تبعات سنگین جنگ جهانی به روایت «آشویتس زنان»
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، تئاتر در سالی که گذشت شاهد حضور و بروز آثار متفاوتی روی صحنه بود، آثاری که توانستند در زمان خود به جذب تماشاگران به تماشاخانههای دولتی و خصوصی بپردازند.
عرصه هنرهای نمایش این در سال گذشته توانست میزبان نسلهای مختلفی از کارگردانان، بازیگران و نمایشنامه نویسان باشد، هنرمندانی که با حضورشان در صحنه توانستند امید آیندهای روشن برای این هنر را رقم بزنند.
به همین مناسبت خبرنگار گروه فرهنگی ، در مجموعههای نقدهای تئاتر در نوروز ۹۹ به معرفی، تحلیل و بررسی برخی از بهترین آثار تئاتر در سال گذشته پرداخته و ابعاد مختلف این آثار را مورد ارزیابی قرار داده است.
نمایش «آشویتس زنان» به نویسندگی علی صفری و کارگردانی رها حاجی زینل در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه رفت و با وجود مضمون و روایت در جذب مخاطب به صورت نسبی پیش رفت.
به نظر میآید قصه «آشویتس زنان» حول وضع زنان در جنگ و خشونت علیه آنهاست، زنان که بیشترین صدمات را در طول جنگها به عنوان بخشی از شهروندان جامعه متحمل میشوند. زنان، به عنوان شهروندان غیرنظامی در طول جنگها مورد حملات و خشونتهای متعددی قرار میگیرند.
افزایش ناامنی و احساس ترس از مورد حمله قرار گرفتن و عواقب وحشتناک آن، اغلب موجب فرار زنان از فضا و محیطهای جنگ زده میشود، اما تکلیف زنانی که راهی برای فرار ندارند چیست؟ واقعیت آن است که زن بودن، موجب در امان بودن از حملات، آسیبها و خطرات جنگ نمیشود، بلکه در بسیاری از جنگ ها، اتفاقا زنها به دلیل جنسیت شان و وجود دیدگاهها و رفتارهای مردسالارانه مورد حمله و خشونت واقع میشوند.
اما آنچه در روح کلی نمایش قابل مشاهده است روایتی عمیق از بی رحمی فراجنسیتی است که نه تنها علیه زنان بلکه علیه انسانیت و بشریت در جنگ جهانی دوم رخ میدهد؛ و نویسنده به درستی سیر داستان را پیش میبرد که نه تنها صدای زنان را بلکه صداهای دیگری که به نوعی لطمه دیده اند را به گوش میرساند.
درواقع از نقاط قوت نمایش چندصدایی بودن آن است که به درستی در داستان دیده میشود، هم صدای مظلومانه زنان و دخترکانی که جنگ همه شادمانی، خوشبختی و رهایی آنها را ربوده و هم صدای به ظاهر ظالمانه مردی که جنگ روح لطیف گره خورده به موسیقی او را به افسری خشن تبدیل میکند. مردی که پیش از جنگ، انگشتانش تنها برای انتخاب نتهای موسیقی بر روی ساز حرکت میکردند، اما پس از جنگ برای انتخاب قربانی روی ماشه اسلحه پر!.
وجود مونولوگها و مخاطب قرار گرفتن مستقیم تماشاگران هم از جمله اتفاقاتی است که در این نمایش افتاده است که میتواند هم اتفاقی تهدید کننده باشد و یا در عوض یک نقطه قوت؛ چرا که شاید در نگاه اول برای مخاطبین کمی عجیب و معذب کننده باشد، اما ممکن است صداها را قابل باور و لمستر بکند، به ویژه وقتی شخصیتهای داستان مخاطبین را مورد سوال و تامل قرار میدهند، مانند شخصیت افسر که از ابتدا این سوال را میپرسد: «شما از چی میترسید؟» «مهمترین انتخابتون توی زندگی چی بوده؟» و ذهن مخاطب را درگیر میکند که او هم ممکن است مورد انتخاب واقع شود و یا خود حتی دست به انتخاب زند.
با این تفاسیر میتوان گفت که داستان و قصه پردازی از سیر درستی برخوردار است؛ چرا که با طرح سوالاتی سعی در روایت درد مشترک شخصیتهای داستان دارد و مخاطب را نه تنها تا انتهای نمایش بلکه پس از خروج از سالن، وادار به یافتن پاسخ و جستجوگری میکند. در کنار این نوع قصه پردازی، میزانسن و موسیقی هماهنگ با اجرا و به خصوص بازیهای نزدیک به واقع بازیگران، نمایش را دلنشینتر میکند؛ چرا که تنها راه انتقال عمیق مفاهیم همراه با احساس در چنین داستانی از بازیهای به جا و دقیق نشات خواهد گرفت.