پیروزی نزدیک است...
به گزارش گروه جامعه ، شهید «امیر نوبهاریثابت» در سال ۱۳۴۱، در خانوادهای مذهبی و متدین در شهر تهران دیده به جهان گشود. دوران طفولیت را در دامان مادری پاک و عفیف و پدری زحمتکش سپری کرد و در سن هفت سالگی وارد مدرسه شد و به تحصیل پرداخت. دوره ابتدایی را با موفقیت هر چه تمامتر به پایان رسانید و وارد دوره راهنمایی شد تا سال دوم تحصیل نمود، اما به علت فقر مادی و مشکلات فراوان به ناچار ترک تحصیل کرد و وارد بازار کار شد و در جریانات انقلاب همپای مردم در اکثر قیامها بر علیه رژیم سفاک شرکت میجست.
بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به عضویت بسیج درآمد و در کنار کار به دفاع از آرمانهای مقدس اسلامی هم مشغول میشود. در پی شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به طور داوطلب به خدمت مقدس سربازی رفت و پس از طی یک دوره آموزش نظامی به سوی میدانهای نبرد شتافت و به مقابله با صدام عفلقی این مزدور متجاوز پرداخت و پس از ماهها ایثار و رشادت سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱، در منطقه عملیاتی «کرخه نور» بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهرش در گلزار بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
شهید گرانقدر امیر نو بهاری در وصیت نامه خود چنین مینگارد:
خدمت پدر و مادر و خواهر و برادر عزیزم سلام و امیدوارم که حال همگی شماها خوب باشد و کسالتی نداشته باشید و در خوشی به سر ببرید و سال خوشی بدون ما داشته باشید و اگر از حال این حقیر دورافتاده خواسته باشید، به یاری خدا بد نیستیم و اول از تو پدر خوب و عزیزم شروع میکنم.
پدر عزیزم امیدوارم که حالت خوب باشد و در سایه خدای بزرگ مشغول کار باشی و این سال جدید را که ان شاءالله سال خوبی برایت باشد و تبریک میگویم و انشاءالله امسال عیدی خوبی برایتان داریم یعنی مقدمات یک ضربه عمیق به صدام را چیدیم.. امروز ۶۰/۱۲/۱۵ سرهنگ صیادشیرازی برایمان سخنرانی کرد. به یاری خدا میخواهیم جنگ را تمام کنیم و میخواهم که در همین جا از تو پدر خوب و گرامی خداحافظی کنم و تو را به خدای بزرگ بسپارم و میخواهم که اگر از روز اول که خودم را شناختم تا به حال هر خطایی از من سر زده ببخشی.
میدانم که شما را خیلی اذیت کردم ولی جوان بودم و خام. خلاصه میدانم که فرزند خوبی نبودم ولی خواهش دارم که از من فقط به خاطرههای خوبی که دارید فکر کنید و کارهای زشت مرا به یاد نیاورید و تو را از راه دور و از میان سرزمین خون و شهادت به خدای بزرگ میسپارم و تو را میبوسم. خدانگهدار. عبدالحقیر امیر نوبهاری
و دوم تو مادرم که میدانم خیلی از دستم شاکی هستی ولی اگر ناراحتی قبل از اینکه نامه را بخوانی یا بعد از خواندن نامه یک دوش آب سرد بگیر تا ناراحتی از سرت بپرد. خلاصه بگذریم امیدوارم که حالت خوب باشد و کسالتی نداشته باشید وسرت با نازنین کوچولوی من گرم باشد. مادر عزیزم، چون امکان دارد که این آخرین نامه از من باشد میخواهم که تمام بدیهایی که از من دیدهاید به بزرگی خودت ببخشی و ما را حلال کنی. حتماً متوجه شدی که حمله سراسری داریم یعنی تا مرز و انشاءالله عید خوبی خواهد بود و امیدوارم که بی ما بهتون خوش بگذرد وفکر مرا هم نکنید و اگر تلفن یاخبری نمیدهم ناراحت نباشی. میخواهم که خیلی خوش بگذرانید و انشاءالله امسال عید یعنی سال جدید کمی حال تو را خوب کند.
خدمت خواهر کوچولو مریم، سلام امیدوارم که حالت خوب باشد و کسالتی نداشته باشی. مریم جان! اگر از حال داداشت خواسته باشی خوبم و فعلاً زندهام. مریم جان! چون وقت ندارم چند کلمه میگویم که یادت نرود. یک نمازت را ترک نکن و سر نماز که میخوانی، چون هنوز کوچک و خدا دلت را نمیشکند برای تمام آنهایی که قرار است در این حمله شرکت کنند. دعا کن و آرزوی پیروزی کن که لااقل پیش مردم سربلند باشند.
مریم جان! از قول من به بابا بگو که یک کتاب که مال غلام است به نام «شمع سحر» و آن کتاب دعا را از خانه افسانه اینها بیاور و هر شب جمعه هم دعا بخواند و اگر توانست نماز شب بخواند. همانطور که به تو دعا و قران را یاد دادم تو هم به دختر قرمز من اگر آنجا هست یاد بده یا از کتاب «شمع سحر» یاد بگیرد و دعا کند که لااقل شکست نخوریم، چون پیروزی نزدیک است. یادت نرود حتماً بخوان قربان تو برادرت امیر.
خدانگهدار همگی شماها. عبدالحقیر امیر نوبهاری.