نگاهی به کیفیت آثار سی و هشتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، سی و هشتمین جشنواره تئاتر فجر با وجود مشکلات فراوان در بخش اجرا امسال با حضور قابل ملاحظه گروههای تهران و سایر شهرستانها برگزار شد.
سی و هشتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر با وجود حاشیه سازیهای فراوان و انصراف برخی گروه های نمایشی توانست با قدرت تمام این دوره از خود را با آماری قابل توجه به پایان برساند.
شیوهها و سبکها و تکنیکهای اجرایی در تئاتر بسیار مهم هستند و این مهم، یک مشخصۀ بنیادین برای شکل گرفتن گروههای تئاتری و پیشبرد هدف مندی آنهاست. گروهی که بیانیه (مانیفست) نداشته باشد یا به بیراهه میرود و یا در تکرار و در جا زدن دچار افول و شکست خواهد شد.
جشنوارۀ تئاتر فجر محل گردهمایی گروههایی برآمده از تهران و دیگر شهرهای بزرگ و کوچک ایران است و همچنین تعدادی هم کارهای مهم و غیر مهم نیز هر سال از چند کشور خارجی با پیشینه یا بدون پیشینه تئاتری دعوت به حضور در این گردهمایی میشوند. هر گاه این گروهها بسیار مهم بوده اند یا آثاری در خور تاملی داشته اند که ما هنوز آن شیوهها و سبکها را نیازموده باشیم خواه ناخواه در سالهای آتی شاهد اتفاقات ویژهای دربارۀ این تاثیر پذیرفتنها هستیم. اصلا خاصیت تئاتر هم همین است که با دیده شدن بیشترین میزان تاثیر را بر صحنههای بعدی خواهد گذاشت.
شاید امسال به لحاظ سبک کار در خور و خلاقهای به صحنه نیامده باشد، اما برخی از کارها بودند که میتوانستند ما را متوجۀ تغییرات اساسی در آن گروه کنند یا اینکه به ما بگویند که این گروهها دارند با بیانیه کار میکنند و از شناسنامۀ درست و بسامانی برخوردارند یا در ادامه کار کردن شان به این شناسنامه و هویت و انگیزۀ خلاقۀ هنری دست خواهند یافت.
نمونههای تامل برانگیز
گروههایی از مشهد با نمایش ژنتیک کار مهسا غفوریان، از اهواز با نمایش همه فرزندان مکبث کار مجتبی رستمی فر، از شهر کرد با نمایش باق وحش کار امیر بهادر اکبرپور، از بوشهر با نمایش کوچه مختار بود و... کار جواد صداقت و الهام ابنی، از تهران نمایش کریمولوژی کار رضا بهرامی، و نمونههایی از این دست نشان میدادند که درک درستی از فرم یافته اند و بر خلاف جریان منحطی که به دنبال بیان فرم، خود را دچار هر نوع خواری و پستیای میکنند، نشده اند بلکه فرم و محتوایشان در هم تنیده شده و به درستی دارند مسیر خلق و آفرینش یک تئاتر را با خود میآزمایند و این آزمون و خطا تماشاگران را به نسبتهای متفاوت متحیر میسازد. در سالهای گذشته اشتیاق فرم بسیاری را دچار فرم زدگی و دفورمه شدن در صحنه میکرد، چون بی پایه و اساس و شاید هم بنابر کپیهای دور از ذهن، به دنبال خلق آثار غیر موثر در این جغرافیا برمی آمدند.
گروه شهرکرد در بازیگری بسیار هدفمندانه خلاقیت خود را در دو سال گذشته بارور ساخته اند. آنها پارسال نمایش "آن شرلی دختری با موهای قرمز" را کار کردند که در آنجا به لحاظ متن به دنبال یک برداشت از یک رمان شناخته شدۀ جهانی بودند، اما امسال در وابستگی به ایدههای خودی متن در خور تامل تری را در شیوه بازیگری خلاقه به چالش کشیده بودند و این نشان میدهد که این گروه دارد صاحب نگاه و شناسنامه میشود و دلیلش هم رشد در مسیر خلق کردن است و اینکه در اتکای به بازیگران شوریده و خلاق دارند مسیر بهتری را برای گسترش دریافتهای تازه یشان طی طریق میکنند.
مهسا غفوریان این بار نیز در زمینه ایجاد بازیهای در خور تامل و سبک و شیوهای که در آن برشهای کوچک منجر به برشهای درشتتر بشود و در آن بازیگران بتوانند جاهای خالی را پر کنند گام برداشته اند، اما این بار با نزدیک به بیست بازیگر این کار را میکنند و حالا مسیر دشوارتری را برای آزمودن خلق و توان پیشین اش در نظر گرفته و اتفاقا نیز پیروز میدان است، چون میتواند در این قالب پیرنگ گستردهتر و حساس تری از اجتماع را به چالش بکشد و بی آنکه بخواهد در فرم خود را غرق و ابلاغ کند، فرم را در خدمت محتوا میگیرد و از آن کاربردیترین شکل و سبک ممکن را به تماشا میگذارد و درواقع تئاتری خلق میکند که گویای مطلبی باشد. غفوریان هم حالا از داشتههای گذشته به سود آینده بهره مند میشود و میتواند به دنبال کشف سوژهها و شیوههایی باشد که هم پوشانی داشته باشند و درنگی از واقعیات تلخ و ناگوار از روزگارش را در صحنه روایت کند و این همان تئاتر راستین است.
جواد صداقت که این بار با الهام ابنی نمایشی را بسته است، بر خلاف کارهای دیگرش که در گرداب فرم دچار نگاه گنگ و حتی جعلی میشد، این بار توانسته بر معلومات و روشنای نگاهش در شیوۀ اجرایی اش بیافزاید و مخاطب اش را درگیر غامضترین لحظات ممکن از جهان دیگر نماید و عالم برزخی را بر ما نمایان سازد و این خود دلالت بر فهم بهتر از تئاتر میکند که اگر دیگران نیز پیرو امر معلوم و روشنای مسیر در تئاتر باشند حتما میتوانند در جذب مخاطب گامهای موثری را بردارند.
رضا بهرامی که در این سالها بیشتر دغدغه تئاتر ملی و تئاتر اجتماعی را داشته است، این بار با اجرای نمایش کریمولوژی نشان میدهد که انواع نمایشهای ایرانی چقدر برخوردار از تکنیکهای متفاوت هستند که هر کارگردان ایرانی میتواند در بهره مندی و نو کردن چنین شیوهها و تکنیکهایی بر ارزشمندی آثار خلاقه اش بیافزاید.
در اینجا شاید حضور مجید رحمتی بازیگر خلاق و توانا انکار ناپذیر باشد که فروتنانه وقتش را صرف چنین شیوههای نمایش ایرانی کرده و خود را سرچشمه الهامات بعدی کرده است و این گونه میتواند با حضورش در انواع نمایش ایرانی، این نوع آثار را خلاقتر از دیگران نمایان سازد. در این نمایش حتی تکنیکهای سایه بازی که برای خود شیوه منحصر بفردی در نمایشهای عروسکی است، به کار گرفته شده بود و میتوانست تبدیل به عنصر خلاقهای شود.
شوربختانه کار مجتبی رستمی فر را ندیدم، اما بنابر پیشنیه کارهایش حدس و گمانه ام درباره "همه فرزندان مکبث" نیز نادیده مثبت است، چون او در اهواز با شوریدگی تئاتر کار میکند و اصلا مساله و دغدغه اش هم تئاتر کار کردن است و این بار نیز حتما حضورش دیدنی بوده است.
چنانچه فاطمه ترکاشوند درباره اش نوشته است: «اگر نمایشنامه «مکبث» روایت جنون قدرت با رنگوبوی تقدیرگرایی جاری در تراژدیهای یونانی باشد آنگاه نمایش «همه فرزندان مکبث» نقد اراده معطوف به قدرت از منظر حکمت ایرانی است. نمایشی که اگرچه با طراحی حرفهای حرکت و نور و همخوانی گروه همسرایان به ساخت آثار کلاسیک اروپایی نزدیک میشود، اما با اضافه کردن شخصیت پیرمرد ژندهپوش و استفاده از اشعار خیام و سعدی و مولانا در آوازها، از زاویهدید غربی نه تنها در طرح مفهوم قدرت بلکه حتی در نقد آن نیز فاصله میگیرد.»
در جا زدن
در کنار آن نمونههای قابل تامل، برخی از گروهها با تکرار و در جا زدن نتوانستند توش و توان سابق بر این شان را توسعه دهند و همچنان در صحنه حرفی برای گفتن داشته باشند. رضا کرمی زاده از یاسوج یکی از همین کارگردانان است که اتفاقا سالهاست در میان شهرهای جنوبی کشور از توش و توان در خوری برخوردار بوده است، اما امسال تکرار همان داشتهها و چه بسا با بسنده کردن به کمترین داشتۀ خلاقه در صحنه نتوانستند خودی نشان دهند. در حالیکه گروه کاملی دارند.
در آن بازیگران توانمندی دارند که همواره خود را به آزمون و خطا میگذارند. رضا گشتاسب، نویسنده گروه، دیگر قابلیت خلق متونی بهتر از این را دارد و خود رضا کرمی زاده، کارگردان، باید بتواند از تکنیکهای فراگیر و نوین در صحنه استفاده کند و ما را در این رویارویی به چالش بکشاند، نه اینکه در داشتههای ده سال پیش اش انتظار داشته باشد که برایش هورا بکشیم. شاید کمترین تحول استفاده از نوعی موسیقی ناب مینابی – با حضور حسین اصیلی- باشد که میتوانستند در القای فضا تا حدودی نقش موثری داشته باشد که آن هم هنوز نیازمند رمزگشایی و تحلیل بهتر برای ایجاد چنین حال و هوایی است.
نیروی خلاقه همیشه نیازمند زحمت بسیاری است و دلبسته شدن به کشفیات پیش از این استفاده کردن از سرمایۀ اندوخته شده است بنابراین هر کشف تازهای یک اندوخته افزونتر است و شاید برخی نتوانند یا نخواهند و اگر هم بخواهند دیگر نتوانند، اما آنانی که مصمم اند همواره میتوانند در خلق و آفرینش مخاطبان شان را با تازگی افزودهها حیرت زده میسازند. امسال "بیگانه در خانه" کار محمد مساوات برداشتی از طراحی و ایدۀ اجرایی نمایش "پس از جولی" به نویسندگی آگوست استریندبرگ و کار کیتی میچل انگلیسی و آوانگارد است که در برلین و سال ۲۰۱۰ اجرا شده است وای کاش همین اطلاعات محدود همزمان با احرایش در اختیار مخاطبان قرار میگرفت، که ما آزمون و خطای مساوات همواره خلاق را در این برداشت بررسی میکردیم و احساس نمیکردیم چیزی از ما پنهان شده که قدر و قیمت کارش را زیر سوال ببرد.
جمع بندی
به هر تقدیر؛ جشنوارۀ سی و هشتم با همین نمونههای در خور تامل برگزار شد و نظرگاه مثبتی را برای عمده کارهایی که ارمغان شهرستانهای ایران است بر ما یادآوری کرد و این خود چشم انداز امیدوار کنندهای شد که بتوانیم تئاتر را در گسترۀ ایران جستجو کنیم و همه چیز را به نام پایتخت تمام نکنیم. تئاتر هم مثل فوتبال باید به شکل فراگیری همۀ ایران را با قطبهای متفاوت و قدرتمند در برگرفته باشد.