خودکشی سیاسی نتانیاهو/ این ویروسهای عفونتزا...! / دفاع از حریم دانشگاه
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، خودکشی سیاسی نتانیاهو، این ویروسهای عفونتزا...!، دفاع از حریم دانشگاه، بازی تازه جذاب شده است!، فرصت ویژه برای هدایت نقدینگی سرگردان، تابستان داغ و نظم تازه منطقهای، گزینه اصلی کدام است؟ و رمزگشایی از معمای یک بازار گزیدهای از سرمقاله و یادداشتهای امروز است که در ادامه میخوانید.
• روزنامه حمایت مطلبی با عنوان «خودکشی سیاسی نتانیاهو» منتشر کرده که به این شرح است:
انتخابات پارلمانی رژیم صهیونیستی به ایستگاه آخر رسید و بر اساس اعلام کمیته مرکزی انتخابات رژیم صهیونیستی، شمارش ۹۹.۸ درصد از آرای اخذ شده، از تصاحب ۳۳ کرسی توسط حزب آبی سفید به رهبری «بنی گانتز» در مقابل دستیابی حزب لیکود به ۳۱ کرسی کنست به رهبری «بنیامین نتانیاهو» حکایت دارد. نتانیاهو گزینه محبوب «دونالد ترامپ» و سوگلی لابی صهیونیستی «آیپک» است و شکست وی در انتخابات خرداد و شهریور، نشانگر سرمایه گذاری آمریکا روی خانهای است که در برابر تندبادهای داخلی و خارجی قرار گرفته است. ماجرا از آنجا آغاز شد که پس از اختلاف «آویگدور لیبرمن» با نتانیاهو در خصوص فشل بودن تصمیمات وی درباره مقاومت فلسطین، وی از مقام وزارت جنگ این رژیم استعفا و همین امر، مقدمات انحلال دولت ائتلافی و انتخابات زودهنگام در سرزمینهای اشغالی طی فروردین ماه سال جاری را فراهم کرد. نتانیاهو، نخستوزیر کنونی و رهبر حزب لیکود به سختی و تنها با اختلاف یک کرسی از «بنی گانتز» رهبر حزب آبی سفید، توانست برنده ماراتن نفسگیر انتخابات شود و پیروزی شکنندهای را در این رقابت سیاسی به دست آورد. حزب لیکود با کسب ۳۰ درصد آرا، ۳۶ کرسی به دست آورد و نتانیاهو به دلیل در دست نداشتن اکثریت، مجبور به رایزنی برای تشکیل دولت ائتلافی شد. او ابتدا ۲۸ روز برای تشکیل کابینه فرصت داشت، اما با دستور «رووین ریولین»، رئیس این رژیم، دو هفته دیگر نیز مهلت گرفت، ولی باز هم ناکام ماند که در نتیجه، با رأی کنست به انحلال خود، دور بعدی انتخابات، هفته گذشته (۲۶ شهریور) برگزار شد. نتانیاهو در حالی بار دیگر از به دست آوردن اکثریت کرسیهای کنست برای تشکیل کابینه مستقل ناکام ماند که برای جلب آرای احزاب راست مذهبی وعده کرده بود سیاست خارجی سختگیرانه تری علیه کشورهای مخالف از جمله سوریه و ایران را در پیش گیرد و بخشهایی از کرانه باختری رود اردن موسوم به «غور اردن» را نیز به سرزمینهای اشغالی ضمیمه کند؛ وعده و وعیدهایی که به گفته لیبرمن، وزیر جنگ مستعفی کابینه نتانیاهو، چیزی جز فریبکاری و تقلا برای فرار از محاکمه به دلیل فساد خود و خانوادهاش نبود. با نمودار شدن آثار شکست حزب لیکود در کسب آراء طی هفته گذشته، نتانیاهو کوشید با ائتلاف سازی و چانه زنی، ایده تشکیل دولت وحدت ملی را به پیش برد. او حتی از رقیبش (گانتز) خواست که هر زمان مایل بود، با وی ملاقات کند. لیبرمن هم به نمایندگی از حزب «اسرائیل خانه ما» اعلام کرد در صورت ائتلاف نتانیاهو و گانتز (لیکود و آبی سفید) و تشکیل دولت وحدت ملی به کابینه میپیوندد. گانتز، اما تشکیل دولت وحدت ملی با مشارکت حزب لیکود را منوط به کناره گیری نتانیاهو از حضور در کابینه کرده است. علت مخالفت آبی سفیدها با نخستوزیر اسرائیل این است که، چون وی رهبر حزب لیکود است، در صورت تشکیل دولت ائتلافی، مأمور تشکیل کابینه میشود و امتیاز اکثریت آراء کسب شده توسط آنها، به سبد نتانیاهو ریخته میشود. از طرفی، وی از تعقیب قضایی در امان خواهد بود و در حاشیه امن قرار میگیرد. از سوی دیگر، اگر کابینه ائتلافی با محوریت حزب لیکود و آبی سفیدها تشکیل نشود و مهلت ۲۸ روزه و حتی تمدید دو هفتهای آن به نتیجه نرسد، احتمال برگزاری دور سوم کنست برای تعیین تکلیف دولت آتی محتمل است. هیچکدام از این دو حزب به تنهایی قادر به تشکیل کابینه نیستند و اکنون بر سر دو راهی ائتلاف با حزب رقیب و احزاب دیگر یا کلید خوردن دور سوم انتخابات پارلمان قرار دارند. نکته اینجاست که این اتفاق در تاریخ سیاه این رژیم جعلی بی سابقه است و مقاومت جانانه رزمندگان فلسطینی و لبنانی، تزلزل سیاسی در این رژیم را به مرز ۶ ماه رسانده است. این در حالی است که ترامپ برای پیروزی نتانیاهو از هیچ خدمتی دریغ نکرد و از به رسمیت شناختن قدس شریف به پایتختی اسرائیل تا زدن سند مجعول بلندیهای اشغالی جولان به نام رژیم صهیونیستی، هر چه در چنته داشت به نفع نخستوزیر فلک زده صهیونیستها بکار بست، اما موشکهای مقاومت به هدف خوردند و کابینه ائتلافی او را منحل کرد. از آن زمان، اسرائیل روی خوش ندیده و در طوفان تنشهای اجتماعی از قبیل اعتراض به سیاستهای نتانیاهو و مفاسدش دست و پا میزند. افزون بر این، نتانیاهو در طول مدت این برزخ سیاسی، با حملات حسابنشده علیه غزه، لبنان و سوریه میخواست برای اهداف انتخاباتی و جلب بیشتر آراء، به قدرتنمایی بپردازد که تنها یک قلم از تجاوز او با پهپادهای انتحاری به ضاحیه در جنوب لبنان، یک هفته تمام، سایه ترس و وحشت را بر همه ارکان صهیونیستها مستولی کرد. تهدید سید مقاومت مبنی بر برگزار شدن انتخابات با خون اسرائیلیها نیز مزید بر علت و باعث شد تا وی مقبولیت خود را از دست بدهد و برنده رقابتهای انتخاباتی نباشد. اتفاقات یک سال و بهویژه ۶ ماهه گذشته، نقطه عطفی بود که ثابت کرد حمله به مقاومت، نهتنها باعث جهش سیاسی نمیشود بلکه سقوط به قعر چاه شکست و حذف شدن از عرصه سیاسی را به دنبال دارد. این در حالی است که با طرد شدن نتانیاهو از صحنه حکومتداری، دومینوی نابودی بسیاری از طرحهای منطقهای وی و «جارد کوشنر» از جمله «معامله قرن»، کلید خورد و رؤیای عادیسازی روابط کوتولههای منطقه با اسرائیل به باد رفت. به گفته «افرایم عنبار»، رئیس مرکز مطالعات استراتژیک و امنیت قدس، «شکست طرح معامله قرن فرصتی برای اسرائیل است تا چشمان مقامات آمریکایی را به واقعیت پیچیده در منطقه ما باز کند.» از سوی دیگر، ارائه جزئیات این معامله جعلی و یکطرفه، بارها به تعویق افتاده و چشمانداز نامعلوم کنست و کابینه، بر پیچیدگی این طرح شوم که پیش از آن با مخالفتهای گستردهای از سوی کشورهای اسلامی و حتی اروپایی رو به رو شده بود، افزوده است؛ و بالاخره اینکه ترامپ پس از اعلام نتایج اخیر، اعلام کرد: «روابط ما با اسرائیل است نه با نتانیاهو و همچنان پیگیر نتایج انتخابات خواهیم بود» و از هرگونه اعلام حمایت از وی خودداری کرد. نخستوزیر ورشکسته صهیونیستها فقط نماد آینده ناآرام سرزمینهای اشغالی نیست بلکه شاخصی است برای درک این حقیقت که مقاومت، تعیینکننده مقدرات منطقه است و هر کس بخواهد با اقمار جبهه مقاومت در بیفتد، مثل نتانیاهو دست به خودکشی سیاسی زده و به زبالهدان تاریخ انداخته خواهد شد.
• روزنامه کیهان مطلبی با عنوان «این ویروسهای عفونتزا...!» درج کرده که در ادامه میخوانید:
در فاصله کوتاهی بعد از رحلت رسول خدا (ص)، منافقانی که در انتظار آن روز گوش خوابانده بودند، فرصت را مناسب یافتند و حرکت خزندهای را برای محو آثار و نشانههایی که لازمه تداوم اسلام ناب محمدی (ص) -ولایت- بود آغاز کردند. در اولین گام نقل و نوشتن احادیث و روایات را ممنوع اعلام کردند. بهانه این بود که میخواهند از آمیختگی احادیث با قرآن جلوگیری کنند و مسلمانان به منبعی غیر از قرآن مشغول نشوند! این ترفند در حالی بود که دستور مراجعه به احادیث در جای جای کلام خدا آمده بود که به آسانی قابل مراجعه است. ممنوعیت نقل احادیث بیش از صد سال و تا دوران عمربن عبدالعزیز ادامه یافت. در این فاصله زمانی طولانی اگرچه برخی از دلدادگان وفادار به اسلام ناب محمدی (ص) به جمعآوری و کتابت پنهان احادیث مشغول بودند، ولی ممنوع بودن نقل و نوشتن آن، به مردم اجازه نمیداد تا از واقعیات با خبر شوند و به تدریج سنت پیامبر اکرم (ص) در میان طیف گستردهای از مردم آن روزگار به فراموشی سپرده شد تا آنجا که خلافت به سلطنت تبدیل شد! همزمان با ممنوعیت نقل و نوشتن احادیث پیامبر خدا (ص) که راهنما و راهگشای دوران پس از رحلت آن حضرت بود، خطیبان و سخنرانان را ملزم کرده بودند تا بر منبرها حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را سب کرده و دشنام بدهند و... چنین بود که وقتی اباعبدالله الحسین (ع) پرچم قیام علیه حاکمیت فاسد و ستمگر یزید را برافراشت، بسیاری از مردم آن روزگار حضرتش را نمیشناختند و ایشان و یارانش را خارجی (خارج شده از دین اسلام و آئین جد بزرگوارش!) تلقی میکردند و... این قصه سر دراز دارد. حذف نام شهدا از کوچهها و خیابانها و برخی از معابر که اخیرا شاهد آن بودهایم را نمیتوان و نباید سرسری گرفت و از کنار آن با بیخیالی عبور کرد. مخصوصاً آنکه این حرکت خزنده در حالی صورت میپذیرد که برخی از خیابانها را به نام تعدادی از افراد بدسابقه و بعضاً دشمنان اسلام و انقلاب و مردم نامگذاری کردهاند! از این روی به سختی میتوان این حرکت مرموز را با بهانههایی که به آن متمسک میشوند قابل توجیه دانست. به قول رهبر معظم انقلاب «انگیزههایی وجود دارد برای اینکه یاد شهدا به فراموشی سپرده شود. انگیزههای بسیار شدیدی وجود دارد که آنها را به فراموشی بسپارند... جلوههای کاذب را مطرح میکنند، عظمتهای دروغین را مطرح میکنند تا عظمتهای واقعی از بین برود... نگذارید غبار فراموشی که عمداً میخواهند بر روی این خاطرههای گرامی بپاشند، پاشیده شود...» در خبرها آمده است شهردار محترم تهران به همه شهرداران مناطق دستور داده است تا هرچه سریعتر اشکالات مربوط به تابلوی شهدا را رفع کرده و پیمانکاران متخلف عزل شوند. عزل پیمانکاران متخلف اگرچه اقدام درخور تقدیری است، ولی چاره کار نیست. حذف نام شهدا را نمیتوان و نباید اقدامی ناشی از یک خطای معمولی و یا یک اشتباه عادی و تصادفی تلقی کرد. این اقدام به احتمال بسیار زیاد و نزدیک به یقین، از سوی یک جریان خزنده و با برنامهریزی قبلی صورت گرفته است که باید تحت پیگردهای امنیتی و قضایی قرار بگیرند. عزل آنها، فقط انتقال این ویروسهای عفونتزا، از نقطهای به نقطه دیگر است. این نکته نیز گفتنی است که براساس قوانین موجود و روال شناخته شده، پیمانکاران بدون اجازه کارفرما مجاز به تغییر برنامه ابلاغ شده نیستند مخصوصاً در موارد مهم و تعیینکنندهای نظیر آنچه در این وجیزه آمده است.
• روزنامه اطلاعات مطلبی با مضمون «دفاع از حریم دانشگاه» درج کرده که به این شرح است:
ماجرای دانشکده دندانپزشکی دانشگاه شهید بهشتی، هر چه باشد، نشان از رخدادهای رمزآلود و مبهمی است که کماکان در نظام اداری کشور رخ میدهد و روایتهایی که از افشای ماهیت آن برمیخیزد، به جای اطلاع رسانی و شفافسازی، بر حجم و عمق ابهام میافزاید. از آن رو که طبق نظرسنجی علمی که سال گذشته انجام شد، هنوز میزان اعتماد مردم به آموزش عالی دولتی میزان درخوری است، لازم است که با چنین پدیدههایی که قابلیت تکثیر و از بین بردن اعتماد مردم به بخشی از نظام حاکمیتی را دارند، برخورد قاطع و بدون نرمش شود و چهره دانشگاه از انگ و اتهامهای بیشتر یا تخلف و فساد، پاکیزه شود. ماجرا از آنجا شروع شد که دختری که به مدت یکسال در دانشکده دندانپزشکی دانشگاه شهید بهشتی مشغول تحصیل بوده، ناگهان دستگیر میشود و معلوم میشود او اصلاً کنکور نداده است. خود آن دختر به همکلاسیهایش گفته بود چند میلیارد تومان پول دادهام و ثبتنام کرده ام. وقتی همکلاسیها به دانشگاه اعتراض میکنند، موضوع جدی میشود و با شکایت دانشگاه کلانتری او را بازداشت میکند. طبق روایتهای پلیس او اذعان میکند، چون به دندانپزشکی علاقه داشته، یک روز از غفلت حراست دانشگاه استفاده میکند و وارد کلاس دندانپزشکی میشود و بعد هر روز همان کار را میکند! دانشگاه هم میگوید او از در مخصوص بیماران وارد دانشکده شده بود. اما آن دختر بعد از آزادشدن، در اینستاگرام خود ویدئویی منتشر میکند و میگوید: من واقعاً ثبت نام شدهام و اگر غفلتاً وارد دانشکده شده بودم پس چرا در سایت دانشگاه اسم من و نمرههای من هست و واحدهایی که گرفتهام هست؟! البته اینجا این سؤال اساسی پیش میآید که مگر ممکن است کسی که از درِ مخصوص بیماران وارد دانشکده شده، نامش در سیستم آموزش متمرکز ـ در کنار کسانی که کنکور قبول شده اند ـ ثبت شود؟! آن دختر مدعی است که من پول ندادهام بلکه رزومه بسیار قوی داشتهام از کشورهای دوبی و آلمان (احتمالاً منظورش از کشور دوبی کشور امارات است) و به همین دلیل مرجعترین (!) مقام دانشگاه مرا پذیرفت و ثبتنام کرد! اتفاقاً، چون پول ندادهام این جنجال به پا شده و آبروی مرا بردهاند! دانشگاه شهید بهشتی، اما در بیانیهای اعلام کرد که او یک متقلب است و در سیستم آموزش یکپارچه مبتنی بر کنکور، ثبتنام کسی در این رشته بدون کنکور مطلقاً محال است. اما موضوع وقتی پیچیدهتر شد که معلوم شد این دختر در یک برنامه تلویزیونی ۲۰ دقیقهای که از شبکه چهار سیما (شبکه فرهیختگان) پخش شد، بهعنوان رتبه برتر کنکور حضور یافته بودو مفصلاً به داوطلبان از رازهای موفقیت خودش در درسخواندن و رتبه برتر شدن توضیح داده بود و روشهای درسخواندن را به بقیه توضیح داده بود! (آن برنامه در اینترنت وجود دارد) دانشگاه شهید بهشتی، اما معتقد است که این حاصل شبکه مافیایی آموزش است که در تلویزیون نیز نفوذ دارد. با هر توضیحی، بر دامنه ابهامها افزوده میشد، بهویژه آنکه معلوم شد کسی که مالک مؤسسهای است که آن برنامه معرفی دختر رتبه برتر را از تلویزیون پخش کرده، تا چندی قبل کارگر چاپخانه بوده و ناگهان تبدیل به استاد شده است و... الی آخر. به هر تقدیر ابعاد بسیاری از این ماجرا کماکان در سایه است. مردم حق دارند که از مسئولان اجرایی و نظارتی بخواهند همه ماجرا را بکاوند و شفاف کنند. خانوادههای بسیاری همه وقت و انرژی و آسایش و تفریح و پول خود را فدا میکنند تا فرزندشان درس بخواند و در رقابتی برابر و عادلانه وارد رشتههای برتر دانشگاههای معتبر شود. میدانید رخ دادن چنین اتفاقاتی چه تأثیر منفی و مخربی بر ذهن و روح دانشجویان واقعی و خانوادههایشان و اعتماد جامعه به دولت میگذارد؟ جامعه به دانشگاه نیاز دارد و به دانشگاه اعتماد دارد، اما به دانشگاه پاکیزه نه به دانشگاه آلوده. وقتی سال گذشته مجله علمی «نیچر» اعلام کرد که ۳۹۸ استاد متقلب ایرانی را شناسایی کرده که مقالات کپی شده دیگران را به نام خود ارائه کرده بودند این اعتماد دچار خدشه شد. وقتی اردیبهشت امسال معاون وزیر علوم اعلام کرد از ۳۵ مؤسسه متخلف علمی که پایاننامه میفروختند ۲۰ هزار قرارداد خرید و فروش پایاننامه کشف شده است، وقتی معلوم شد که خانم استادی تحقیق علمی یک آدم مشهور را عیناً به نام خودش منتشر کرده و در دانشگاه تهران ارتقاء شغلی گرفته است، وقتی هفته پیش اعلام شد که ۵۲۴ مقاله متقلبانه ایرانی از فهرست مقالات دنیا ابطال شده است و وقتی دختر ثروتمندی به طرزی عجیب بدون کنکور سرکلاس دندانپزشکی مینشیند و در تلویزیون از او به عنوان رتبهبرتر تجلیل میکنند... این اتفاقات رازآلود اعتماد مردم را هم از نظام آموزشی و هم از حاکمیت سلب میکند. بنابراین ضروری است که مسئولان ماجرای واقعی مریم را کامل و بدون رتوش برای مردم بازگویند شاید مریمهای بیشتری به همینشیوهها، مشغول دکتر شدن باشند...
• روزنامه رسالت مطلبی با تیتر «بازی تازه جذاب شده است!» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
"اخراج جان بولتون از کاخ سفید"، " شکست نتانیاهو در انتخابات سراسری سرزمینهای اشغالی" و" سراسیمگی و سردرگمی سعودیها پس از انهدام بخشی از تاسیسات آرامکو" وضعیت بحرانی و سختی را در جبهه دشمنان منطقهای و فرامنطقهای جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده است. در این میان، تروئیکای اروپایی (انگلیس، آلمان و فرانسه) نیز سراسیمه مشغول رصد صحنهای هستند که هنوز ابعاد، میزان ماندگاری، شفافیت، دامنه و عمق آن برای آنها مشخص نیست. به راستی چه اتفاقی در عرصه بین الملل رخ داده است؟ بازیگران اروپایی که تا چندی پیش، عملا در مقابل اعمال راهبرد فشار حداکثری ایالات متحده در برابر ایران سکوت کرده و حتی در مواردی با آن همراه شده بودند، امروز حل بحران به وجود آمده در مناسبات آمریکا و ایران را یک "الزام راهبردی" تلقی میکنند! آیا این تغییر مشی، ناشی از "دگرگونی ذاتی اروپائیان" است یا " مواجهه آنها با واقعیت ایران قدرتمند"؟! پدیدههایی که طی هفتههای اخیر، یکی پس از دیگری به سود محور مقاومت در منطقه و نظام بین الملل رخ میدهد، هر یک دارای پیامها و مولفههایی هستند که باید در ترسیم معادلات راهبردی و رفتاری حوزه سیاست خارجی کشورمان مدنظر قرار گیرد، در موضوع اخراج جان بولتون، ما با پدیده "واکنش محور" رو به رو هستیم نه " کنش محور". به عبارت بهتر، اخراج ناخواسته بولتون، واکنش ترامپ در قبال تحولات جاری در منطقه بود. یکی از این تحولات مهم، استقامت جمهوری اسلامی ایران در برابر راهبرد فشار حداکثری آمریکا و روی آوری کشورمان به راهبرد "مقاومت فعال" بود. جان بولتون، معتقد بود که نهایتا تا آبان ماه سال ۱۳۹۷، راهبرد فشار حداکثری، بدترین ضربات ممکن را به نظام و ملت ایران وارد خواهد کرد و در چنین شرایطی، جمهوری اسلامی ایران باید میان دو گزینه "بقای حداقلی" یا " سقوط" دست به انتخاب بزند! این توهم بولتون، به مثابه یک گزاره راهبردی در کاخ سفید مورد توجه ترامپ و همراهانش قرار گرفته بود. هم اکنون، این ترامپ است که باید میان "بقای حداقلی در قدرت" یا " سقوط در انتخابات سال آینده " دست به انتخاب بزند! شکست نتانیاهو در سرزمینهای اشغالی نیز در نوع خود از اهمیت ویژهای برخوردار است. نخست وزیر رژیم صهیونیستی در صدد بود تا با وارونه نمایی حقایق موجود در خصوص جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت فلسطین و لبنان، موقعیت سیاسی خود را در سرزمینهای اشغالی تثبیت کند. با این حال، دروغها و وارونه نماییهای نتانیاهو حتی در میان ساکنان اراضی اشغالی نیز مورد استقبال قرار نگرفت. هر چند میان "بنی گانتز" و نتانیاهو" در این معادله اساسا تفاوتی وجود ندارد، اما شکست نتانیاهو نشان داد که دیگر زمان ارائه روایات کاذب از جبهه مقاومت و متعلقات آن به سر آمده است. سرانجام آنچه امروز در عربستان سعودی و در میان بازماندگان عبدالعزیز رخ میدهد نیز نقطه آشکارساز استیصال و شکست آل سعود در یمن و منطقه محسوب میشود. پس از شکست سعودیها در سوریه، عراق و بر باد رفتن میلیاردها دلار هزینهای که آنها صرف تاسیس و تجهیز داعش و جبهه النصره و دیگر گروههای تروریستی – تکفیری کردند، آنها امروز ناچارند پرچم شکست را در یمن بالا برده و در انتظار مجازات خویش بابت کشتار هزاران کودک و زن و مرد بیگناه بنشینند. آری! بازی تازه جذاب شده است، اما این جذابیت هیچ گاه به مذاق دشمنان مقاومت خوش نخواهد آمد..
• روزنامه خراسان مطلبی با تیتر «فرصت ویژه برای هدایت نقدینگی سرگردان» درج کرده که به این شرح است:
با گذشت نیمی از سال، نگاهی به وضعیت بازارها از جمله بازارهای بورس، ارز و طلا، مسکن و سپرده گذاری بانکی در نیمه نخست سال و پیش بینی نیمه دوم سال خالی از لطف نیست. به ویژه در شرایطی که این بازارها با تلاطمهای بسیار و متغیرهای اثرگذار به ویژه متغیرهای خارجی نظیر جنگ تجاری آمریکا و چین، تنشهای منطقهای و وضعیت مبهم برجام مواجه است. در چنین شرایطی که التهابات بازارها بیشتر است، شناخت وضعیت بازار برای سرمایه گذاری نیز مهمتر است. در نخستین شماره دخل و خرج طی امسال، در تاریخ ۱۷ فروردین در گزارشی با تیتر «سمت و سوی بازارها در سال ۹۸» به بررسی وضعیت بازارها در سال ۹۷ و پیش بینی سال ۹۸ پرداخته بودیم. گزارشی که با گذشت شش ماه از سال نشان میدهد که پیش بینیهای دخل و خرج تا چه اندازه درست بوده است. اکنون نیز در همین شماره روزنامه در ویژه نامه دخل و خرج (مخاطبان غیر مشهدی میتوانند برای مطالعه این نشریه به سایت روزنامه خراسان به آدرس www.khorasannews.com مراجعه کنند.) افق بازارها برای نیمه دوم امسال ترسیم شده است و هر کدام از ما با توجه به سرمایه خرد یا کلانی که داریم میتوانیم درباره نحوه ورود به این بازارها و سرمایه گذاری در آن تصمیم بگیریم. براساس این گزارش بازار مسکن، همچنان با رکود دست و پنجه نرم خواهد کرد و امکان خروج از رکود در این بازار تا پایان سال متصور نیست. بازارهای ارز و طلا نیز همین روند را پیش رو دارد. نرخ ارز مهار شده است و قیمت طلای جهانی نیز اگرچه تا حدی رشد خواهد کرد، اما در حدی نیست که بتواند بازار طلای داخلی را با رشد چشمگیر قیمت مواجه کند. وضعیت سپردههای بانکی نیز مشابه نیمه نخست امسال خواهد بود. در این میان بورس همچنان بهترین گزینه سرمایه گذاری و سودآوری است. اگرچه بورس نیز درخشش نیمه نخست سال را نخواهد داشت و بسیاری از سهمها به سقف قیمت خود نزدیک شده اند. آنچه گفته شد، تصویری کلی از بازارهای مختلف است. این وضعیت در شرایطی است که حجم قابل توجهی از نقدینگی (بیش از دو هزار هزار میلیارد تومان) در اقتصاد ایران وجود دارد و طی ماههای نخست امسال به نسبت ماههای نخست سال قبل، بخشی از این نقدینگی (حدود ۱۵۰ هزار میلیارد تومان) از سپردههای بانکی بلند مدت به سپردههای بانکی کوتاه مدت و جاری منتقل شده است. این اتفاق یعنی نقدینگی برای مواجهه با تورم موجود و از دست نرفتن ارزش پول، سیالیت بیشتری یافته است و بخشی از مردم به سود بانکی کمتر از تورم اکتفا نکرده و پول خود را روانه دیگر بازارها کرده اند. البته با مهار تنشها در بازار ارز و طلا، بخش عمده این نقدینگی سیال شده راهی بورس شده است، اما بخش قابل توجهی از مردم که تخصص چندانی برای سرمایه گذاری در این بازار ندارند، همچنان منتظر فرصتی برای سرمایه گذاری هستند. این حجم از نقدینگی و آن بخش از جمعیت منتظر فراهم شدن زمینه سرمایه گذاری سودآور است. با این حال این اتفاق از نظر به صرفه شدن تولیدات داخلی در مقایسه با محصولات مشابه خارجی، سودآوری صادرات و جذب گردشگر خارجی فرصت بزرگی برای اقتصاد ایران است. در این میان اگر حمایت جدیتری از بخشهایی نظیر گردشگری و تولید محصولات صادرات محور انجام گیرد، بخش عمدهای از مشکلات اقتصادی از جمله جانشینی درآمدهای ارزی غیرنفتی به جای نفت و ایجاد اشتغال تا حد زیادی حل میشود. در این میان سرگردانی نقدینگی که در گذشته در برهههایی راهی بازار مسکن میشود و در برهههای دیگر سر از بازار ارز و طلا و حتی بازارهایی نظیر خودرو در میآورد، کاملا مشخص است. در این میان، دستور کار اصلی دولت و مجلس باید طراحی بسترهایی باشد که از فرصت بزرگ این نقدینگی سرگردان استفاده کند. فرصتی که براساس آن بازار سرمایه بتواند در پروژههای بزرگ اقتصادی به ویژه با نگاه درآمدزایی ارزی و رشد بخشهای مستعد درآمدزایی نظیر گردشگری نقش ایفا کند. ما همچنان با معضل تشنگی بخش عمدهای از فعالیتهای اقتصادی به نقدینگی، همزمان با شکل گیری دریایی وسیع از نقدینگی مواجه هستیم. این مهندسی و طراحی که بتواند نقدینگی را به بخشهایی که نیازمند نقدینگی است برساند، نیازمند طراحی روشهایی متنوع و در عین حال قابل استفاده برای توده مردم دارای حداقل سرمایه است. فرصتی که اکنون با جهش نرخ ارز برای رونق در برخی بخشها ایجاد شده، فرصتی زودگذر است و اگر تدبیری برای رساندن نقدینگی به این بخشها صورت نگیرد، حسرت این روزها و این فرصتها را خواهیم خورد.
• روزنامه صبح نو مطلبی با تیتر «تابستان داغ و نظم تازه منطقهای» منتشر کرد که به این شرح است:
سال گذشته آمریکاییها تابستانی داغ برای ایران تدارک دیده و در رؤیای براندازی غوطهور بودند، ولی امسال همهچیز برایشان وارونه شده است. نفتکشهایی بهشکلی مبهم از رده خارج شده و پهپاد فوقپیشرفتهای از آسمان به زیر کشیده میشود، پالایشگاهها و فرودگاههایی زیر آماج حملات یمنیها فرسوده و نابود شده و قدرت روزافزون حزبالله در روز روشن گشتیهای صهیونیستی را منهدم میکند. اینها را باید در کنار «هل من مبارز» طلبیهایی گذاشت که از کرانههای مدیترانه تا جنوب دریایسرخ و غرب شبهقاره به گوش میرسد و در واقع، آرزوی خاورمیانه بزرگ را محقق کرده است. جبهه بینالمللی مقاومت در حال قدرتنماییهای متنوع و متعددی است که همگیشان فقط چهره نظامی ندارد. ماه بعد بزرگترین رویداد تمدنی این منطقه رخ میدهد: راهپیمایی عظیم اربعین که کاملاً بنیهای فرهنگی و عقیدتی دارد. این را باید در کنار انتشار آگاهی در اقصی نقاط عالم دید که حتی زیر گوش آمریکا (در ونزوئلا) هم، همه چشمانشان را به جبهه مقاومت دوختهاند. با آنکه تابستان ۹۸ رو به پایان است، ولی خبر از نظم تازهای میدهد؛ نظمی که در آن ایران و آمریکا دو بار در ابتدا و انتهایش به لبه تیز و سخت تماس رسیدهاند و ایران فعال بوده و آمریکا منفعل شده است. اینها همه نشانههای گذشتن از پیچ تاریخی وعده دادهشده است.
• روزنامه سیاست روز سرمقاله با مضمون «گزینه اصلی کدام است؟» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
دولتمردان آمریکا از ترامپ رئیس جمهور گرفته تا پومپئو وزیر خارجه و بسیاری از نمایندگان کنگره در کنار محافل رسانهای آمریکایی این روزها بار دیگر پرداختن در باب جمهوری اسلامی ایران را محور برنامههای خود قرار دادهاند. این جوسازیها با محوریت ادعای حمایت از سعودی در برابر عملیات گسترده یمنیها علیه تاسیسات نفتی آرامکو عربستان تشکیل میدهد. هفته گذشته یمن در واکنش به جنایات گسترده ائتلاف آمریکایی- سعودی، بزرگترین عملیات پهپادی را علیه تاسیسات نفتی سعودی اجرا کرد که به اذعان همگان بخش وسیعی از تولید و صادرات نفت عربستان با بحران و تعطیلی مواجه شد و حتی برخی اعلام کردند عربستان به وارد کننده فرآوردهای نفتی مبدل شده است. آمریکاییها از همان ابتدا ادعای دخالت ایران را مطرح کردند و تلاش نمودند تا چنان القا نمایند که این عملیات از سوی ایران صورت گرفته نه یمن. ادعایی که البته چندان دوام نیاورد و مستندات یمنیها واهی بودن این ادعا را آشکار ساخت. نکته قابل توجه آنکه آمریکاییها در فضاسازی خود دو مولفه را محور قرار دادند یک بعد نظامی با ادعای حمایت از سعودی در برابر هرگونه تهدیدی و بعد اقتصادی با ادعای اعمال تحریمهای شدیدتر علیه جمهوری اسلامی. این محورها در حالی اساس ادعای آمریکایی بوده که نگاهی بر تحولات منطقه و سیاستهای آمریکا نکاتی قابل توجه در باب این دو گزینه را آشکار میسازد. در باب رویکرد نظامی از یک سو ترامپ همواره ادعای اشتباه بودن سیاستهای اوباما و بوش روسای جمهور پیشین آمریکا مبنی بر رویکرد به گزینه نظامی در خاورمیانه را مطرح کرده است لذا ترامپ با ورود به گزینه نظامی، خود را در ردیف آنها قرار نخواهد داد. این مسئله زمانی آشکارتر میشود که ترامپ پس از متهم سازی اولیه ایران به دخالت در حمله به آرامکو، گفتار نرمتری در پیش گرفته و از لزوم تحقیقات بیشتر استفاده کرده است. از سوی دیگر این واقعیت است که کشورهای عربی از جمله عربستان و امارات به خوبی با این واقعیت آشنا هستند که هرگونه تقابل با آمریکا با ایران برابر با نابودی کشورهای عربی خواهد بود لذا به رغم ادعاهای جنگ طلبانه در عمل به دنبال گزینه نظامی نیستند. بر این اساس گزینه نظامی را باید منتفی دانست بویژه اینکه همگان از توان بالای نظامی ایران آگاه هستند و جرات امتحان کردن پاسخ ایران به تهدیدات احتمالی را نیز ندارند. حال این سوال مطرح میشود که چرا آمریکاییها جوسازی تبلیغاتی گستردهای را علیه ایران در پیش گرفته و چه اهدافی را در ورای آن دنبال میکنند؟ در پاسخ به این پرسش چند اصل قابل توجه است. نخست آنکه عملیاتهای پهپادی یمن از جمله در قبال آرامکو رسوایی نظامی و امنیتی برای آمریکاست که ناتوانی سیستمهای دفاعی آمریکا از جمله پاتریوتها را آشکار میسازد در حالی که آمریکا میلیاردها دلار کشورهای عربی را با این سلاحها سرکیسه کرده است. جوسازی علیه ایران برای به حاشیه راندن این رسوایی است تا شاید با این حربه همچنان بازار فروش تسلیحات نظامی را حفظ کنند. دوم آنکه این روزها نشست سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل با حضور سران و مقامات ارشد اعضای این سازمان در نیویورک برگزار میشود. مروری بر رفتار آمریکاییها نشان میدهد آنها همواره برنامههای گستردهای را برای این نشستها طراحی میکنند که اقدام در قبال ایران نیز بخشی از این جوسازی را تشکیل میدهد. ترامپ در حالی برای حضور در نشست سازمان ملل آماده میشود که از یک سو در عرصه داخلی با بحرانهای شدیدی مواجه است چنانکه نظر سنجیها از شکست وی در انتخابات آتی حکایت دارد و از سوی دیگر سیاستهای جهانی وی از جمله در قبال خاورمیانه، روسیه، کره شمالی، چین، ونزوئلا و … با ناکامی همراه شده است. از سوی دیگر آمریکا همچنان به دنبال نمایش تسلیم سازی ایران با ادعای رویکرد به مذاکره است. مذاکرهای به منزله پیروزی سیاست فشار حداکثری و شکست ایران در برابر تحریمهاست. با این اوصاف ترامپ با برجسته سازی ایران هراسی سعی در به حاشیه راندن بحرانها و ناکامیهای داخلی و خارجی اش دارد و از سوی دیگر همچنان دلبسته تحقق رویایش مبنی بر گرفتار شدن ایران در اشتباه محاسباتی مذاکره است. در همین حال ترامپ به زعم خود با ایران هراسی و انحراف افکار عمومی به حاشیه به دنبال پنهان سازی تمایل کشورها به روابط با ایران با اهمیت زدایی از دیدارهای سران کشورها با رئیس جمهوری اسلامی ایران در حاشیه نشست نیویورک است. با توجه به این اوصاف میتوان گفت که برنامه نهایی آمریکا از جوسازیهای ضد ایرانی نه گزینه نظامی بلکه جوسازی برای نشست سازمان ملل است. ترامپ نشست سازمان ملل را مولفهای برای فرار از شکست انتخاباتی و رسوایی ناتوانی جهانیاش میداند و با اقداماتی همچون اتهام زنی به ایران و تاخیر در صدور ویزا برای هیات ایرانی به دنبال زمینهسازی برای این مسئله است.
• روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی با عنوان «رمزگشایی از معمای یک بازار» منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
با توجه به کاهش درآمد سرانه در کشور، گوشت مرغ به دلیل ارزانی نسبی، به مهمترین منبع پروتئین حیوانی در سبد خانوارها تبدیل شده است. این واقعیت، هر سیاستی را که در نهایت به افزایش معنادار قیمت گوشت مرغ منجر شود، به یک مساله سیاسی حاد تبدیل خواهد کرد. البته چندی قبل مقامات ترکیه با کاهش یارانههای نقدی و غیرنقدی برای تولید گوشت مرغ، موجب جهش قیمت این محصول در این کشور شدند. با افزایش قیمت گوشت مرغ، تقاضای داخلی برای این محصول کاهش یافت و ترکیه (با بهسازی زیرساختها و پرداخت یارانه حمل و نقل صادراتی) توانست صادرات گوشت مرغ خود را به ۵۰۰ هزار تن در سال برساند. به بیان دیگر با کاهش مصرف داخلی، ترکیه تبدیل به بزرگترین صادرکننده گوشت مرغ منطقه شد. اما با توجه به مشکلات کنونی کشورمان و ضرورت تامین امنیت غذایی اقشار کمدرآمد، این راهکار در کشور ما، دستکم در شرایط کنونی، راه به جایی نخواهد برد. محاسبات نشان میدهد که توقف پرداخت ارز ۴۲۰۰ تومانی برای ذرت و سویا و واکسنهای وارداتی، هزینه تمامشده هر کیلو گوشت مرغ را حدود ۸۰درصد افزایش خواهد داد. هیچ سیاستمداری در شرایط کنونی از چنین طرحی حمایت نخواهد کرد. اما این نیز واقعیتی است که واگذاری ارز دولتی به چند واردکننده نهاده، هم فسادانگیز است و هم ناکارآمد. علاوه بر این، واردات سویا و ذرت ارزان، انگیزه کشاورزان داخلی برای تولید این محصولات استراتژیک را کاهش میدهد و عملا آنها را به کشت محصولاتی که مشمول قیمتگذاری دولتی نیستند سوق میدهد.۱۲ در هر حال باید به فکر چاره بود، زیرا حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی، عمدتا به دلیل فساد و رسواییهایی که به بار آورده، دیر یا زود محقق خواهد شد. راهحل منطقیتر این مساله، همچون بسیاری از یارانههای گوناگون دیگری که اغلب هدف مورد نظر سیاستگذار را نیز برآورده نمیکنند، شناسایی درآمد واقعی دهکهای مختلف و تامین امنیت غذایی (و دارویی) دهکهای کمدرآمد از طریق صدور کارت الکترونیک و واریز ماهانه مقدار قابل قبولی پول برای خرید کالاهای اساسی است. این سیاستی است که در اغلب کشورها، به شیوههای مختلف، اجرا میشود و ضمن کاستن از فساد مالی که اقتصاد کشور را به زانو درآورده، هم عادلانهتر است و هم با جلوگیری از تحریف قیمتهای نسبی، تخصیص منابع را کارآمدتر میسازد. بیتردید قطع یا کاهش معنادار یارانهها و جایگزینی آنها با روشی که ذکر شد، در اقتصاد «یارانهزده» ما در کوتاهمدت مقدور نیست، ضمن آنکه همه شواهد نشان میدهند که زور سوءاستفاده کنندگان از این یارانهها بر زور متولیان اقتصاد کشور میچربد، اما در نهایت این جایگزینی اجتنابناپذیر است.
• روزنامه جوان سرمقالهای با مضمون «قامت رشید مقاومت و بازدارندگی فراملی» منتشر کرده که به این شرح است:
یکم: وقتی امریکا از برجام خارج شد علت آن را ارسال پول به ایران از سوی دولت قبلی امریکا برای تقویت تروریسم! (مقاومت) در منطقه اعلام کرد و هدف بازگشت تحریمها را قطع منابع مقاومت دانست و بارها نیز اعلام کردند این امر محقق شده است. اما هدف دومی نیز داشتند که تقابل مردم و حاکمیت در ایران بود که با فشار روانی- اقتصادی بتوانند آرزوهای به گور رفته بولتون همچون تابستان داغ و جشن با منافقین قبل از ۲۰۱۹ در تهران را برآورده سازند.
دوم: برخی از روشنفکران همچون زیباکلام حضور ایران در منطقه را بیربط با منافع ملی میدانند و برخی عوام نیز فکر میکنند اگر ایران در منطقه نباشد زندگی آنان رنگین میشود و سؤال میکنند ما در سوریه، لبنان و عراق چه میکنیم؟ با این دو مقدمه الان میتوانیم وضعیت امریکا در هدفگذاری و رسیدن به اهداف و آوردههای منطقهای ایران را بررسی نماییم. به صورت طبیعی شاخص اصلی برای فهم رسیدن امریکا به اهداف خود، ایستادن یا نایستادن ملت ایران در مقابل ظلم و فشار از یک سو و وضعیت حال جبهه مقاومت از سوی دیگر است. ایستادن ملت ایران در مقابل ظلم و فشار را وامیگذاریم و توصیف آن را برای آنان که خود ایستادهاند زیره به کرمان بردن میدانیم، اما وضعیت مقاومت قبل و بعد از خروج امریکا از برجام قابل بررسی است.
۱- در دوران بعد از خروج امریکا از برجام حزبالله لبنان سریعاً به شهادت دو تن از نیروهایش در سوریه توسط صهیونیستها واکنش نشان داد. وعده انتقام داد و این کار را در روز روشن در درون سرزمینهای اشغالی انجام داد و تهدید کرد هرگونه واکنش دوباره بیپاسخ نخواهد ماند و اولینبار در طول حیات خود جنگ را به درون سرزمینهای اشغالی برد و سیدحسن نصرالله علناً رهبر انقلاب اسلامی را حسین زمان خواند که حاضرند به فرمان او فدا شوند و یکی بودن مطلق حزبالله و ایران را فریاد زد.
۲- رهبران حماس پس از چند سال دوباره و پس از شلیک ۶۰۰ موشک به سرزمینهای اشغالی و نابودی ۳۵۰ ساختمان صهیونیستها، رسماً و علناً به تهران آمدند و با رهبر انقلاب دیدار علنی برگزار کردند و قول پشتیبانی رهبری را همه شنیدند.
۳- انصارالله یمن از اول اردیبهشت که امریکا مدعی صفر کردن صادرات نفت ایران شد، مدیریت قیمت نفت را از اوپک و کارتلهای جهانی گرفت. اوست که با هر عملیات خود بازار نفت را بالا و پایین میکند و خواب سعودیها مبنی بر فروپاشی ایران در غیاب فروش نفت را آشفته و به کابوس وارونهای تبدیل کرده است که فقط در یک عملیات غافلگیرانه ۷/ ۵ میلیون بشکه نفت سعودیها را از بازار حذف میکند و روز به روز قدرت و تکنولوژی نظامی برتر خود را به رخ میکشد.
۴- رهبران انصارالله در چنین فضایی به تهران میآیند و با خنجر نمادین خود با رهبری ملاقات میکنند و آمادگی خود برای ادامه مسیر مقاومت را با مثالآوری علویگونه از رهبر انقلاب اسلامی اعلام میدارند.
۵- طالبان پس از ۹ دور مذاکره با امریکا که منجر به شکست شد راه چاره را آمدن به تهران میدانند و کلید حل مشکل را اینجا جست وجو میکنند و از گذشته ناملایم خود علیه ایران عملاً فاصله میگیرند و این کار در مقابل چشمان امریکا به صورت علنی انجام میشود.