آدرس غلط روشنفکران لیبرال
حضور پرشکوه مردم ایران در تشییع پیکر سردار حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، نشان داد روشنفکران لیبرال ایرانی تا چه حد از واقعیات اجتماعی، جدامانده و غریبه هستند.
خبرگزاری میزان -
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سازمانی مردمی-انقلابی است که در طول دوران حیات خویش از سال ۱۳۵۸، خدمات بیبدیلی را برای بهبود زندگی مردم ایران ارائه کرده است. برای اثبات این مدعا کافی است به پروژهها و ابرپروژههای عمرانی، زیرساختی و معیشتی سپاه در اطراف و اکناف کشورمان نگاهی بیاندازیم تا به عمق تاثیر این نهاد برآمده از گفتمان پویای انقلاب اسلامی پی ببریم. سپاه البته حدود فعالیتهای خود را به سرحدات معمول کشورمان محدود نکرده و به خصوص در طول ۲۰ سال گذشته، با دیده بانی از آن سوی مرزها، قدرت و نفوذ ایران در ژئوپلیتیک غرب آسیا را بسط و توسعه بخشیده است.
این روشنفکران درباره فعالیتهای فرامرزی سپاه نیز دست از تخریب برنمی دارند. این دسته با اتکای به ناسیونالیسمی انزواگرایانه که بلاتشبیه، ایران را آغلی در خودفرورفته و دستبسته در برابر گرگهای منطقهای و فرامنطقهای میخواهد، ابراز میدارند که اساسا چه نیازی هست سپاه در مثلا فلان کشور، به فعالیتهای مستشاری مشغول باشد و خون جوانان کشور را به ثمن بخس بفروشد؟
حضور پرشکوه مردم ایران در تشییع پیکر سردار حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، نشان داد روشنفکران لیبرال ایرانی تا چه حد از واقعیات اجتماعی، جدامانده و غریبه هستند. این مساله آنجایی معنادار میشود که دریابیم تشییعکنندگان مختص صرفا یک طبقه یا کاست نبودند و از قضا و بنابر برخی تحلیلها، در حماسه بدرقه، حلقه اقشار به اصطلاح خاکستری یا خنثای جامعه به حلقه اقشار حزب اللهی و باورمند به اصول انقلابی، نزدیک و همسو شدند.
گروه سیاسی ؛ روز ۲۳ دیماه طی یادداشتی در یکی از خبرگزاریها اشاره کردم که دولت آمریکا تصور میکرد با ترور محوریترین چهره گفتمان مقاومت یعنی حاج قاسم سلیمانی، به خیال خودش خواهد توانست روند مشروعیتزدایی از ایران را سرعت بخشیده و به عصر هژمونی تهران در عراق و متعاقباً در کل منطقه غرب آسیا خاتمه دهد. در همان یادداشت تاکید کردم که اثرات و پیامدهای ناشی از تشییع خیرهکننده پیکر سردار سلیمانی، پروسه آمریکاییِ مشروعیتزدایی از جمهوری اسلامی ایران را بیاعتبار کرد. در همین راستا، پاسخ به این سوال پیشینی لازم مینماید که آمریکاییها بر اساس کدام معیار و منطق، ترور این سردار مقاومت را مقدمهای بر مشروعیتزدایی از جمهوری اسلامی ایران فرض کرده بودند؟ من از این سوال، فرضیه تاثیر آرای روشنفکران لیبرال ایرانی درباره سپاه، روی محاسبات غلط واشنگتن را برداشت میکنم. یادداشت پیشرو تلاشی برای تحلیل و تجزیه فرضیه مزبور است.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سازمانی مردمی-انقلابی است که در طول دوران حیات خویش از سال ۱۳۵۸، خدمات بیبدیلی را برای بهبود زندگی مردم ایران ارائه کرده است. برای اثبات این مدعا کافی است به پروژهها و ابرپروژههای عمرانی، زیرساختی و معیشتی سپاه در اطراف و اکناف کشورمان نگاهی بیاندازیم تا به عمق تاثیر این نهاد برآمده از گفتمان پویای انقلاب اسلامی پی ببریم. سپاه البته حدود فعالیتهای خود را به سرحدات معمول کشورمان محدود نکرده و به خصوص در طول ۲۰ سال گذشته، با دیده بانی از آن سوی مرزها، قدرت و نفوذ ایران در ژئوپلیتیک غرب آسیا را بسط و توسعه بخشیده است.
ناگفته نماند این دیدهبانی، از سنخ امپریالیستی و تجاوزگرانه قدرتهای بزرگ نبوده بلکه با نیت کمک به دولتها برای سامان بخشی به شرایط، صورت گرفته است. نگاه فرامرزی سپاه و تولید به اصطلاح برون بومهای استراتژیک، یک مزیت خارق العاده دیگر نیز داشته و آن، پیش راندن مرزها تا قلب فعالیتهای مستشاری، جهت دفع فساد و فتنه از داخل کشور بوده است؛ امری که مشخصا هدف اصلی مبارزه با گروههای مخوف و خون آشامی نظیر داعش و بازوهای انشعابی آن در منطقه بوده و کماکان عنوان شد. شاید این گفته حضرت امام خمینی(ره) تعریفی اکمل برای صدق گزاره ما درباره سپاه باشد که فرمودند: «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود.»
با وجود این خدمات شگرف و شگفت از سوی سپاه در داخل و خارج مرزها، گروهی، اما در داخل کشور با اسطوره سازیهای سطحی (اگر نگویم مغرضانه)، تقلیل جایگاه سپاهیان را هدف دارند. این قلمداران و زبانبازان روشنفکرمآب، گویی پیروان راستین این اصل نانوشته اند که برای بزرگ شدن باید بزرگی را زد. در گفتمان تولیدی ایشان، سپاه نهادی انحصارگر بوده که همچون اختاپوسی دُژخیم، بر کلیه منابع و محافل سیاسی و اقتصادی کشور چنبره زده است. ایشان برای صحیح جلوهدادن مدعیات خویش درباره سپاه فرضا در حوزه اقتصادی، آمار و ارقام را جابهجا و اینگونه در اذهان جانمایی میکنند که سپاه، یگانه بازیگر عرصه اقتصادی است که دستان نامرییاش در هر پستویی، به دخل و تصرف مالی مشغولیت دارد.
برای پاسخ به این قبیل گزاره ها، من مخاطب را به این بخش از اظهارات آقای دژپسند وزیر اقتصاد در فرودینماه امسال رجوع میدهم که در حاشیه جلسه هیئتوزیران، درباره نقش سپاه در اقتصاد کشور گفتند: «بحثهایی که گفته میشود اقتصاد کشور وابسته به سپاه است، از اساس زیر سؤال است. مگر میشود ۴۰ تا ۶۰ درصد اقتصاد در دست سپاه باشد؟» تحلیلهای پارانویایی این چنینی درباره سپاه، امر سیاست به ویژه عرصه انتخابات را نیز درنوردیده است. در منظر و ماوای تخریبگران سپاه، اگر کاندیدایی قطع نظر از اینکه علقههای گفتمانیاش چیست، به پیروزی دست یابد، حتما و اصلا مهره و عنصر متصل به سپاه پاسداران بوده و هر نامزدی که شکست را پذیرا شود، حتما بنابر تقدیر مقدر سپاه، باید بازنده میشده است.
بخش مطایبهآلود ماجرا، اما آنجاست که این قماش بدگمان، برای پیشبرد سوءتفسیرهای خویش منباب مداخله گسترده سپاه در سیاست، به یکباره خط امامی شده و این بخش از وصیتنامه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را به رخ رقبا و حریفان میکشند که فرمودهاند: «سپاه نباید در سیاست دخالت کند.» علاوه بر اینها، برخی روشنفکران لیبرال با کاربست سیاست پرکاربرد «توهم توطئه»، جعلیات دیگری را به دامان سپاه نسبت میدهند. ایشان ضمن دوگانهانگاری اتتخابی-انتصابی در ساخت اداره کشور، با مفهوم پردازیهایی همچون «دولت سایه»، «دولت پنهان» یا «دولت موازی» سپاه را یگانه پیشتاز حوزه انتصابی نشان داده که در پشت صحنه، وظیفهای جز مانعتراشی بر سر راه نهادهای انتخابی نمیشناسد. نکته اسف انگیز ماجرا آنجاست که برخی مقامات رسمی کشور نیز گاه در سخنرانی هایی، به چنین اوهام و موهوماتی شکل رسمی میبخشند.
این روشنفکران درباره فعالیتهای فرامرزی سپاه نیز دست از تخریب برنمی دارند. این دسته با اتکای به ناسیونالیسمی انزواگرایانه که بلاتشبیه، ایران را آغلی در خودفرورفته و دستبسته در برابر گرگهای منطقهای و فرامنطقهای میخواهد، ابراز میدارند که اساسا چه نیازی هست سپاه در مثلا فلان کشور، به فعالیتهای مستشاری مشغول باشد و خون جوانان کشور را به ثمن بخس بفروشد؟
شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم ایران» که توسط به اصطلاح معترضان به نتیجه انتخابات سال ۸۸ مطرح شد، یا اظهار نظر برخی نخبگان یک جریان سیاسی خاص در کشور در مذمت فعالیت نیروهای مدافع حرم، در واقع بازتولیدکننده یک ایده خوشباورانه بیاصالت است مبنی بر اینکه، راه سعادت ملت ایران از توجه صرف به موضوعات درون میگذرد. ایشان برای لعاببخشیدن به این انگاره، ایران را با برخی کشورهای توسعهیافته شرق آسیا مانند کرهجنوبی، ژاپن و مالزی مقایسه میکنند و ابراز میدارند که جمهوری اسلامی ایران نیز برای بزرگی و سترگی، باید ماجراجوییهای بیرونی را وارهد و معضلات درونی را دریابد. این اظهارنظر به حدی سطحی است که نیازی به پاسخ چندانی ندارد، اما من باب روشنگری باید تصریح کرد که به اذعان کارشناسان خبره حوزه توسعهگرایی، نوع روند توسعه هر کشوری، خاص همان کشور است و نمیتوان با روند توسعه واحدی دیگر، مقایسه نمود. ایران نیز با وجود جغرافیای سیاسی جنگلواری که در آن زیست میکند، از اساس نمیتواند همچون یک کشور شرق آسیایی که دشمنان قداریبندی مانند رژیم اسرائیل یا حکومت سوداگر عربستان سعودی را بیخ گوش خود نمیبیند، در خود فرو رود و خوشباورانه گذران زندگی کند. بنابراین، التهابآفرینیهای هر روزه در غرب آسیا، ایجاب میکند که کشورها برای حفظ امنیت و قدرت خود، حدی از فعالیتهای مستشاری را داشته باشند. با این دلایل، راه سعادت ملت ایران نه از راه توجه صرف به موضوعات درون بلکه از عنایت همزمان به درون و بیرون میگذرد.
حضور پرشکوه مردم ایران در تشییع پیکر سردار حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، نشان داد روشنفکران لیبرال ایرانی تا چه حد از واقعیات اجتماعی، جدامانده و غریبه هستند. این مساله آنجایی معنادار میشود که دریابیم تشییعکنندگان مختص صرفا یک طبقه یا کاست نبودند و از قضا و بنابر برخی تحلیلها، در حماسه بدرقه، حلقه اقشار به اصطلاح خاکستری یا خنثای جامعه به حلقه اقشار حزب اللهی و باورمند به اصول انقلابی، نزدیک و همسو شدند.
*حسام رضایی
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *