داستانهای عاشقانه باید به چالشهای مهمتری بپردازند/روابط انسانها پیرامون چند اتفاق مذهبی
گروه فرهنگی _ عشق از جمله موقعیتهای مشترک انسانها در تمام ادوار بشری و برای تمام انسانهاست. خواه این انسان جنایتکاری از اعماق تاریخ باشد و خواه مصلحی اجتماعی. شاید از همین رو باشد که یکی از پر کاربردترین موضوعاتی که در داستانها مورد توجه قرار میگیرد، عشق است. داستانهای عاشقانه اگر صرفا به این دلیل نوشته شوند که یک ماجرای عاشقانه را بیان کنند، اعتبار چندانی نخواهند یافت چرا که داستان نه صرفا یک گونه روایی که دکترین جامعه انسانی است و در ساحت خود روا نمیدارد که موضوعی فقط و فقط برای روایت شخصی خود به نگارش درآید. ادبیات داستانی علاقمند است که در پرداخت یا به بهانه هر موضوع، مطلبی نو از جامعه یا روایتی دیگر از انسانها را بروز دهد.
حالا تصورش را بکنید که بنا باشد داستانی با موضوع عشق از دل تاریخ و پیرامون شخصیتی مذهبی بیان شود. چالش نویسنده با خود تاریخ به عنوان یک اهرم فشار که خواستار تحمیل سندیت خویش بر اثر است، از یک سو و احتیاط لازم پیرامون شخصیتهای مورد اعتماد و اعتقاد مردم از سوی دیگر گزینش چنین موضوعی را دشوار میکند که هیچ، پرداختن به عشق در این وادی خود بر سختی کار خواهد افزود. اگرچه با تعاریف علمی روز، عشق تنها به یک اتحاد هماهنگ هورمونی میتواند باشد، اما وقتی پا به عرصت تاریخ میگذاری، عشق تعابیر مختلفی میگیرد.