خانواده، همه در حصاری به نام خانه حضور دارند، اما تنها حضور فیزیکی! شاید نزدیک هم بنشینند، اما توجه آنان به خارج از خانه است، تلویزیون، روزنامه یا اینترنت، ماهواره، گروه همسالان و هر چیزی که نگاه آنان را متوجه جهان بیرون از خانه و خانواده کند و پاسخی باشد برای موج کنجکاویهایی که وجود فرد را خصوصا در سنین بلوغ پر میکند. کنجکاویهایی که نه تنها فرزند در خانه و از زبان والدین پاسخی برای آنها نمییابد بلکه همچون دیواری روز به روز والدین و فرزندان را از یکدیگر دور میسازد. تا آنجا که عوامل بیرونی و اشخاص غریبه کم کم جایگاه والدین را در ذهن فرزند کمرنگ ساخته و زمانی میرسد که فرزند، والدین را نه در کنار خود که در مقابل و در تضاد با خواستهها نیازها و امیال و غرایز شخصی خویش میبیند و همراه با هجوم بحرانهای حل نشده بلوغ و نوجوانی با انبوه بایدها و نبایدهای به زعم خود غیر منطقی و سلطه گرانهی والدین به مبارزه برمی خیزد و این جدال کودکانه سرانجام در برخی موارد به پایان اسف باری، چون پرونده پیش رو میانجامد.
در این پرونده بسیاری از تجربههای انحرافی متهم تحت تاثیر القائات و تشویق وراهنمایی گروه همسالان صورت گرفته وگروه همسالان تبدیل به مرجعی برای پاسخگویی به کنجکاویهای دوران بلوغ و مشوق تجربههای انحرافی وی درآمده است. تناقض و تضاد موجود در روشهای تربیتی مادر مریم نیز عامل مهم دیگری است که موجب شکست وی در برقراری ارتباط با فرزندش میگردد. شیوه تحقیر و توهین و فحاشی مادر نسبت به فرزند، روح مریم را تبدیل به آتشفشانی آماده فوران مینماید و سرانجام در روز حادثه با اینکه تنها قصد ترساندن والدینش را داشته به دلیل دعوای مجدد با مادر و روبرو شدن با توهین و فحاشی و تحقیر وی و تکرار سرزنشهای گذشته تصمیم به قتل وی میگیرد و باقی حوادث قدم به قدم و بدون نقشه قبلی به وقوع میپیوندد.
وقتی از مریم در مورد قساوت قلبی که در پذیرش قتل مادر وحمله به پدرش توسط چند فرد غریبه به خرج داده میپرسیم مریم از آنچه به طور معمول در برنامه روزانه خانواده جریان داشته میگوید:
- تماشای دسته جمعی فیلمهای ترسناک به عنوان یکی از تفریحات همیشگی خانواده بدون توجه به اثرات مخرب این عمل بر ذهن، روان و احساسات نوجوان
- - تماشای سریالهای شبکههای ماهوارهای به همراه فرزندان، بدون توجه به تاثیر صحنههای
- غیراخلاقی در بلوغ زودرس فرزندان و تاثیر منفی برشخصیت، غرایز و نیازهای روحی مریم به عنوان یک دختر نوجوان
- - عدم هماهنگی والدین در تربیت مریم
- -پنهانکاری مادر مریم در انتقال مشکلات تربیتی و اخلاقی مریم به پدرش
- - استفاده از روش تنبیهی تکراری و بی اثر گرفتن گوشی موبایل به مدت یک یا دو هفته در برابر خطاهای بزرگی، چون رابطه نامشروع
- - عدم اطلاع رسانی مریم در خصوص سوء استفاده جنسی رانندهی سرویس مدرسه از وی، به دلیل رابطه سرد مادر و فرزندی
نکات مهم دیگری از جمله: برخورداری از رفاه اقتصادی و حمایت مالی از سوی خانواده بیشتر از نیاز یک دختر دبیرستانی، آنقدر که به ولخرجی بذل و بخشش او برای پسرها میانجامد و در کنار آن حس زیاده خواهی سایر متهمان پرونده و میل به دستیابی سریع و آسان به مبالغ هنگفت که فرد را به سمت آسیب رسانی به سایر افراد جامعه و زیر پا گذاشتن وجدان و اخلاق سوق
میدهد.
یادمان باشد پیوند عاطفی مستحکم در میان اعضای خانواده و تامین نیازهای روحی و احساسی فرزندان و توجه به مراحل رشد و کنجکاویها و دغدغههای ذهنی یک نوجوان مهمتر از فراهم نمودن گرانترین و با ارزشترین امکانات مادی است.
نگاهی دوباره به عملکرد خود به عنوان والدین بیاندازیم و ببینیم وقتی نیازهای مادی فرزندمان را تامین میکنیم آنچه در ذهن ما میدرخشد میل به تامین خواستهها و نیازهای اوست یا وسیلهای برای دور کردن وی و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت تربیتی خود به عنوان پدر یا مادر در خانواده؟
ازدواج میکنیم و با اشتیاق صاحب فرزند میشویم و زمانی که نوبت به تربیت و مسئولیت سنگین آموزش و هدایت وی به عنوان یک انسان میرسد تنها به نیازهای مادی وی میاندیشیم و هر هزینهای را متقبل میشویم تا فرزندمان مزاحم دغدغه های روزمره امان نباشد!
شاید مریم در مسیر زندگی خود تبدیل به علف هرزی شد که حیات مادی و عاطفی خانواده اش را نشانه رفت و خشکاند، اگر والدینش در حساسترین مرحله رشد و حیات فرزندشان به جای پر کردن دستهای وی از گوشی موبایل و سایر وسایل گرانقیمت قلب دخترشان را از آنچه تشنه و نیازمندش بود پر میکردند، همه چیز طور دیگری میشد و پاکی و معصومیتی که با آن پا به این کره خاکی گذارده بود همچنان در ذره ذره وجودش جریان داشت.بیایید مهربان بودن را تجربه کنیم. همین امروز روبروی نوجوانتان بنشینید دستهایش را به گرمی بفشارید و دوستانه با وی هم صحبت شوید، اجازه بدهید بدون ترس، از احساسات، آرزوها و دغدغه هایش با شما حرف بزند. همیشه راهی برای برداشتن دیوارها هست ...
سروان سمانه مهربانی – روانشناس و کارشناس آموزش همگانی پلیس آگاهی پایتخت