پای درس عاشورا/ برگی از رمزهای عاشورا
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، پای درس عاشورا، برگی از رمزهای عاشورا، شرط مولدسازی داراییهای دولت، باید عاشورایی ماند، مذاکره ترامپ و طالبان در بن بست؟ و نتانیاهو در آشفتگی! گزیدهای از سرمقاله و یادداشتهای امروز است که در ادامه میخوانید:
• روزنامه حمایت یادداشتی با تیتر «پای درس عاشورا» منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
عاشورا در فرهنگ تشیع، قله آزادگی و جوانمردی است؛ واقعهای به گستردگی تاریخ که ابعاد و زوایای آن بی انتهاست و قلمها و گفتارها از وصف آن ناتوان هستند. ۱۳۸۰ سال از آن حادثه غمبار میگذرد، اما چشمه آگاهی و بصیرتی که مقاومت بی نظیر اباعبدالله (ع) در آن روز ایجاد کردند، تاکنون ساری و جاری است و موجبات وحشت یزیدیان زمان و اعوان و انصارش را فراهم کرده است. عاشورا صرفاً یک تراژدی تلخ تاریخی نیست، بلکه شاخصی برای محک وقایع جاری و تشخیص سره از ناسره و عبرتی است برای فهم کژیهای زمانه و انتخاب مسیر صحیح. امروز اعوان و انصار و دوستان یزید و شمر، بیش از هر چیز از بصیرت و نگاه عاشورایی وحشت دارند. درک حسینی برای آنها دردناک است و هر چه بتوانند برای تهی کردن فرهنگ عاشورا از آنچه سید و سالار شهیدان برای مبارزه با آن قیام کرد، تدارک میبینند. یزیدیان قرن ما از برپایی عزاداری و گسترش هیئات و تکایا حتی حمایت هم میکنند و هزاران و میلیونها دلار و پوند پای آنها میریزند، اما به شرطی که به منافع نامشروع نظام سلطه کاری نداشته باشند. برای منحرف ساختن و تهی کردن اجتماعات حسینی، آئینهایی خلاف شرع و عقل همچون قمه زنی را نشانه خلوص تبعیت از اباعبدالله و تشبه به آن حضرت میدانند و مروجین سکولاریسم در محرم را عزاداران خالصی معرفی میکنند که نمیخواهند هیچ چیز را در این ماه، شریک اشک و بکاء خود کنند. نقل است که یکی از اربابان انگلیسی در زمانی که به اصطلاح خودشان، آفتاب در مستعمرات ملکه غروب نمیکرد برای سرکشی به یکی از کشورهای تحت سلطهاش سفر میکند. وقت نماز، مؤذن بالای مناره به اذان گفتن مشغول میشود. چون اذان را نشنیده نبود و برایش تازگی داشت، میپرسد که این فرد آن بالا چه میکند؟ میگویند اذان میدهد. سؤال میکند که به منافع انگلیس صدمه میزند؟ جواب میشنود که خیر. نفسی با خیال راحت میکشد و میگوید، پس بگذارید هر چه میخواهد اذان بگوید! همین قاعده را هم امروز از استعمارگران نوین شاهدیم که کاری با آئینهای عزاداری ندارند، حتی برای هیئات به سبک و تفکر انگلیسی و غربی، خرج هم میدهند، اما وقتی پای نگاه حسینی به میان میآید که حکم به مبارزه با مظالم آنها در شرق و غرب عالم میکند، با آن مخالفند و عزاداری به این سبک را «قشری گرایی» و «بازی با احساسات» مینامند! از سوی دیگر، سید و سالار شهیدان (ع) تا پای جان مقاومت کرد و ذرهای از معارف استکبارستیز اسلام اصیل کوتاه نیامد. مرزبندی مشخص و روشنی با دشمنان داشت که به آن شهره بود. اهل گفتگو بود، اما نه برای عدول از مواضعی که جدش (ص) به آن حکم کرده بود. برای پذیرش سخن باطل و حرف زور، ذرهای به حریف مجال نمیداد و زمانی که برایش یقین حاصل شد که حرف حق اثر ندارد، مبارزه بیامان و افشاگرانه را انتخاب کرد و فصلی عبرتآموز را در تاریخ رقم زد. امروز اگر کسی مقتدای خود را اباعبدالله (ع) میداند، چارهای جز مرزبندی با زرسالاران عصر حاضر که نماد آن، آمریکا و اذنابش است، ندارد. نمیتوان هم در خط عاشورا بود و هم دم از مذاکره بی حاصل با یزید زمان زد. ترامپ و متحدانش، شاخص ظلم و عناد با حقانیت هستند و هیچ انسان آزادهای نمیپذیرد که با آنها سر یک میز بنشیند و با تعارف و سادهاندیشی بکوشد تا مشکلات زیربنایی که قدمتی به طول تاریخ بشریت دارد را حل کند. افزون بر این، عاشورا به عاشقانش میآموزد که برای حفظ ارزشها، نه مذاکره بلکه مقاومت، چاره کار است. موارد بسیاری در تاریخ را میتوان آدرس داد که صاحبان حق با ظالمان عصرشان به گفتگو نشستند و همان مذاکره، نگاه و فکر حقطلبانه آنها را به انحراف کشاند درحالیکه امام حسین (ع) حاضر نشد از ارزشهای عاشورایی به بهانه مذاکره، عقب بنشیند و لذا برای آن هزینه پرداخت کرد؛ هزینهای به بهای فدا شدن فرزندان، برادر و یارانش که به وفاداری آنها افتخار میکرد. پای درس فرهنگ عاشورا، عافیتطلبی زمانی که حریف برای قلعوقمع فرهنگ انقلابی ایران اسلامی، شمشیر کشیده، جایی ندارد و باید برای حراست از آن، هزینه داد. این در حالی است که نوه پیامبر (ص) از اشرافی گری و تجمل به دور بود و سبکبار به میدان کربلا شتافت. حقی از دیگران به گردن او نبود و تعلق خاطری به مال دنیا نداشت. زمانی که وارد زمین کربلا شد، آن را خرید و در ازای پذیرایی از زائرانش، آن را دوباره به صاحبانش بازگرداند. فساد یزید و آل زیاد، حضرتش را آزار میداد و نمیتوانست در برابر آن سکوت کند. با این مقیاس، حمایت از غارتگران بیتالمال یا تهدید عدالت به دلیل مجازات مفسدین، هیچ سنخیتی با شعار حسینی بودن ندارد و بلکه نافی آن است. عدالتخواهی و مبارزه با فساد در حقیقت، یکی از انگیزههای عاشوراست و نمیتوان نسبت به آن بیاعتنا بود یا حسب تعلقات قومی و جناحی آن را تفسیر کرد و با آن مواجه شد. ورود به میدانهای خطر و واهمه نداشتن از دشواریهای راه، ازجمله درسهای ماجرای عاشوراست. اینکه آزادگان جهان چشم امید خود را به انقلاب اسلامی دوختهاند و از آن الهام میگیرند، شعار نیست، واقعیتی غیرقابلانکار است؛ لذا حفظ انقلاب و صیانت از آن در برابر خطرات از وظایف پیروان حسین (ع) به شمار میآید. دشمن امروز صراحتاً اعلام میکند که ایران باید از انقلابی گری دست بکشد و دلیل اصلی فشارها و تحریمها را اصرار ایران اسلامی بر مشی و نهج انقلابی میداند. در اینکه ایران اسلامی میراث دار خرابهای از خیانتهای پهلویها و شاهان بیکفایت بود شکی نیست، اما در حال حاضر، پذیرفتنی نیست که با برخورداری از موهبتها و منابع بزرگ و برخورداری از جوانانی با نشاط و پر انرژی، اقتصاد کشور اسیر بیعملی و امیدهای واهی به آنسوی مرزها باشد. باید آستینها را بالا زد و بدون ترس و دلهره، اقتصادی مقاوم و به دور از شر بدخواهان را معماری کرد تا از این رهگذر، ارزشها و آرمانهای اصیل انقلاب در خیمهگاهی امن قرار گیرند؛ و بالاخره اینکه عاشورا و حزن سنگین آن، فرصتی برای بازخوانی درسها و عبرتهای آن برای پیادهسازی ارزشهای حسینی در همه شئونات انقلاب است و طی کردن مسیری جز این، با آنچه اباعبدالله (ع) برای آن قیام کرد، منافات دارد.
• روزنامه کیهان مطلبی با عنوان «برگی از رمزهای عاشورا» منتشر کرده که به این شرح است:
ماجرای کربلا، ستارگان درخشانی دارد که گویا برای معنی خاصی در این صحنه حضور دارند؛ حر بن یزید ریاحی، زهیر بن قین بجلی، وهب ابن عبدالله کلبی نصرانی و دو تن از خوارج نهروان، یکی فرمانده سپاه کفر است، دیگری در جبهه مقابل آلعلی قرار دارد سومی جوانی تازه مسلمان است و آخری از به انحراف افتادگانی که حالا به اردوی امام حسین علیهالسلام پیوسته و به شهادت رسیدهاند. حر بن یزید اولین فرمانده کوفی است که به دستور ابن زیاد با حدود سه هزار نیروی جنگی به مصاف گروه اندک امام حسین (ع) آمده، ولی اقامه نماز پشت سر امام در روز اول محرم - در منزل قصر بنی مقاتل- نشان میدهد دچار تردید است و از این رو ده روز بعد به اردوی امام حسین علیهالسلام میآید و اولین شهید کربلا میشود. زهیر بن قین اساسا در فکرهای دیگری است امام فردی را نزد او میفرستد و او با اکراه نزد امام میآید و با اندکی درنگ به اردوی حسین میپیوندد طی فاصله میان صفین تا کربلا در چند دقیقه روی میدهد. وهب ابن عبدالله کلبی نصرانی هیچ سابقهای ندارد و در هیچکدام از جنگهایی که پیش از این روی داده مشارکت نداشته است، اما به سادگی به شهیدی نامدار در کربلا تبدیل میشود و دو خوارج نهروان به صف امام حسین میپیوندند. بیآنکه پیش از زیارت امام از تابلو خویش - لا حکم الالله- جدا شده باشند! این چه رازهایی است؟ شاید بتوان گفت خداوند اراده فرموده تا کربلا و عاشورا در جایگاه تام انسانیت بنشیند تا همه انسانها را در بر بگیرد و از این طریق همه دعواها حول محور امام حسین (ع) حل و فصل شوند. بله حر و زهیر و وهب و آن دو خارجی با هویت جدید وارد صحنه شدهاند و مسئلهشان فدا شدن در راه امام حسین و یا برای امام حسین علیهالسلام است و ما امروز همان خط را در بین همه فرق دینی و مذاهب اسلامی مشاهده میکنیم، مسیحی، مسلمان، حنفی، زیدی، مالکی، اسماعیلی، شافعی، علوی، جعفری و حنبلی همه وقتی به امام حسین علیهالسلام میرسند، یکی میشوند و تو گویی این حسین است که انسانیت را به توحید میرساند و پس از آن به «نبوت» رهنمونشان میگرداند و شاید از این روست که رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود «انا من حسین» یعنی من وامدار حسینم. آیا این به دلیل نقشی که امام حسین در انتقال انسانها از پراکندگی به توحید و از توحید به نبوت داشت، نیست؟
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با عنوان «شرط مولدسازی داراییهای دولت» درج کرده که به این شرح است:
در برنامه اصلاح ساختار بودجه، یکی از بستههای ۹گانه، به موضوع مولدسازی اختصاص دارد؛ به نحوی که دولت بتواند از داراییهای موجود خود، درآمدزایی کند. برخی منتقدان، این قبیل گزارشهای سازمان برنامه و بودجه درباره اصلاح ساختار بودجه را فاقد قابلیت اجرای واقعبینانه دانستهاند. به نظر آنها، دولت در این برنامهها همه آرزوهای خوب توسعهای را بیان کرده و امیدوار به اجرای مواردی است که برخی از آنها سالهاست امکان اجرا ندارند. بهطور مشخص، موضوع مولدسازی داراییهای دولت، پیش از این نیز مورد توجه سیاستگذاران قرار گرفته بود و در قوانین بودجه سالهای گذشته نیز درج شده بود؛ اما در عمل اتفاق خاصی روی نداده است. در این خصوص بسترسازیهای زیادی صورت گرفته است. گام اول که شناسایی داراییها بود تا حد قابل پذیرشی انجام شده است. وزارت اقتصاد، از سالهای گذشته سامانهای را تحت عنوان سادا (سامانه جامع اموال دستگاههای اجرایی) راهاندازی کرده که اطلاعات بخش قابل توجهی از داراییهای دولت در این سامانه درج شده است. اما تاکنون شام و ناهاری از این همه آفتابه و لگن حاصل نشده است! در واقع، متولیان امر در فاز اجرا، یعنی درآمدزایی از داراییها متوقف ماندهاند. اما با یک راهکار ساده، میتوان ماشه مولدسازی را کشید و آن را در مسیری غیرقابل توقف قرار داد. برای این منظور پیشنهاد میشود دسترسی به سامانه مذکور، ابتدا برای محققان اقتصادی (بهطور آزمایشی) و پس از فاصله کوتاهی برای عموم مردم میسر شود. دسترسی عمومی به این سامانه فواید بسیار مهم زیر را دارد:
۱- وقتی عموم مردم از حجم و جزئیات داراییهای دولت آگاه شوند، فشار افکار عمومی برای استفاده از این داراییها، بخش دولتی را ناگزیر به مولدسازی آنها میکند.
۲- افراد کارآفرین و صاحبان ایده و حتی عموم مردم با اطلاع از جزئیات و انواع داراییهای موجود، میتوانند برای بهرهبرداری بهتر از این اموال پیشنهادهای خود را ارائه دهند. بدیهی است که مردم و بخش خصوصی میتوانند پیشنهادهای بهتری برای مولدسازی داراییها ارائه دهند تا دولت و کارمندان بخش دولتی.
۳-دسترسی عمومی به سادا، باعث میشود داراییهای عمومی که در سامانه درج نشده یا کتمان شدهاند نیز به کمک مردم شناسایی و افشا شوند. به این ترتیب اطلاعات سامانه سادا به سرعت تکمیل میشود.
۴- با توجه به شرایط اقتصاد سیاسی ایران، ممکن است این بیم نزد بخش دولتی وجود داشته باشد که افشای داراییهای عمومی، موجب طمع و دست اندازی افراد رانتجو یا بخشهای خصولتی و سایر نهادها شود. اتفاقا باید تاکید کرد که با درج و افشای عمومی این داراییها و اطلاع مردم از آنها، این قبیل داراییها در برابر طمع و دستاندازی صاحبان قدرت و رانت، بیمه میشوند؛ چون مردم و رسانهها مطلع میشوند که این اموال متعلق به دولت است.
۵-نهایتا اینکه دسترسی عمومی به اطلاعات داراییهای عمومی، میتواند نشانهای از عزم جدی سیاستگذار برای مولدسازی داراییها باشد؛ در غیر این صورت احتمالا موضوع در حد گزارش و سامانه و سخنرانی باقی خواهد ماند؛ بنابراین دسترسی عمومی به اطلاعات داراییهای دولت، خود بهعنوان یک موتور محرک بسیار قوی و به شکل یک فرآیند بازگشتناپذیر، مسیر مولدسازی را هموار خواهد ساخت. البته بدیهی است این موضوع الزامات و ابعاد زیادی دارد که انشاءالله در فرصتهای بعدی به آن خواهیم پرداخت.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با عنوان «باید عاشورایی ماند» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
عزاداری و بر سر و سینه زدن بخشی از نیاز محرم، کربلا و عاشورا است، وجوه دیگری دارد حسین (ع) که باید آنها را هم دید، بر چشم گذاشت و فهمید. قرنها از آن واقعه گذشته است، آن واقعه را هم نمیتوان تلخ نام نهاد، واقعه عاشورا و کربلا، یک تصویر زیبا از عشق و بندگی مخلوق و خالق است که در هیچ آیین دیگری نمونه آن را نمیتوان یافت. چنین ویژگی عارفانه و عاشقانهای منحصر به تشیع است، تشیعی که پس از رسالت و مسئولیتی که اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا ادا کرد، اکنون پرچم آن رسالت در دستان شیعیان آن امام و مریدان آن مکتب علوی و حسینی است. جدای از اشک ریختن و مویه کردن، که آن هم برای خود است نه حسین (ع)، کربلا و عاشورا رهرو میخواهد، پیرو میخواهد، مرد میدان کارزاری که ادامه دارد راه، تا زمان ظهور فرزند حسین (ع)، مهدی موعود (عج) که وعده آمدنش، بشارت منجی را هم داده است، که وعده صادقی است. تا آن زمان این عاشورا و کربلا زنده است و زنده خواهد ماند، حسین لبیک گو میخواهد برای ادامه این راه، راهی که تعیین شده، روشن گشته با نور وجود ائمه اطهار (ع) تا شیعیان و حتی آزادی خواهان جهان که ارادت به خاندان عصمت و طهارت دارند، بیراهه نروند. دهه ۶۱ هجری قمری، اندک آدمهایی به ندای هل من ناصر حسین (ع) پاسخ دادند و پای کار ماندند تا شهید شدند. پیمان شکنندگان، اما زیاد بودند، زیر پا گذاشتند تا چند صباحی بیشتر از چرب و شیرین دنیا لذت ببرند. وسوسه شیطان اکنون هم هست، با آن که از آن تاریخ و واقعه بی نظیر که جلوهای از نرد عشق خالق و مخلوق است، قرنها گذشته، اما عاشقان آن راه و شور کربلا و عاشورا، مریدان راه حسین (ع) از گوشه گوشه این زمین لبیک گفتند به ندای یاری خواهانه او و قیام کردند. اگر در لبنان حزب الله مقابل لشکری از لشکریان شیطان ایستاده و او را زمینگیر کرده است، درسی است از مکتب حسین (ع) که به خوبی آموخته است و اگر اکنون در یمن مردم مظلوم این کشور که عاشقان اهل بیت و اباعبدالله هستند، به شهادت میرسند و با وجود همه رنجهایی که بر آنها میرود، عاشورایی ایستادگی میکنند و جان میدهند، عشقی است که به عاشورا و کربلا، به علی (ع) و حسین بن علی (ع) دارند و میدانند و باور قلبی و صادق دارند که روزی فرزند اباعبدالله خواهد آمد که دیر هم نیست، و انتقام همه ظلمهای ظالمانی، چون سعودی، صهیونیستها و آمریکا را خواهد گرفت. پس، اکنون زمانه، زمانهای است بس دشوار برای تمیز میان حق و باطل، فریب نخورید و نخوریم، که مویی است میان این دو برای تفاوت، نزدیک به هم است، آنقدر نزدیک که تشخیص آن بسیار سخت است و گاهی به سوی همان باطل مایل میشویم که جز هلاکت و گمراهی نیست. جرقه قیام را ایران زده است، لبیک گویان آغاز کرده اند قیام عاشورایی را که با پیروزی همراه است، میرود تا همه گیر شود و دامن جبهه باطل را به آتش بکشد، دست و پا زدنهای دشمنان از سر درماندگی است، درمانده اند از این که نمیدانند مقابل این موج بزرگ قیام که میرود همه گیر شود، چه کنند. فریب وعدههای فریبنده شیطان را نخوریم، وعدههایی که محقق هم نمیشود. وعدههایی که با پیمان هم، زیر پا میرود. یقین کنیم که نزدیک است، آنقدر نزدیک که میتوان با نسیمی نرم و آرام آن را حس کرد، که به توفانی مبدل خواهد شد و کاخ ستم را فرو خواهد ریخت، حکومتی برپا خواهد ساخت که بی نظیر و بی نقص خواهد بود. تا آن روز باید ایستاد، بدون گلایه و شکایت. مولایمان، سرور و سالارمان نیز همان خواهد کرد که حسین (ع)، او خواهد آمد برای بازگرداندن اسلام و دنیا به راه صحیح.
• روزنامه خراسان مطلبی با عنوان «مذاکره ترامپ و طالبان در بن بست؟» درج کرده که به این شرح است:
ترامپ نه گفتاری بلکه در عمل هم ثابت کرده است انسانی غیر قابل پیشبینی است. وقتی به مذاکره با طالبان روی آورد و به شکل جدی مذاکره کرد و تقریبا به توافقی هم دست یافتند، هیچ کس چنین چیزی را پیشبینی نمیکرد؛ امروز هم وقتی پس از ۹ دور مذاکره و حصول یک توافق «غیر منتظره»، ترامپ با یک توئیت زیر میز مذاکره زده و همه چیز را بر هم میزند، باز کسی فکر نمیکرد چنین اتفاقی بیفتد. این اتفاق هم روزی رخ داد که به گفته خود رئیس جمهور آمریکا، اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان و رهبران طالبان قرار بوده شب همان روز عازم آمریکا شوند تا با ترامپ در کمپ دیوید دیدار و گفتگو و توافقی را امضا کنند. ترامپ دلیل لغو مذاکرات صلح با طالبان را حمله پنج شنبه گذشته طالبان در کابل و کشته شدن یک نظامی آمریکایی اعلام کرده است، اما این موضوع، دلیل منطقی به نظر نمیرسد. در طول ماههای گذشته نیز طالبان همپای مذاکرات با آمریکا چنین حملاتی را انجام داده بود و حتی در برخی از آنها نیروهای آمریکایی کشته شدند؛ به عنوان مثال در نوزدهم فروردین در یک عملیات طالبان در پایگاه هوایی بگرام نه یک نظامی بلکه سه نظامی آمریکایی کشته شدند. در واقع، طالبان درست همان شیوهای را در پیش گرفته که جبهه آزادیبخش ملی الجزایر در دهه ۶۰ میلادی قرن گذشته در مذاکرات خود با فرانسه به کار گرفت؛ در حالی که شاخه سیاسی این جبهه در شهر ایوان فرانسه با دولت ژنرال دیگل مذاکره میکرد، شاخه نظامی آن مشغول انجام عملیات علیه نیروهای فرانسوی در خاک الجزایر بود. به هر حال، دلیل لغو مذاکرات صلح نه کشته شدن نظامی آمریکایی، بلکه در وهله اول مزاج و تیپ شخصیتی خود ترامپ است که دوست دارد درست در لحظهای که همه تصور و گمان مشخصی دارند، برخلاف آن عمل و همگان را غافلگیر کند. البته دلایل دیگری نیز محتمل است که مهمترین آنها غلبه جان بولتون بر طرفداران توافق با طالبان در دولت آمریکاست. بولتون مخالف چنین توافقی است. اگر چنین دلیلی پشت قضیه باشد، نشان دهنده میزان تاثیرگذاری بولتون بر تصمیمات ترامپ است؛ هر چند به تازگی برخی منابع آمریکایی از کاهش نفوذ وی سخن گفتند و برکناری وی در روز گذشته توسط ترامپ این گمانه را ضعیف کرد. همچنین این احتمال نیز وجود دارد که این تصمیم ترامپ با هدف فشار آوردن بیشتر بر طالبان گرفته شده تا امتیازات بیشتری قبل از امضای توافق نهایی از این گروه بگیرد. بر اساس توافق اولیه آمریکا و طالبان پس از ۹ دور مذاکره در دوحه قطر قرار بر این است که آمریکا ۵ هزار نفر از ۱۴ هزار نظامی خود را از افغانستان خارج کند و در مقابل طالبان هم متعهد شده است که این کشور به پایگاهی برای گروههای تندرو به منظور حمله به آمریکا و هم پیمانان آن تبدیل نشود. طالبان در حالی با آمریکا وارد مذاکره شد که از هر نوع گفت وگویی با دولت افغانستان خودداری میکند به این علت که آمریکا را همه کاره دولت میداند و ترجیح میدهد نخست با آمریکا توافق کند و دولت نیز مجری آن باشد. این مذاکرات در سایه تحولات میدانی قابل توجه در سه سال اخیر و گسترش سلطه سرزمینی طالبان در این کشور جنگ زده رخ داد؛ به نحوی که گزارش بازرس کل آمریکا در امور بازسازی افغانستان نشان میدهد که دولت اشرف غنی تا اکتبر ۲۰۱۸ تنها بر ۵۳.۸ درصد کل خاک افغانستان سیطره داشته در حالی که این میزان در سال ۲۰۱۵، ۷۲ درصد بوده است. مطالعه روند تحولات میدانی افغانستان نشان میدهد که سلطه و نفوذ سرزمینی طالبان از سال ۲۰۱۵ تا امروز سیری صعودی داشته است و بنا به اعلام گروه بحرانهای بینالمللی از ژانویه ۲۰۱۶ تا پایان ۲۰۱۸ حدود ۱۵ درصد رشد داشته و از ۲۹ درصد به ۴۴ درصد رسیده است. آمارها درباره میزان سیطره دو طرف بر این کشور ضد و نقیض است، اما بیشتر نظرها بر این است که این گروه بر حدود نیمی از مساحت این کشور کنترل و نفوذ دارد. بی بی سی هم در ابتدای سال ۲۰۱۸ در گزارشی اعلام کرد که طالبان در ۷۰ درصد مساحت افغانستان نفوذ و فعالیت دارد البته این به معنای سیطره بر این میزان از جغرافیای افغانستان نیست. در پایان ذکر این نکته ضروری است که به همان اندازه که پیشرفت در مذاکرات صلح میان آمریکا و طالبان و سپس توقف این مذاکرات از سوی ترامپ «غیر منتظره» بود، از سرگیری آن از سوی ترامپ غیر منتظره نیست. به هر حال اگر این مذاکرات از سر گرفته شود و صلحی هم اتفاق بیفتد، هر چند پیامدهای ژئوپولیتیکی مهمی دارد، اما باز افغانستان به این زودی روی آرامش به خود نمیبیند. همچنین، داعش هم چند سالی است که بر مشکلات آن اضافه شده است.
• روزنامه اطلاعات مطلبی با تیتر «نتانیاهو در آشفتگی!» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
انتخابات در اسرائیل هفته آینده ۲۶ شهریور (۱۷ سپتامبر) انجام میشود. نتانیاهو که طولانیترین دوران نخستوزیری را برای بیش از ۱۲ سال داشته خود را در آشفتگی میبیند. او را نماینده راست افراطی از حزب لیکود و از سوی یهودیان نژادپرست آمریکا، بخصوص سازمان «اِپک» در نیویورک میدانند. اگر به تاریخ سیاسی رهبران اسرائیل نگاه کنید، همه آنها آوارگی، کشتار و ترور فلسطینیان و جنگ و تجاوز را در کارنامه سیاسی خود دارند. در این میان دو فرد، یکی ژنرال شارون که جنایات او در لبنان و قتل عام در «صبرا و شتیلا» همچنان پرونده بزرگ جنایت جنگی علیه بشریت خوانده میشود و دومی نتانیاهو که در طول ۱۲سال بالاترین کشتار و زندانی فلسطینیان ساکن سرزمین اشغالی را در کارنامه خود دارد، دیده میشود. در دوران نخستوزیری نتانیاهو نزدیک به ۸۰۰۰ فلسطینی که در میان آنها کودکان، سالخوردگان و جوانان فلسطینی و بسیاری از شهروندان در سرزمین اشغالی از نوار غزه تا کرانه باختری هستند. در زندانهای اسرائیل بسر میبرند و از نظر قدرت و سلطه رسانهای سرمایهداران بزرگ صهیونیست در اروپا و آمریکا چندان گزارش و یا اطلاعی از آنها داده نمیشود. شدت جنایتهای انجام شده در دوران نخستوزیری نتانیاهو چنان شد که در دوران ریاستجمهوری «اوباما» مدتی موضوع روز خبری در بخشی از رسانههای مستقل و افکار عمومی قرار گرفت. تا آنجا که او در دیدار با وزیر خارجه اوباما، خانم کلینتون و در مقابل دوربینها و گفتگوی کوتاه گفت، «شما باید بدانید که ما فلسطینیان را میکشیم، ترور و زندانی میکنیم و با قدرت برای حفظ امنیت و تحقق استراتژی امنیت خود به هر کشوری که ما را تهدید کند، تجاوز میکنیم!» واکنش وزیر خارجه وقت آمریکا «خانم کلینتون» تعجب و سکوت بود. ترامپ که آمد، نتانیاهو جشن گرفت و در مسیر سیاستهای خاورمیانهای ترامپ، «اسرائیل اول» شد. انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس شرقی، انحلال دفتر کوچک فلسطینیان در واشنگتن، لغو وام کمک دو میلیون دلاری آمریکا به آوارگان فلسطینی در کمپهای آنها در لبنان و سوریه و ... به سرعت انجام گرفت. در کنار آن کمکهای دلاری ترامپ به دولت نتانیاهو موجب شد تا او در داخل برخی از مشکلات مالی و معیشتی شهروندان اسرائیلی را حل کند. نتانیاهو در دوران سه سال گذشته از ریاست جمهوری ترامپ، بیشترین بهره سیاسی، نظامی و مالی را از آمریکا بُرد. مدتی در اغلب سخنرانیها شعار داد که مشکل و بحران اسرائیل با دولتهای عربی منطقه حل و فصل شده است و اکنون اسرائیل روابط دو و چند جانبه خود را با دولتهای سعودی، امارات و بحرین به حالت عادی درآورده است. بصورت مداوم به سوریه حملات هوایی و موشک باران نظامی داشت و بزرگترین تهدید در خاورمیانه را ایران و حزبالله لبنان معرفی کرد. این سیاست در مسیر سه سال گذشته ادامه یافت در حالیکه پرونده فساد و اختلاس مالی او و همسرش در اسرائیل باز شد و اکنون نیز اگر در انتخابات هفته آینده پیروز نشود، بسیاری نوشتهاند که نتانیاهو راهی زندان خواهد شد. مسیر سیاستهای ترامپ در خاورمیانه به دیوار مشکلات جدی و سخت خورده است. اولین پیآمد آن آشفتگی نتانیاهو است که دست در دست ترامپ به گمان تسلط کامل بر منطقه حرکت میکند. در داخل اسرائیل، مردم از نتانیاهو خسته شدهاند و مقاومت در لبنان بسیاری از معادلات او را بهم ریخته است. واقعیت این است که شهروندان اسرائیلی بعد از گذشت بیش از ۱۲ سال از اجرای سیاستهای نتانیاهو و رهبری او بر حزب لیکود خسته شدهاند و خواهان تغییراند. خبرسازی درباره ایران و ادامه تجاوز به لبنان و سوریه دیگر برای نتانیاهو موفقیت را به همراه ندارد. در حالیکه احساس ناامنی در اسرائیل ناشی از سیاستهای تجاوزکارانه دولت نتانیاهو اکنون فراگیر شده است، اسرائیل در آستانه انتخابات برای انتخاب نخستوزیر و دولت جدید دچار ناامنی شده است. با اینهمه دولت ترامپ بسیار تلاش دارد تا با پمپاژ دلارهای آمریکایی و تائید نتانیاهو، او را پیروز این انتخابات کند. رقابت بسیار سختی در داخل اسرائیل از سوی مخالفان نتانیاهو در جریان است. اگر نتانیاهو بار دیگر انتخاب شود یا با حداقل آراء موفقیتی را برای تشکیل دولت ائتلافی آینده اسرائیل بدست آورد. اولین پیآمد آن تشدید بحران در منطقه بحرانزده خاورمیانه خواهد بود. در این میان بازی سیاسی پوتین در این انتخابات بسیار حساس شده است. نتانیاهو تلاش بسیار دارد تا موافقت و همکاری پوتین را جذب کند. انتخابات در اسرائیل هم از منظر نگاه به آینده اسرائیل و حتی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا (ترامپ) بسیار حساس و تعیینکننده شده است. اگر نتانیاهو بار دیگر به نخستوزیری دست پیدا کند، تشدید بحرانهای منطقهای از اولین پیآمدهای آن خواهد شد. سیاستمداران صهیونیست در داخل اسرائیل و در اروپا و آمریکا با رصد شرایط بحران در منطقه و جنگطلبی نتانیاهو در حال ارزیابی شرایطاند و بسیار نگران از آینده اسرائیلاند. نتانیاهو در بازی سیاسی ترامپ و پوتین میچرخد و هر روز با خبرسازیهای گوناگون و تجاوز به لبنان و سوریه و ارائه سناریوهای خبری، سیاسی و تبلیغاتی درباره ایران آشفتگی خود را نشان میدهد.
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.