درباره پایان اسراییل/ به «خاورمیانه جدید» خوش آمدید! / خط مقدم جبهه اقتصاد
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، درباره پایان اسراییل، به «خاورمیانه جدید» خوش آمدید!، خط مقدم جبهه اقتصاد، بازی جدید ترامپ، علاج «واقعه» قبل از وقوع باید کرد، مسأله اجتماعی یا بازتولید هنجارهای جایگزین و اخراج بولتون برای ایران چه معنایی دارد؟ گزیدهای از سرمقاله و یادداشتهای امروز است که در ادامه میخوانید:
• روزنامه حمایت مطلبی با عنوان «درباره پایان اسراییل» درج کرده که به این شرح است:
«سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن»، تنها اختصاص به انگلیس ندارد، چراکه راهبرد امروز آمریکا و مرتجعین منطقه، افزون بر اختلافافکنی در میان ملتها، بر ایجاد انفکاک و انشقاق بین اجزای محور مقاومت استوار شده است. این راهبرد الزاماً به مفهوم شکل دادن به طول و عرضهای آرمانی نیست و همینکه توسط پیادهنظام و عوامل داخلی آنها، فشار علیه مقاومت بهمنظور انصراف از همافزایی صورت بگیرد، به مقصود خود نائل شدهاند. اما آیا این اتفاق روی داده یا شواهد و قرائن موجود، آن را تأیید میکنند؟ با توجه به تحولات غرب آسیا و دلایلی که در ادامه شرح آن میگذرد، پاسخ منفی است. پس از پایان جنگ سال ۲۰۰۶ میان حزبالله و رژیم صهیونیستی که یکی از شکستهای تاریخی صهیونیستها طی آن رقم خورد، اتاق فکرهای شبکهای استکبار و صهیونیسم به این جمعبندی رسیدند که بهجای مقاومت اسلامی، باید بازوی آن را در سوریه بزنند که کلید خوردن جنگ مغلوبه سال ۲۰۱۱ مقارن با بهمن ۸۹ در این کشور، نتیجه همفکریها و جلسات محرمانه میان سران اطلاعاتی مثلث عبری، عربی، غربی بود. هرچند تروریستهای اجارهای غرب با پشتیبانی سنگین و همهجانبه ارتجاع منطقه، حمایتهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و آموزشهای نظامی آمریکا و غرب در ماهها و سالهای اول پیشرویهایی داشتند و توانستند برخی شهرهای مهم ازجمله «حماه» و «حلب» را تحت تصرف خود درآورند، اما ورود بهموقع حزبالله لبنان، فاطمیون افغانستان و حیدریون پاکستان در کنار کمکهای مستشاری جمهوری اسلامی، انسجام منحصربهفردی در میان ارکان محور مقاومت پدید آورد و بهسرعت، طومار فتوحات پوشالی تکفیریهای تحت امر آمریکا را در هم پیچید. فتنهای که با توهم سرنگون کردن دولت مشروع و قانونی دمشق آغاز شد، نتیجه کاملاً عکس داد و موجب شد تا مواضع نیروهای حامی ارتش سوریه، تثبیتشده و توطئه امنیتی به تقویت مقاومت منجر شود. در حال حاضر، آخرین قلعه ترکخورده تروریستها در ادلب که با وعدههای فراوان از کشورهای مختلف به مهلکه آمدهاند، در حال فروپاشی است و شمارش معکوس برای پاکسازی آنها آغازشده است. تحولات سوریه، در واقع دومین ناکامی برای محدود کردن محور مقاومت محسوب میشود و از اواخر دوره اوباما، جنگ یمن برای بهاصطلاح ممانعت از شکلگیری یک حزبالله دیگر، کلید خورد. با گذشت حدود پنج سال از زمانی که ائتلاف سعودی در سودای فتح سههفتهای به این کشور حمله کرد، ارتش و انصار الله یمن، دست برتر در میدان را در اختیار دارند و بیش از یک سال است که «موازنه قدرت» را به «موازنه وحشت» تبدیل کردهاند، بهنحویکه امارات و عربستان، در به در به دنبال میانجی برای فرونشاندن خشم انصار الله میگردند. پس از نواخته شدن سومین سیلی از سوی انصار الله، کاخ سفید به این نتیجه رسید که فشارهای پراکنده به مقاومت، فایدهای ندارد و بهجای بازوها، باید رأس هرم را نشانه بگیرد؛ لذا «راهبرد فشار حداکثری» روی میز رئیسجمهور آمریکا قرار گرفت، به این امید که با تضعیف ایران، دیگر اجزا و ارکان جبهه ضدآمریکایی – صهیونیستی نیز رو به سستی و ضعف بگذارند. جمهوری اسلامی، اما در این راهبرد، محاسبات حریف را بر هم زد و در دو جبهه «نظامی» و «اقتصادی» استوار ایستاد. هدف قرار دادن پهپاد متجاوز و توقیف نفتکش متخلف انگلیسی همزمان با تقویت رویکرد نگاه به داخل، این پیام را به حریف مخابره کرد که انقلاب اسلامی برای هر سناریویی، سناریویی متقابل دارد و هر هجمهای را با پاسخی در خور، مواجه میکند. همزمان، جنگ رسانهای قابلتوجهی برای افزایش هزینه مقابله با تجاوزات آمریکا و اسرائیل شکل گرفت تا لبنان، سوریه، یمن، فلسطین و حتی عراق را از همافزایی و پشتیبانی از یکدیگر بر حذر بدارد. واشنگتن، تلآویو و ریاض اکنون انتظار دارند که در صورت حمله به فلسطین، حزبالله گوشهای نظارهگر باشد، مقاومت اسلامی لبنان مورد هجمه قرار گرفت، مقاومت اسلامی فلسطین، بیتفاوت بماند، جنگ یمن تشدید شد، حزبالله، جهاد، حماس و حشدالشعبی در حاشیه قرار بگیرند و چنانچه عراق، آماج حملات رژیم صهیونیستی و تروریستهای دستپروردهاش قرار گرفت، صدایی از دیگر ارکان مقاومت شنیده نشود. از همه مهمتر، وقتی به فرض محال، ایران هدف حمله قرار گرفت، هر کدام از محورهای مقاومت، مشکلات داخلی خود را بهانه کنند و بیطرف بمانند. این همان سیاست، تفرقه بینداز و حکومت کن به شیوهای دیگر است که سید مقاومت در سخنرانی عاشورایی خود، پاسخ آن را مثل همیشه بهصراحت داد: «ما هرگونه جنگ علیه ایران را رد میکنیم و آن را جنگی علیه کل محور مقاومت میدانیم که خیلی از کشورها را نابود خواهد کرد... در روز عاشورا موضع خود را بهعنوان بخشی از محور مقاومت بار دیگر صراحتاً اعلام میکنیم و میگوییم ما بیطرف نیستیم. آنان که فکر میکنند این جنگ احتمالی، پایان محور مقاومت است، بدانند که این جنگ احتمالی پایان اسرائیل و هیمنه و سلطه و حضور آمریکا در منطقه خواهد بود.» (۱۹ شهریور ۹۸) این در حالی است که چندی پیش، نماینده جنبش جهاد اسلامی در ایران صراحتاً اعلام کرد که این گروه در سطوح مختلف با حزبالله هماهنگ است و جلسات متعددی در سطوح مختلف میان مسئولین مقامت اسلامی لبنان با مقامات جهاد و حماس برقرار است. این نشستوبرخاستها در میان رهبران انصار الله با حشدالشعبی نیز برقرار است و خط مقاومت از ساحل مدیترانه تا خلیجفارس، از فلسطین و لبنان و سوریه گرفته تا یمن و عراق، همگی زیر یک بیرق واحد، آماده فرا رسیدن ساعت صفر حمله به اهداف کوچک و بزرگ آمریکا و رژیم صهیونیستی در صورت هر جنگ احتمالی به جمهوری اسلامی هستند. توصیه «هری جی. کازیانیس» مدیر مطالعات دفاعی آمریکا در «مرکز منافع ملی» به مقامات این کشور در پایان خواندنی است، آنجا که مینویسد: «حتی فکر جنگ با ایران من را تا حد مرگ میترساند... این را از من قبول کنید که جنگ با ایران مانند هیچیک از جنگهای گذشته نخواهد بود؛ جنگ در عراق، یوگسلاوی سابق، افغانستان، باز هم جنگ عراق، لیبی، سوریه. نه! نه! ایران ارتشی مستحکم دارد که میتواند صدمات جدی به نیروهای آمریکایی وارد نماید... بیش از ۱۰۰ هزار موشک بهسوی ناو آمریکایی شلیکشده و کشتی ۱۰۰ هزار تنی آمریکا همراه با ۲ هزار سرباز و نیروی دریایی ایالاتمتحده به زیر آب فرو خواهند رفت.» نویسنده البته به قدرت جنگ نامتقارن و انتظار مقاومت برای انتقام بزرگ بهمنظور فروریختن بارانی از آتش بر سر هژمونی آمریکا و سگ هار منطقه اشارهای نکرده است؛ اتفاقی که تنها نیازمند یک جرقه در انبار باروت است.
• روزنامه کیهان یادداشتی با عنوان به «خاورمیانه جدید» خوش آمدید! درج کرده که در ادامه میخوانید:
حضور «مقتدی صدر»، رهبر جریان پرنفوذ صدر عراق در کنار رهبر معظم انقلاب و سرداران محبوب، سلیمانی و سلامی آن هم در چنین شرایطی و در عصر عاشورا مهم است، چون حاوی پیام مهمی است. در اینباره گفتنیهایی هست:
۱. نام «مقتدی صدر» همیشه با حاشیههایی همراه بوده که چه بسا بعضا، به مذاق برخی از ما هم خوش نیامده باشد. دیدار وی با مقامات سعودی و برخی موضعگیریهای او پس از این دیدار، شاید یکی از جدیترین حاشیههایی بود که «صدر» را در صدر خبرها قرار داد و شاید در میان مردم عراق حتی، به جایگاه او ضربه هم زد. با این وجود اتفاق عصر عاشورا در تهران و ملاقات ایشان با رهبری نشان داد، «صدر» شاید گاهی ساز مخالف بزند، اما «سر رشته» را قطع نمیکند. او به هر تقدیر از رهبران پرنفوذ شیعه در عراق است و سر بزنگاهها درست تشخیص داده و خوب عمل میکند و از این وجه، شرف دارد به برخی شیعههای انگلیسی فعال در برخی حوزهها!
۲. سفر «صدر» به تهران و دیدارش با رهبر معظم انقلاب پس از دو دیدار مشابه دو هیئت دیگر مقاومت با رهبر معظم انقلاب صورت میگیرد. یکی دیدار هیئت حماس و دیگری دیدار هیئت انصارالله یمن. اگر دقت کرده باشید، در این دو دیدار نیز سرداران سلیمانی و سلامی حضور داشتند! دیدار رهبران مقاومت یکی پس از دیگری با رهبر انقلاب آن هم در شرایط فعلی چه معنایی دارد؟ برای درک بهتر اهمیت این موضوع، مروری کنید صحبتهای عاشورایی سید حسن نصرالله، دیگر رهبر بزرگ مقاومت درباره رهبر انقلاب را. هم انقلابیون یمن، هم مقاومت فلسطین، هم سید حسن نصرالله هر سه تأکید کردهاند، در صورت وقوع جنگ با ایران، در کنار ایران خواهند ایستاد و به قول سید مقاومت «امام حسین (ع) زمان را تنها نخواهیم گذاشت». این سفر در چنین فضایی صورت گرفته است و مخاطب پیامش نیز بیش از هر کس میتواند، آن طرف آبیها باشند! به قول ستوننویس بیبیسی، این دیدار، «نمایش قدرت و نفوذ ایران در منطقه بود». این یعنی، خبرهایی در راه است...!
۳. این سه سفر و سه دیدار که در یک جهت و با یک هدف صورت میگیرند را اگر بگذاریم کنار سخنرانیهای حماسی اخیر سید حسن نصرالله، سید عبدالملک الحوثی در عصر عاشورا و مواضع اخیر رهبران حماس و بسیاری از رهبران مقاومت در عراق (مثل سیدهاشم الحیدری)، پاسخ اینکه «چه خبرهایی در راه است؟» کمی روشن میشود. نخستوزیر رژیم صهیونیستی مدتی است با اهداف انتخاباتی به کشورهای همین سه رهبر مقاومت حمله میکند. این رژیم صراحتا میگوید مواضع متحدان ایران را هدف قرار میدهد. صدها گزارش و موضعگیری رسمی و غیررسمی درباره حضور رژیم صهیونیستی در جنگ یمن نیز منتشر شده است. به عبارت دقیقتر طی هفتههای گذشته رهبران آن جریانهای سیاسی به دیدار «آقا» آمدهاند که مستقیم یا غیرمستقیم با رژیم صهیونیستی درگیرند. این آمدنها و رفتنها قطعا یک پیام بسیار روشن دیگر برای رژیم صهیونیستی و آمریکا دارد: «ایران پرچمدار مقاومت است و همواره و در همه حال، کنار آن میمانیم».
۴. یکی از مهمترین دلایل دور ماندن سایه جنگ از ایران اسلامی، وجود همین گروههای مقاومت است. دشمن اهل محاسبه است. اگر در محاسبات دشمن، حمله نظامی هزینه نداشته باشد، تردید نداشته باشید لحظهای تردید نمیکند. وقتی محاسبات دشمن نشان دهد در صورت آغاز جنگ، جنگ محدود به ایران نخواهد ماند و کل منطقه درگیر خواهد شد، عقب مینشیند. توان بالای نظامی و موشکی کشورمان نیز در این محاسبات میآید. این یعنی همان «موازنه قدرت» که دانشآموختههای علوم سیاسی و روابط بینالملل آن را یکی از مهمترین عوامل جلوگیری از بروز جنگ میدانند. همینجا به سادهلوحی کسانی که معتقدند، برای دور کردن سایه جنگ فقط باید مذاکره کرد- بخوانید از مولفههای قدرت کاست و توان هستهای و موشکی و منطقهای را داد- کمی فکر کنید. البته «سادهلوح» خواندن چنین افرادی، در صورتی است که، تحلیلمان خوشبینانه باشد! برخی فکر میکنند، فقط با مذاکره است که میتوان جلوی جنگ را گرفت و به اقتصاد هم رونق داد. آن هم مذاکرهای که نتیجه آن، تضعیف تواناییهای کشور در برابر مثلا آزادی پولهای بلوکه شده باشد! در حالی که تضعیف تواناییِ یک طرف، یعنی به هم خوردن «موازنه» که میتواند به تنهایی باعث تشجیع دشمن و آغاز جنگی باشد که نتیجه آن از همان ابتدا قابل پیشبینی است. یادمان باشد توقف کمکها به متحدان (اینجا مقاومت) نیز یعنی، از دسترفتن یک مولفه مهم قدرت و در نتیجه از بین رفتن همان موازنه!
۵. بحث از مذاکره شد. مذاکره با ترامپی که رسانههای آمریکایی برای شمردن دروغهایش، کنتور گذاشتهاند. از آنجاییکه سهشنبه شب اعلام شد، جان بولتون، مشاور امنیت ملی به شدت ضدایرانی آمریکا با دستور ترامپ اخراج شده است و طبق برخی تحلیلها، این اخراج بیارتباط با مذاکره با ایران نیست، اشاره به آن در این وجیزه، بیارتباط با موضوع یادداشتمان هم نخواهد بود. از همان نخستین ساعات اعلام این خبر مدعیان اصلاحات و اعتدال این خط تحلیلی را رفتند که، «ظریف موفق شد». به احتمال قریب به یقین از امروز روزنامههای زنجیرهای با رفتن بولتون، راه مذاکره روحانی با ترامپ را «هموار شده» تلقی کرده و با استناد به وضعیت اقتصادی کشورمان که خود عامل بهوجود آمدنش هستند، همینطور با جمله معروف «چارهای نداریم؟» تلاش خواهند کرد زمینه دیداری هر چند چند ثانیهای یا جمعی را در سفر آتی جناب روحانی به نیویورک فراهم کنند. احتمالا این را هم خواهند گفت که، آمریکا از پیششرطهایش عقبنشینی کرده پس برویم و مذاکره کنیم. امیدواریم تحلیلمان اشتباه باشد، اما در صورت درستی این تحلیل، باید بپرسیم، این بار موضوع مذاکرات چیست؟ آیا پیششرطهای ترامپ در خود مذاکرات نهفته نیست؟! به عبارت سادهتر، وقتی موضوع مذاکره، ریشهکن شدن توان هستهای، تضعیف توان موشکی و توقف حمایتها از همین متحدان منطقهایمان است، دیگر چه نیازی به پیششرط است؟
۶. اینجا فرصت خوبی بهوجود آمده تا به شبههای دیگر در همین زمینه بپردازیم. کسانی هستند که میگویند، چرا ایران به مقاومت کمک میکند. به جای کمک به فلسطین و حزبالله و یمن و... به «مشکلات داخلی» خود بپردازید. این عده توجه داشته باشند که اولا، کمک به متحدان منطقهای، به معنای صدقه دادن نیست. این کمک اتفاقا قرار است یک «اَبَرمشکل داخلی» را حل کند (یا اصلا اجازه بروز آن را ندهد) مشکلی که از اقتصاد مهمتر است و کشورهای دنیا میلیاردها دلار خرج میکنند تا آن را به دست آورند و آن چیزی نیست جز «امنیت»، یعنی همان کالای نایابی که شکر خدا در ایران عزیز به برکت همان مواردی که عدهای میخواهند بر سر آن با ترامپ مذاکره کنند، به وفور پیدا میشود، اما در آمریکا با آن دبدبه و کبکبه، نه! اساساً مقدمه داشتن یک کشور با ثبات اقتصادی، «امنیت» است و بدون امنیت نمیشود به اقتصاد سر و سامان داد. این نکته هم فراموش نشود که، وقتی در منطقهای زندگی میکنی که دهههاست «یک روزِ بدون جنگ» ندیده، و هر روز سر و کله یک نوع تروریست تکفیری و آدمخوار در آن پیدا میشود، یافتن متحد و تعریف میدان جنگ در صدها کیلومتر آنطرفتر از خانه، عین «عقل» است. کمی به شرایط امروز منطقه و ایران اگر دقت کنیم، شاید بهتر بتوانیم به اهمیت این آمدنها و رفتنها و داشتن متحدان منطقهای پی ببریم. وقتی دشمن با تمام توان- تأکید میشود- تمام توان و بدون هیچ ملاحظهای به کشورت حمله میکند (سیاسی، اقتصادی و گاهی بهصورت پراکنده، نظامی)، و رسما اعلام میکند هدفش «براندازی» است، برای این مقصود بودجه در نظر میگیرد و برای به هم ریختن اوضاع کشورت، حتی داروی مورد نیاز بیماران را تحریم میکند، یعنی با «بد» دشمنی مواجهیم. ناآرامترین منطقه دنیا، همینجاست. وقتی در غرب آسیا و وسط جنگل! یکی از امنترین کشورهای جهان لقب میگیری یعنی، کشورت سیاست تأمین امنیت را به خوبی یافته و اجرا کرده است؛ بنابراین حمایتهای ما از مقاومت منطقه و همینطور، حمایتهای آنها از ما، سوای از اینکه ریشه در اعتقادات دینی ما دارد، با دو دوتا، چهارتای عقلی و منافع ملی هم میخواند.
۷. و، اما نکته آخر... محور مقاومت به پرچمداری ایران، امروز در اوج قدرت و اقتدار است. نه انصارالله یمن مثل گذشته دستبسته و بیسلاح است، نه حماس و نه حشدالشعبی و بهطور اولی، نه ایران. مقاومت فلسطین به برکت تواناییهای جدید موشکی خود جنگهای ۳۳ روزه و ۲۳ روزه را به جنگهای دو سه روزه تقلیل داده، انقلابیون یمن از تفنگ برنو و کلاشینکف، رسیدهاند به موشکهای قارهپیمای نقطهزن و شلیک به مراکز مهم نظامی و اقتصادی سعودی، حزبالله لبنان هم رسیده به جاییکه با یک جمله، سرزمینهای اشغالی را به هم میریزد و با یک موشک کورنت، به نتانیاهو سیلی میزند. اینها «نشانههای آغاز تغییری بزرگ در غرب آسیا» است، به بیان دیگر آرزوی بوش که در پی ایجاد «خاورمیانه جدید»! بود تحقق یافته اما، به نفع ایران و مقاومت و نه آنگونه که آمریکا آرزو میکرد.
• روزنامه اطلاعات یادداشتی با عنوان «خط مقدم جبهه اقتصاد» منتشر کرده که به این شرح است:
سال رونق تولید به نیمه رسیده و بسیاری از اهالی تولید، چه در بخش صنعت و چه در بخش کشاورزی از مشکلات متعددی سخن میگویند که همچنان گریبانگیر آنهاست. بسیاری ریشه این مشکلات را افزایش قیمت ارز، بسیاری دیگر تحریمهای آمریکا و عده دیگری نیز عدم حمایت مالی دولت عنوان میکنند، اما حال که مدتی است دلار نه تنها رشد قیمت نداشته بلکه روند کاهشی هم به خود گرفته باز هم اوضاع تولید روبراه نیست؛ بهویژه کشاورزان و باغداران این روزها حال و روز خوشی ندارند. در بخش صنعت نیز، صنعت خودرو به عنوان پیشران بسیاری از صنایع دیگر با مشکلات عدیدهای از جمله زیان انباشته، مباحث حقوقی و مدیریتی و کاهش تولید روبروست هرچند خودروییها دیگر بازار داغی ندارند و مردم با نوسان هر روزه قیمت این محصول روبرو نیستند، اما اگر اصلاح ساختاری در این صنعت ایجاد نشود نمیتوان به توسعه و حتی حیات آن چندان امیدوار بود. سیهزار میلیارد تومان زیان انباشته رقمی نیست که کمر آنان بتواند زیر بار این فشار آنرا تحمل کند. کارخانجات تولیدی لوازم خانگی نیز این روزها مشکلات خاص خود را دارند و همچنان از غول واردات و قاچاق در رنج و عذاب به سر میبرند. در بخش کشاورزی، اما مشکلات کشاورزان عمیقتر است. رئیس اتحادیه بارفروشان گفته افت قیمت محصولات کشاورزی اوضاع این بخش را تحت الشعاع قرار داده است. کاهش قیمت هندوانه، سیبزمینی، خیار، گوجه، پیاز و... کشاورزان و اصولاً فعالان این بخش را دچار خسارت اساسی کرده است و دلیل آن عدم تدوین و معرفی الگوی کشت مناسب است که محصولی را یک سال بیشتر و سال دیگر کمتر کشت میکنند. بسیاری از محصولات باغی و کشاورزی هم به دلیل پایین بودن قیمت و افزایش هزینههایی مثل کود، حمل و نقل و بستهبندی اصولاً ارزش افزودهای برای کشاورز و باغدار به همراه نیاورده است. نکته مهم اینکه بسیاری از این محصولات کشاورزی با آبی به بار نشستهاند که در کشور کم آب ما کیمیاست. در این بخش فعلاً خبر خوب، مربوط به برنج است که خوشبختانه امسال به دلیل بارندگی خوب و افزایش قیمت برنج داخلی، امیدهایی چند برای برنجکاران به وجود آمده که شکر گزار حال و اوضاع خویش هستند که امیدواریم همیشه حال و روزشان خوب باشد و هیچ شالیزاری بدل به ویلا نشود گرچه بسیاری از باغها ویلا شدهاند. اما برای ۶ ماهی که از سال رونق تولید باقی مانده چه باید کرد تا نگذاریم امسال هم شعار سال در حد شعار باقی بماند؟ نخستین اقدام اساسی، کنترل بخشنامههای متعدد و مصوبات و دستورالعملهای احساسی سازمانها، وزارتخانهها و ادارات دولتی است که کمتر تصمیمات خلق الساعه بگیرند. دومین اقدام از بین بردن رانت ارز دولتی است، دولت همچنان اصرار دارد که به بهانه کنترل بازار و تورم به سیاست ارز چندنرخی ادامه دهد. این سیاست کمر تولید ملی را میشکند و میدان را برای رانت و فساد و ایجاد مزیت نسبی برای واردات و قاچاق باز میکند. اقدام بعدی استمرار مبارزه با فساد و رانت و شکستن انحصارات بنیانکن است. در حال حاضر همه از اقدامات قوه قضائیه حمایت میکنند. این مبارزه باید همهجانبهتر بشود. برای بهبود فضای کسب و کار البته نیازمند شفافیت هستیم آن هم نه فقط در دستگاه اجرایی و دولت بلکه برای همه. برخی میگویند نهادهای زیر نظر ولایت فقیه طبق قانون نمیتوانند حساب کشی شوند. حتی اگر منع قانونی در این ارتباط وجود دارد باید آنرا برداشت. قدر مسلم رهبری با توجه به شهرتی که در سلامت مالی در خود و اعضای خانواده و بستگان دارند و مراقبهای که همواره داشتهاند راضی به وجود چنین شبههای حتی در میان معدودی نیستند که بگویند نهادهای زیرنظر رهبری نباید حسابرسی شوند و چنین ظنی هم جفا و آسیب به شأن ولایت است. در همین ماجرای حقوقهای نجومی نیز تمامی نهادهای زیرنظر خویش را نیز مشمول دانستهاند که باید سامانه حقوق و مزایا را راهاندازی کنند؛ پس به طریق اولی پیش از همه خواستار شفافیت و مقابله با هر رانت و فسادی در هر مجموعهای هستند... بگذریم و به ادامه بحث بپردازیم. چه برجام بماند چه نماند، چه مشکلات ایران و آمریکا حل بشود و چه نشود، چه نفت بفروشیم و چه نفروشیم، به هر حال آنچه که مهم است اینکه نباید در انتظار تحولات سیاسی و گشایشهای ارزی ماند؛ هرچند باید به شدت آنرا دنبال کرد و در پی حل و فصل آن بود چرا که نه تحریم نعمت است و نه داشتن نفت و فروش آن مایه نکبت و نقمت که اگر درست از این سرمایه بهره ببریم بهترین پیشران توسعه و رشد میتواند قرار گیرد. آنچه که مایه توسعه نیافتگی است عادت به فروش نفت و وابستگی به آن برای تأمین هزینههای جاری روبه تزاید و چشمداشتن به لبخند دشمن برای دادن اجازه فروش نفت و غفلت از ظرفیتهای داخلی و توانمندیهای خودی است. ۶ ماهی را که از سال رونق تولید باقی مانده از دست ندهیم و به داد فعالان بخش تولید برسیم که در حال حاضر سربازان و سرداران خط مقدم و صف اول این جنگ اقتصادی ظالمانه هستند.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با تیتر« بازی جدید ترامپ» منتشر کرده که به این شرح است:
تنها دو نزدیک به دو هفته تا آغاز نشستهای سالیانه سازمان ملل متحد در نیویورک باقی مانده است در حالی که یک کلید واژه در محافل رسانهای و سیاسی آمریکا قابل توجه است و آن ادعای آمادگی ترامپ برای گفتگو با روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران است. در همین چارچوب ترامپ رئیسجمهور آمریکا شامگاه دوشنبه بار دیگر گفت ممکن است با حسن روحانی، رئیسجمهوری ایران دیدار کند. رئیسجمهور آمریکا که در جمع خبرنگاران در کاخ سفید صحبت میکرد گفت که مشکلی با چنین دیداری ندارد. از سوی دیگر «مایک پومپئو» وزیر خارجه آمریکا روز سهشنبه در کنفرانس خبری مشترک با «اسیتون منوشین» وزیر خزانهداری آمریکا گفت که «دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا میتواند با «حسن روحانی» رئیس جمهور ایران بدون هیچگونه پیششرطی در سازمان ملل دیدار کند. این نوع رفتارها از سوی سران کاخ سفید در حالی صورت میگیرد که در فضا سازی رسانهای قابل تاملی، استعفا جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا که بسیاری نو را تندترین فرد در کابینه ترامپ مینامند که آشکارا با برندازان نظام اسلامی و گروهک تروریستی منافقین و صهیونیستها همکاری دارد، را اقدامی در جهت رویکرد مثبت آمریکا به ایران عنوان نمایند و با این ادعا نیز خواستار تغییر موضع ایران و تن دادن تهران به خواستههای آمریکا شدهاند. این نوع مواضع در حالی مطرح میشود که در نوع رفتار عملی آمریکاییها چند نکته قابل توجه مشاهده میشود. نخست آنکه ترامپ بارها و بارها اعلام کرده بولتون نزدیکترین نگرش را به وی از جمله در قبال ایران دارد. در همین حال ترامپ نشان داده که هرگز پذیرنده نظرات دیگران نبوده و شخصا تصمیم گیری میکند بنابراین ادعای رفتن بولتون به عنوان تغییر نگاه ترامپ نمیتواند درست باشد و این رفتن بیشتر قربانی شدن بولتون در برابر شکستهای داخلی و جهانی ترامپ است و وی تلاش دارد با متهم سازی بولتون به عامل شکستها، از مسئولیت رفتارهایش شانه خالی کرده تا از آن در جهت رقابت انتخاباتی بهره گیرد. نکته دیگر آنکه ادعای دیدار و مذاکره در سازمان ملل در حالی مطرح میشود که ترامپ همچنان نگاه تحقیر آمیزی به ایرانیان دارد و سعی دارد تا دیدار و مذاکره را زمینه تحقیر ایران قرار دهد. این امر زمانی آشکارتر میشود که ترامپ درباره احتمال دیدار با روحانی گفته: «مطمئناً، هر چیزی امکانپذیر است. آنها دوست دارند بتوانند مشکلاتشان را حل کنند. ما میتوانیم این مشکلات را ظرف ۲۴ ساعت حل کنیم.» در همین حال رئیسجمهور آمریکا در ادامه تعریف و تمجیدها از مواضع خودش در قبال ایران در یک سخنرانی مدعی شده که «ایران کشورِ متفاوتی شده» و تهران خواهان مذاکره با واشنگتن درباره یک توافق جدید است. این نوع مواضع یعنی القا شکست ایران در برابر فشار حداکثری و رویکرد از روی شکست و ناتوانی که نتیجه آن تحقیر ایران در عرصه جهانی است. حلقه تکمیلی سیاست تحقیر را اجرای فشارهای جدید بر ایران برای القا اجبار ایران به تن دادن به خواستههای آمریکا و قدرت نمایی توان آمریکا برای تسلیم سازی دیگران است. در همین چارچوب استیون منوشین وزیر خزانهداری آمریکا در کنفرانس خبری مشترک با مایک پومپئو وزیر خارجه آمریکا تحریمهای جدیدی را علیه سپاه پاسداران، حزبالله لبنان و حماس اعلام کرد جالب توجه آنکه آمریکا همچنین تعدادی از اعضای گروه داعش و القاعده را نیز در لیست تحریمهای خود قرار داد که در اصل القا یکسان بودن ایران با گروههای تروریستی است. فاز دیگر فشار آمریکا را در آژانس بینالمللی انرژی اتمی میتوان مشاهده کرد آنجا که هیأت نمایندگی آمریکا در آژانس بینالمللی انرژی اتمی با صدور بیانیهای، تهران را به پنهانکاری هستهای متهم کرد و با لحنی تند از دیدبان هستهای سازمان ملل متحد خواست جزئیات بیشتری در مورد برنامه هستهای ایران افشا کند. این نوع جوسازی برای فشار بر ایران در حالی است که کورنل فروتا مدیر کل موقت آژانس که اواخر هفته پیش به تهران سفر کرده بود از همکاری ایران با آژانس استقبال کرده بود. جالب توجه آنکه آمریکا به همراه صهیونیستها تلاش کردهاند تا جوی منفی علیه ایران را تکرار کنند چنانکه بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی روز دوشنبه در ادامه تلاشهای اخیر خود برای اثرگذاری بر روابط ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی همزمان با گامهای تهران برای کاهش تعهد به توافق هستهای، با نمایش چند تصویر ماهوارهای و تکرار اتهامات پیشین به ایران، گفت:از جامعه بینالملل میخواهم به تحریمهای رئیسجمهور [دونالد]ترامپ بپیوندد تا فشار بیشتری به ایران اعمال شود. بررسی مجموع این رفتارهای آمریکا و صهیونیستها نشان میدهد که سیاست آمریکا همچنان همان سیاست فشار و مذاکره است و ترامپ که به شدت در بحران داخلی و خارجی دست و پا میزند به دنبال ایجاد اشتباه محاسباتی در میان دولتمردان ایران است تا شاید آنها را به دیداری هر چند در حد عکس یادگاری یا تماسی کوتاه سوق دهد تا از آن برای فرار از بحرانهایش بویژه در عرصه انتخابات بهرهگیرد حال آنکه در عمل هیچ تغییری در رفتارش ایجاد نشده و همچنان مذاکره تحقیر آمیز، تحمیل زیادهخواهیها به ایران و در نهایت براندازی نظام هدف واقعی آن را تشکیل میدهد چنانکه پومپئو درباره برکناری جان بولتون گفته است که با رفتن بولتون رویکرد سیاست خارجی آمریکا تغییری نخواهد کرد.
• روزنامه جوان مطلبی باتیتر «علاج «واقعه» قبل از وقوع باید کرد» منتشر کرده که درادامه میخوانید:
درباره واقعه در کربلا و کشتار وحشیانه و به بند اسارت کشیدن غیرانسانی خانواده و فرزندان پیامبر اعظم و غم انگیزترین، عظیمترین، ماندگارترین حادثه و مصیبت تاریخ بشری، همواره در طول تاریخ حداقل سه سؤال بسیار مهم ذهن شیعیان و سایر مذاهب اسلامی را به خود مشغول کرده است:
۱ - ببینیم چه شد که بعد از ۵۰ سال از درگذشت پیغمبر (ص) جامعه اسلامی به آن حدی (از انحطاط) رسید که کسی مثل امام حسین (ع) ناچار شد برای نجات جامعه اسلامی چنین فداکاریای بکند؟
۲ - آیا تکرار چنین فاجعهای در اعصار مختلف و در زمان ما امکانپذیر است؟
۳ - تکلیف فردی و جمعی ما برای جلوگیری از تکرار این حادثه و واقعه تلخ و جانسوز چیست؟
مقام معظم رهبری در ۲۰ خردادماه ۱۳۷۵ (همان سالهایی که عدهای از خواص بساط اشرافیگری را با مدل لیبرال سرمایه داری غربی در کشور پهن میکردند) در جمع پاسداران لشکر ۲۷ حضرت رسول تهران، علت حادثه را این چنین بیان میکنند: «وقتی خواصِ طرفدارِ حق، یا اکثریت قاطعشان، در یک جامعه، چنان تغییر ماهیت میدهند که فقط دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا میکند؛ وقتی از ترس جان، از ترس تحلیل و تقلیل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر میشوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمیایستند و از حق طرفداری نمیکنند و جانشان را به خطر نمیاندازند؛ آنگاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسینبنعلی علیهالسّلام - با آن وضع - آغاز میشود».
علل وقوع حادثه کربلا بسیار است، اما با بازخوانی ۳۳ سال بیانات حضرت امام خامنهای در تبیین ابعاد واقعه کربلا و عاشورا میتوان این علل را به طور عمده در محورهای زیر خلاصه کرد:
۱- تبدیل امامت به خلافت و خلافت به سلطنت. آخرین ضربه کاری معاویه که به پیکر اسلام وارد شد این بود که خلافت اسلامی را به سلطنت موروثی تبدیل و پسر فاسق، فاجر، فاسد، بی دین، دائمالخمر و میمون باز خود را به جای خودش نشاند، ولی صدای اعتراضی از خواص بلند نشد.
۲- تبدیل اسلام ناب محمدی و اسلام علوی به اسلام اموی و اسلام سازش و تسلیم.
۳- تبدیل فضائل و ارزشهای الهی به اشرافیگری و رفاهطلبی در جامعه اسلامی.
٤- آلوده کردن سفرههای مردم به لقمه حرام. (فرمایش امام پیش از ظهر عاشورا: «فَقَدْ مُلِئَت بُطُونِکم مِنَ الحَرام» بیشک شکمهای شما از حرام پر شده است)
۵ - لغزش خواص از هفت، هشت سال بعد از رحلت پیامبر و امتیازطلبی و دنیاگرایی خواص تا جایی که در دوران خلیفه سوم برجستگان صحابه پیامبر نظیر طلحه، زبیر، سعد ابی وقاص و امثال اینها جزو بزرگترین سرمایه دارهای زمان خودشان شدند و در زمان حادثه کربلا حدود ۵۰ سال از این اشرافیگری خواص و صحابه گذشته و همه مردم نیز به تبع زمامداران با این فرهنگ فاسد عجین شده بودند.
۶ - قبول حاکمیت باطل از سوی خواص برای امتیازطلبی، حفظ آبرو، از ترس جان و مال، ریاستطلبی و پیشگیری از منفور شدن و طرد شدن.
۷ - ترک جهاد کبیر و تبعیت از دشمن در میادین مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... (سوره فرقان آیه ۵۲)
۸ - تلاش گسترده بنی امیه برای امامت ستیزی، دین ستیزی، عدالت ستیزی و تقدس زدایی با بهره گیری از زر و زور و تزویر.
۹ - ضایع کردن نماز و معنویت و دور شدن از ذکر و یاد خدا از یکسو و دنیاطلبی و التذاذ به شهوات دنیوی از سوی دیگر (سوره مریم آیه ۵۹) بهویژه از سوی خواص جبهه حق.
۱۰ - ضعف بینش و بصیرت، نداشتن قدرت تحلیل و تشخیص حق از باطل و فقدان استقامت خواص جبهه حق.
۱۱ - فراموش کردن و رها کردن رکن کلیدی امر به معروف و نهی از منکر از سوی اکثریت خواص و مردم (اگر احیای امر به معروف بزرگترین هدف امام حسین علیهالسلام عنوان شده است پس فقدان این رکن کلیدی هم بزرگترین عامل وقوع حادثه کربلا بوده است)
سؤال دوم این است که آیا حادثه کربلا تکرار شدنی است؟ پاسخ این است که بیشک یکی از علل اصلی اقامه عزا برای سید و سالار شهیدان جلوگیری از تکرار حادثهای در مقیاس کوچکتر از عاشورا در زمان حاضر است. آنچه که این روزها و سالها به رغم دستاوردهای عظیم نظام اسلامی در حوزههای علمی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی، نظامی و... کام مردم را به شدت تلخ کرده، کدها و علائمی است که به همه دغدغه داران و دلسوزان نظام و مردم بهعنوان صاحبان اصلی کشور گوشزد میکند که اگر نسبت به این علائم بیتفاوت باشیم بیشک تکرار حادثه کربلا دور از انتظار نخواهد بود. امروز در کشور اشرافیگری، رفاهطلبی، رانتخواری، کاخنشینی، غربگدایی، فاصله طبقاتی، آقازادگی، سوءمدیریت، مدیریتهای موروثی، ترجیح منافع حزبی بر منافع ملی و... سبب سلب اعتماد عمومی، کاهش مقبولیت اجتماعی نظام، گسترش نارضایتیها، گسترش دلمردگی و ناامیدی، تخریب باورهای ملی و دینی، پیدایش گسل در وحدت ملی و... شده و همین امر دستاویز دشمنان برای طراحی فتنهها و مدلهای براندازی نرم از طریق واگرایی مردم از نظام اسلامی شده است.
و، اما چه باید کرد؟ باید مجموعهای از اقدامات سلبی و ایجابی در دو حوزه سختافزاری و نرمافزاری صورت گیرد تا تمامی آنچه در بخش اول بهعنوان علل بروز حادثه عاشورا بیان شد مرتفع شود و امید، اعتماد و شجاعت به کانون اصلی انقلاب بازگشته و تقویت شود:
۱ - در درجه اول باید بر برگزاری هر چه باشکوهتر مجالس اقامه عزای حضرات ائمه هدی علیهمالسلام و بهویژه حضرت حسین علیهالسلام تأکید شود و بدانیم که به فرمایش حضرت امام خمینی سلامالله علیه، با بزرگداشت محرم و صفر اسلام زنده خواهد ماند و تلاشهای دشمنان نیز به جایی نخواهد رسید. بی دلیل نیست که امام سجاد و امام باقر علاوه بر مداومت بر اقامه عزاداری، مردم را به برگزاری اینگونه مجالس در طول تاریخ وصیت و سفارش نمودهاند.
۲ - اقدامات قاطعانه قوه قضائیه با قوت تمام تا اجرای دقیق فرمان هشت مادهای مبارزه با مفاسد در همه حوزههای اقتصادی فرهنگی و... صادره از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۰ استمرار یابد.
۳ - با سرعت هر چه تمامتر گام دوم انقلاب وارد فاز اجرایی شده و تمامی مسئولان و مدیران که در بین آنان افراد پیر، خسته، بیانگیزه، اشرافی، مرعوب دشمن، دلبسته به غرب، غافل از ظرفیتهای داخلی، بعضاً سستکمربند و دوتابعیتی حضور دارند با سرعت عرصه مسئولیت را ترک و جای خود را به مدیران تازه نفس، لایق، جوان، انقلابی، باانگیزه، خوش فکر، شجاع، توانمند، دشمن شناس و مورد اعتماد نظام بسپارند.
٤ - انتخابات مجلس شورای اسلامی در دوم اسفند سالجاری، بهترین فرصت برای مردم است تا با حضور آگاهانه و انقلابی پای صندوقهای رأی و با انتخاب نمایندگان متناسب با آنچه که مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم انقلاب فرموده اند، مجلسی باطراوت، باانگیزه، جوان و انقلابی شکل گیرد. بیتردید تشکیل مجلسی در تراز انقلاب اسلامی، زمینه را برای تشکیل دولت تراز انقلاب مهیا خواهد نمود.
• روزنامه ایران مطلبی با عنوان « مسأله اجتماعی یا بازتولید هنجارهای جایگزین» منتشر شد که در ادامه میخوانید:
مسأله اجتماعی چیست و چرا مسائل اجتماعی در جامعه ما بهجای رسیدن به پاسخ و حل کوتاه مدت یا بلند مدت مانند یک بحران عمل میکنند. این سؤالی است که شاید ناظرین مختلف از روندهای پیش آمده در عرصههای اجتماعی به ذهنشان متبادر میشود و شاید نیازمند بررسی فرم و ماهیت مسائل اجتماعی باشد. نظریهپردازان علوم اجتماعی به شیوهای از رفتار که توسط بخش قابل توجهی از افراد یک جامعه، ناقض یک یا چند هنجار پذیرفته شده و عام جامعه شناخته میشود مسأله اجتماعی گویند. برای فهم آن دو عامل عینیت، وقوع یافتگی و حادث شدگی در جامعه مهم است و از سویی دیگر این حادثه یا رخداد در خودآگاه و ذهنیت عموم مردم یا حداقل بخشی از افراد هر جامعه باید نابهنجار تلقی گردد. از طرف دیگر در یک تعریف گستردهتر و غیرنابهنجارانه از مسأله اجتماعی کومار (۲۰۰۲) در کتاب ساختار اجتماع و مسائل اجتماعی، مسأله اجتماعی را از چهار منظر بررسی میکند: یکی اینکه مسائل اجتماعی را میتوان از طریق مطالعه عقاید، نگرشها و ایدههای اعضای جامعه درک نمود. در این روش ملاک تعریف مسأله اجتماعی توافق عمومی است. دوم اینکه مسائل اجتماعی وضعیتهایی نامطلوب و ناخوشایند از منظر تصمیم گیرندگان جامعه است. سوم اینکه مسائل وضعیتهایی است که تأثیر منفی بر موجودیت فردی و اجتماعی دارد و از طریق تحلیل جامعه شناختی ساختار و سازمان جامعه، تشخیص داده میشود. چهارم اینکه در این روش مسأله اجتماعی، شکلی از رفتار جمعی است و مسأله اجتماعی اساساً محصول فرآیندی از تعریف اجتماعی به جای موجودیتی مستقل بهعنوان موجودیتی عینی از ترتیبات اجتماعی است. برای فهم موضوع تلاش میکنم مسأله اجتماعی را از دو منظر فهم و ارزیابی دقیق از موضوع و همینطور از منظر شیوههای حل مسأله مورد بررسی قرار دهم. از منظر فهم موضوع با هر تعریفی از مسأله اجتماعی به موضوع نگاه کنیم برخی از مفاهیم در ارتباط کامل با آن قرار میگیرد: هنجار و نابهنجار، ذهنیت عام جامعه یا توافق عمومی. حتی اگر با نگاههای ساختاریتر یا از منظر ترتیبات اجتماعی هم به موضوع نگاه کنیم باز با مقولاتی، چون نظمهای اجتماعی یا نهادهای رسمی تهنشین شده روبهرو هستیم. درواقع اگر قرار باشد مسأله اجتماعی را از منظر ماهیت مورد توجه قرار دهیم نمیشود توافق عمومی زمانمند را هم از منظر رسمی و ساختیافته و هم عرفی و غیر ساختیافته مورد توجه قرار ندهیم. درواقع مسأله اجتماعی در تقابل و در خوانشهای گونهگون این توافقها سرباز میکند. هر رویداد و اتفاقی از منظر این توافقهای میتواند مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد.
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با مضمون « اخراج بولتون برای ایران چه معنایی دارد؟» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
ترامپ از ویژگیهای این نئوکان دوآتشه و اشتیاقش برای جنگافروزی در جهان به خوبی اطلاع داشت؛ ولی با این همه انتخاب نهاییاش کسی جز او نبود. ترامپ تصور میکرد بولتون برخلاف اسلافش یک کوتوله سیاسی است و از همین رو تابع تصمیمات رئیسجمهور خواهد بود. رسانههای آمریکایی در روزهای گماشتن او به سمت امنیت ملی خبر دادند که ترامپ از او قول گرفته است که در پایان چهار سال ریاستجمهوریاش، آمریکا را وارد جنگ و نبرد تازهای نکند؛ در غیر این صورت مجبور خواهد بود سیبیل خود را بزند. این شرط سیبیل نشانهای بود از اینکه احتمالا نقش بولتون در دولت ترامپ از بنیاد با نقشش در دولت بوش پسر متفاوت خواهد بود؛ واقعیتی که البته کمتر کسی از تحلیلگران برونمرزی و درونمرزی به آن توجه کردند. ترامپ از بولتون دو چیز میخواست: کوچک کردن دستگاه عریض و طویل شورای امنیت ملی و سپس سازماندهی آن در راستای اهداف و منویات شخص رئیسجمهور. علاوهبر این رئیس کاخ سفید از این مساله آگاه بود که دشمنان و رقبای آمریکا در جهان به بولتون چگونه نگاه میکنند. همه او را یک جنگطلب میدانستند؛ پس قرار بر این شد او در پیشبرد سیاست «چماق را بالای سرت نگهدار و با صدای بلند فریاد بزن» صدای بلند و خوفناک ترامپ و مرد دیوانه در سیاست خارجی آمریکا باشد. فراموش نکنیم این سیاست چماق با صدای بلند و خوفآور لزوما به منزله استفاده از نیروی نظامی نیست، بلکه استفاده از مزیتهای قدرت آمریکا در نظام بینالمللی با کمترین هزینه ممکن است. در راهبرد ترامپ کاربرد قدرت نظامی آن هم بهطور وسیع و گسترده به منزله تحمیل هزینههای سنگین بر آمریکا و مالیاتدهندگان این کشور محسوب میشود. پس این سیاست بر قابلیتهای اقتصادی آمریکا و استفاده محدود از قدرت نظامی استوار شد. پیگیری سیاست تحریم در قالب کمپین فشار حداکثری بر ایران، ونزوئلا و... و همچنین کاربرد محدود و کمدامنه قدرت نظامی در سوریه و افغانستان، پاکستان و پاسیفیک در همین راستا قابلارزیابی است. بر این اساس بولتون را باید مترسک دشمن یا سگ هار ترامپ خواند؛ البته سگی که دندانهایش را از قبل کشیده بودند. اما مخالفتهای پیاپی بولتون با سیاست رئیسجمهور در مورد ایران، ونزوئلا، کرهشمالی و افغانستان ترامپ را بیحوصله و خسته کرده بود تا اینکه سرانجام بر سر ماجرای مذاکره با طالبان صبر پرزیدنت ایالاتمتحده لبریز شد و تصمیم به کنار گذاشتن او گرفت؛ اما با این همه یک چیز را نباید فراموش کرد و آن تاثیرگذاری محدود بولتون در سیاست خارجی ترامپ است. بهدلیل همین ساز مخالف و ناکوک، بولتون مدتها قبل، از تصمیمگیریهای کلیدی کاخ سفید کنار گذاشته شده بود. روزنامه نیویورکتایمز در ۷ ژانویه ۲۰۱۹ در گزارشی از این واقعیت پرده برداشت: «بولتون تقریبا در دایره نزدیکان ترامپ قرار ندارد و به همین دلیل از تصمیمات مهم در سیاست خارجی آمریکا کنار گذاشته شده است. او صرفا نقش اداری و اجرایی را برعهده دارد.» درواقع بولتون در تصمیمگیری ترامپ در مورد خروج از برجام و راهاندازی کمپین فشار حداکثری علیه ایران نقش چندانی به جز آن مترسک دشمن ایفا نکرد. ترامپ قبل از ورود بولتون به کاخ سفید تصمیمش را برای خروج از توافقنامه هستهای گرفته بود؛ چراکه این توافق هیچگاه در فضای سیاسی آمریکا به یک مساله دو حزبی و اجماعی تبدیل نشده بود. عبور برجام از کنگره آمریکا صرفا با حیله فیلی باستر دموکراتها تحقق یافت و به همین دلیل این توافق هیچ گاه مجال آن را پیدا نکرد که در ساختار قانونگذاری آمریکا به یک معاهده تبدیل شود. اما خروج از برجام در اردیبهشتماه ۹۷ همزمان با حضور بولتون در کاخ سفید این امتیاز را داشت که ایران را در یک معمای امنیتی قرار دهد؛ معمایی مبنیبر اینکه تصمیم بعدی آمریکا پس از خروج و کمپین فشار حداکثری چه خواهد بود. نکته دیگر در مورد کمپین فشار حداکثری است. در میان بازوان اصلی ترامپ در اجرای این کمپین باز هم بولتن قرار نداشت، بلکه این کار توسط منوچین و معاونش در وزارت خزانهداری، پمپئو و برایان هوک در وزارت خارجه آمریکا تا به امروز انجام شده است؛ بنابراین بعید است خروج بولتون در کاخ سفید تاثیر عمدهای بر این کمپین داشته باشد؛ اما با این حال این مساله نیز بعید بهنظر میرسد که ترامپ به عواقب معنایی خروج بولتون از کاخ سفید برای بازیگران رقیب فکر نکرده باشد. او به خوبی میدانست که بسیاری از کشورها از این اخراج خشنود خواهند شد؛ چراکه این اخراج به منزله خروج نسبی این بازیگران از معمای امنیتی خواهد بود. ایران در این میان در ردیف اولین کشورهایی بود که از این تصمیم رئیسجمهور آمریکا استقبال کرد. بهنظر میرسد سیاست ترامپ پس از عبور از دو خوان لیبرالها و نئوکانها در ماههای آینده آرام و قرار بیشتری پیدا کند. احتمالا جانشین بولتون فردی خواهد بود که به ارزشها و هنجارهای ناسیونالیستی ترامپ باور بیشتری داشته باشد و این به معنای انسجام و سازماندهی بیشتر و بهتر در سیاست خارجی آمریکا طی ماههای آینده خواهد بود. انسجام و سازماندهی در راستای ناسیونالیسم ترامپ به معنای عدول بزرگ از هنجارهای ۸۰ ساله در سیاست خارجی آمریکا است. ترامپ چند روز قبل از اخراج بولتون گفته بود که آمریکا دیگر نمیخواهد نقش پلیس جهان را داشته باشد. پس در این صورت بازیگرانی نظیر ایران در صورت غلبه بر اختلافات داخلی میتوانند از این شیفت بزرگ در واشنگتن به مثابه بهترین فرصت استفاده کنند. ماههای آینده میتواند میزبان اتفاقات مهمی در روابط کشورهای رقیب باشد؛ چراکه استراتژی ایران در تغییر زمین بازی و نشان دادن این واقعیت به ترامپ که تداوم کمپین فشار حداکثری بدون هزینه برای ایالاتمتحده نخواهد بود و از طرف دیگر اصرار واشنگتن بر تداوم کمپین فشار حداکثری بازی دو رقیب را به لبه پرتگاه میرساند. بازی در این سطح میتواند یا با حاصل جمع جبری صفر خاتمه یابد یا در صورت توازن نیروها با حاصل جمع جبری مثبت به اتمام برسد. باید منتظر هفتهها و ماههای طلایی آینده بود.
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.