تیغ عدالت بر گلوی یقه سفیدها/مصلحتاندیشترین عدالتخواه
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، تیغ عدالت بر گلوی یقه سفیدها، مصلحتاندیشترین عدالتخواه، اینها قرض است نه اصلاح ساختار، بزرگان و ضرورت مراقبت ویژه، یکی در بیابان سگی تشنه یافت، مقاومت عزتآفرین است، دیپلماسی ناکارآمد مقاومت کارآمد و نواختن سُرنا از کدام طرف؟ گزیدهای از سرمقاله و یادداشتهای امروز است که در ادامه میخوانید:
• روزنامه حمایت سرمقالهای با عنوان «تیغ عدالت بر گلوی یقه سفیدها» منتشر کرده که به این شرح است:
اقدامات اخیر دستگاه قضا در شناسایی روزنهها و گلوگاههای فساد و ورود بهنگام و قاطعانه در رسیدگی بدون تبعیض به اتهامات برخی متهمان خاص و همچنین اجرای احکام قطعیت یافته درباره مجرمانی که خیلیها انتظار آن را نداشتند، اعتماد افکارعمومی به عدلیه را افزایش داده است. به تعبیر دقیقتر قوه قضاییه در راستای وظایف ذاتی و قانونی خود، مشی تحولی و رویکرد راهگشایی را انتخاب کرده و آن یک نگاه جهادی و اجتهادی به مبارزه با «فساد» است که در حوزههای مختلف باید بصورت همزمان انجام بشود و تأخیر یا غفلت در برخی از حوزه ها، به حوزههای دیگر ضربه میزند و «مبارزه» را از کارایی میاندازد. بنابراین اگر نباید اشرار، اوباش، قداره بندان و زورگیرها حاشیه امن داشته باشند و اگر نباید اخلالگران اقتصادی، اختلاسگران، رانت خواران و باندهای مافیایی جولان بدهند و خون مردم را بمکند؛ بدون تردید نباید از یقه سفیدها، کانونهای قدرت و ثروت و جریانهای انحرافی و اشرافی که سودای دست اندازی به حقوق مردم و بیت المال را دارند، غافل شد. این نگاه جامع و دقیق است که میتواند پشتوانه محکم و ماندگاری برای اجرای عدالت با همه ظرایف، دقایق و پیچیدگیهای آن باشد. از همین روی؛ رییس محترم قوه قضاییه در جلسه اخیر مسئولان عالی قضایی بر یک مساله مهم ورود و تاکید میکند: "مصمم هستیم که با همه افراد حتی یقه سفیدها که فکر میکنند خط قرمز هستند و میتوانند قانون را با استفاده از روابط و نفوذ خود دور بزنند، برخورد کنیم. ما در برخورد با مفاسد، هیچ خط قرمزی جز اجرای قانون نمیشناسیم. "درباره ورود عدلیه برای برخورد با تمام مظاهر فساد و غافل نشدن از یقه سفیدها (افرادی که با ظاهری موجه و شیک و در پوششهای چندلایه به رانت خواری و جرایمی عمدتا در حوزههای پولشویی، اختلاس، جعل و ... اقدام میکنند) چند نکته قابل اعتناست.
۱. جای کمترین تردیدی وجود ندارد اکنون که قوه قضاییه مصمم است راه جولان کانونهای قدرت و ثروت را مسدود کند و تیغ عدالت را بر گلوی یقه سفیدها بفشارد؛ دشمن و شبکه رسانهای و عنکبوتی آن، تضعیف تصمیمات و اقدامات دستگاه قضا را در دستور کار قرار دهد و این راهبرد را با تاکتیکها و تکنیکهای عملیات روانی و رسانهای و پمپاژ شایعات و شبهات شوم و مغرضانه پیگیری و رهگیری نماید. طرفه آنکه اخیرا رسانههای بیگانه، معاند و ضدانقلاب تا اپوزیسیون بیرونی و البته جماعتی قلیل هم در داخل میکوشند تا اراده قدرتمند عدلیه در برخورد با فساد را «سیاسی»! القاء نمایند.
۲. شواهد متقن نشان میدهد عزم دستگاه قضا در برخورد با یقه سفیدها برای آن است که نگاه جامع و دقیقی به چرخه اجرایی شدن عدالت دارد. نمیشود با چهرههایی که پا در میدان مجرمانه گذاشته اند برخورد کرد، ولی چهرههایی با ظاهر موجه و شیک که تلاش میکنند ردپایی در میدان مجرمانه نگذارند، ولی از جایگاه و منصب مهم و پرنفوذشان سوء استفاده کرده اند، برخورد نکرد. عدالت حکم میکند که افراد پشت پرده و مسببان نیز علاوه بر عاملان و مباشران در چنگ قانون گرفتار شوند. همچنانکه پیش از این نیز رییس محترم دستگاه قضا به یک نکتهای اشاره داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفته بود و آن برخورد با "ترک فعل ها" در بروز آسیبها و خسارات به مردم و بیت المال بود. عمدتا نگاهها این بوده که با "فعل" مجرمانه برخورد شود، ولی از "ترک فعل ها" غفلت میشد. همچنانکه در نگاه حقوقی و فنی به همان میزان که مجازات فاعل مادی (مباشر) ضرورت دارد؛ در مواردی باید فاعل معنوی (مسبب) نیز مورد مجازات قرار بگیرد و نبایداز قلم بیفتد.
۳. و بالاخره باید گفت تاکید دستگاه قضا به برخورد با یقه سفیدها و اجرای عدالت بدون هیچ خط قرمزی، زمینه ساز مسدود شدن دور زدن قانون است. این اقدام عدلیه، تاباندن نور بر نقاط تاریکی در چرخه جرایم و فساد است تا هیچ یقه سفید اتوکشیدهای که با لطایف الحیل میخواهد از چنگ قانون و مجازات فرار کند، در امان نباشد و البته نافی مسئولیتهای دستگاههای اجرایی و نهادهای ذی ربط در این رسالت تاریخی نیست.
• روزنامه کیهان یادداشتی با تیتر «مصلحتاندیشترین عدالتخواه» درج کرده که به این شرح است:
۱. خیلیها معمولا یا در گفتن حق و عدالتطلبی کم میگذارند و یا در مصلحتاندیشی. یا از حق و عدالت چنان دفاع میکنند که خود، تبدیل به مفسده میشود، و یا چنان مصلحتاندیشی میکنند که حق و عدالت قربانی شود و دنیا به کام تضییع کنندگان حق و تبعیضطلبان شود. بسا حقجویی و عدالتطلبی که ابعاد آن درست سنجیده نشد یا در بیان و مطالبه آن، دقت و هوشمندی لازم لحاظ نگردید و تبدیل به ضد خود شد؛ زبان بدخواهان را برای غبارآلود کردن فضا و ایجاد حاشیه امن تخلف دراز کرد.
۲. جامعیت در رفتار، میراث بزرگ امیر مومنان علی علیهالسلام است. امام با وجود اینکه به نصب الهی، «امیر المومنین» بود و پیامبر اعظم (ص) درباره او فرمود «علی مع الحق و الحق مع، یدور حیثما دار. علی با حق است و حق با علی؛ میگردد هر جا که او بگردد»، هرگز موضعی نگرفت که تشخیص حق را برای مردم دشوار کند یا موجب دراز شدن زبان دشمنان امت و نهضت شود. مولای متقیان با سیره خود آموخت که چگونه باید میان دو فریضه «امر به معروف و نهی از منکر» (عدالتطلبی و حقگویی) و «وحدت و مصلحت عمومی» تعادل برقرار کرد. اینکه هم صریح و قاطع باشی و بر سر حق مداهنه و مجامله نکنی، و در عین حال، مصلحت را مراعات کنی و موجب آسیب به مصالح کلان عمومی نشوی. یا گفتار و رفتاری از تو صادر شود که دشمنان با دستاویز آن، عقدهگشایی و فتنهانگیزی کنند. جانب تقوا و انصاف و مصلحت را در نسبت با دیگران نگاه داشتن، معمولا برای انسان دشوار مینماید؛ و دشوار تر، هنگامی است که انسان با کسی - ولو به حق- مخالف و معارض باشد.
۳. امام (ع) با مخالفخوانی زبیر و طلحه، تا کارشان به کارشکنی و محاربه نکشید، مدارا کرد؛ در عین حال که حاضر نشد بیتالمال و برخی مناصب را به نام مصلحت، به آنان بسپارد تا راضی شوند و کارشان به شورش نکشد. زمانی، برخی یاران به نام مصلحت، از امام خواسته بودند تا قبضه کردن قدرت و ثبات یافتن حکومت، با دانه درشتهای امتیازطلب و دست درازیهای آنها به بیتالمال مماشات کند، اما حضرت فرموده بود «أَتَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ؟... آیا مرا فرمان مى دهید که پیروزى را با ستم کردن بر کسانى که بر سرپرستی آنها گماشته شدهام، طلب کنم؟ به خدا سوگند تا شب و روز از پى هم مىآیند و در آسمان، ستارهاى از پس ستاره دیگر طلوع مىکند، چنین نخواهم کرد. اگر این مال از آن من بود، باز هم آن را به تساوى میانشان تقسیم مىکردم. پس چگونه چنین نکنم، در حالى که مال، از آن خداوند است» (خطبه ۱۲۶ نهجالبلاغه). امام در عهدنامه مالک هم تصریح کرد که نباید صاحبمنصب، رضایت خواص را به قیمت تضییع حق عامه و برانگیختن نارضایتی آنان جلب کند. حضرت در عین حال حتی در جنگ جمل، کوشید روحیات زبیر را چنان مدیریت کند که از جنگ کناره بگیرد و آتش فتنه فروکش کند؛ حضرت موفق هم شد، اما پسر شوم زبیر (عبدالله)، دوباره پدر را تحریک به جنگ کرد. با این وجود، امام از سپاه خود خواست، وقتی زبیر از جنگ کناره گرفت، کاری با او نداشته باشند. اما یکی از تندروها که بعدا جزو شورشیان خوارج شد، خلاف امر امام، زبیر را کشت!
۴. امیر مومنان (ع)، اختلافات جدی و روشنی با خلفای سه گانه داشت و بارها با صراحت، اعتراض و انتقاد و مرزبندی کرد. در عین حال، جانب تقوا و رعایت مصلحت امت را هرگز رها نکرد و در خیرخواهی و دلسوزی برای خلفا سر سوزنی کم نگذاشت. خلیفه سوم، به اعتبار سیرهاش بارها مورد اعتراض عمومی قرار گرفت و خانهاش به محاصره مردم درآمد. مردم تشنه عدالت، خشمگین بودند و حتی بیم کشته شدن خلیفه بود؛ بنابراین امام، بارها حسنین علیهماالسلام را سپر بلای صیانت از خانه خلیفه کرد تا فتنه، دامنگیر جامعه اسلامی نشود. خلیفه در یکی از آخرین موارد، نامهای را از طریق عبدالله ابن عبّاس فرستاد و از حضرت خواست به ملک خود در ینبع برود تا هیجان مردم براى نامزد نمودن او به خلافت بخوابد. امام در پاسخ (خطبه ۲۴۰ نهجالبلاغه) میفرماید «.. وَالله لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ أَکُونَ آثِماً. او جز این نمىخواهد که من، چون شتر آبکش باشم، با دلوى بزرگ پیش آیم و پس روم. به من فرستاد تا بیرون روم، سپس فرستاد تا باز گردم و اکنون فرستاده است تا بیرون شوم. به خدا کوشیدم آزار مردم را از او باز دارم (از او دفاع کردم)، چندان که ترسیدم در این کار گناهکار باشم.»
۵. نمونه دیگر، هنگامی است که خلیفه دوم براى رفتن به جنگ با رومیان، با حضرت مشورت کرد. احتمالا هر مخالفی در چنان فرصتی، بیتردید طرف مقابل را برای واگذاشتن پایتخت و رفتن به میدان پر خطر جنگ تشویق میکند. اما امام در خطبه ۱۳۴ و در پاسخ این مشورتخواهی فرمود «خدا براى مسلمانان عهدهدار شده که حوزه مسلمانى را نیرومند سازد، تا حرمتشان مصون ماند و دشمن بر آن نتازد... هرگاه خود به سوى دشمن بروى و با آنان روبرو شوى و آسیب و بلایی متوجه تو شود، مسلمانان تا دورترین شهرهاى خود، دیگر پناهگاهى ندارند و پس از تو کسى نیست تا به او پناه ببرند؛ بنابراین مردی شجاع و کارآزموده به سوى دشمن بفرست، و کسانى را همراه او کن که جنگاور و خیرخواه باشند، اگر خداوند پیروزیت داد، همان است که دوست دارى، و اگر مسئلهاى دیگر پیش آمد، باز پناه مردم و مأمن مسلمین خواهى بود.»
۶. با این همه که درباره مصلحتاندیشی امیر مومنان نوشتیم، مجددا باید تاکید کرد امام در اثر شدت حقخواهی و عدالتطلبی، مغضوب طیفهای گوناگون واقع شد. او اگر کمترین سازشکاری و حقفروشی روا میداشت، در چهار سال و نه ماه خلافتش، سه جنگ به آن حضرت تحمیل نمیشد؛ همچنانکه احتمالا دو دهه از خلافت و اِعمال ولایت باز نمیماند. چنان پرهیزگاری و صبر و استقامت و پای خدا نوشتنهایی که گاه تلختر از زهر و گلوگیرتر از استخوان بود، اسلام و امت اسلامی را پاسداری کرد و معجزه انقلاب اسلامی را در پس ۱۴۰۰ سال غربت دین بر پا کرد. اکنون امهات مسائل پیش روی ما، مشابه همانهایی است که پیش روی امیر مومنان (ع) بود و باید به سیره جامع حضرت اقتدا کرد تا بتوان گفت «الحمد لله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایه علی بن ابیطالب علیهالسلام.»
۷. یک شگرد محافل سیاسی-رسانهای آلوده به فساد و نفوذ برای معارضه با جمهوری اسلامی، این است که روی موج درگیری و مجادلات میان چهرههای درون نظام سوار شوند و ضمنا نسبت به همه طرفین دعوا عقدهگشایی کنند (چنانکه اخیرا درباره آقایان یزدی و آملی لاریجانی دیدیم). آنها همان قدر که از جبهه پایداری و امثال سعید جلیلی و جوانان حزباللهی مطالبهگر کینه دارند و عقدهگشایی کردهاند، نسبت به حزب موتلفه و جمنا و امثال قالیباف و دیگران نفرت پراکنی کردهاند. همان گونه که علیه آیتالله مصباح یزدی ترور شخصیت کردند، مشابهش را به بهانههای دیگر، علیه آیتالله مهدوی کنی (ره) انجام دادند؛ و اگر مکررا علیه آیتالله یزدی (رئیس شورای عالی جامعه مدرسین) حملات تبلیغاتی ترتیب دادهاند، بارها (به خاطر مقابله با جریان فتنه سال ۸۸) دست به عقدهگشایی علیه آیتالله آملی زدهاند. شبکه آلوده به فساد و نفوذ، هر جا که مجادلهای میان یکی از این طیفها در فضای عمومی دیده، فارغ از اینکه حق با کدام طرف باشد، هیزمکش شده و بنزین بر آتش مجادلات ریخته است. تا هم مردم را بدبین کند و هم خود، به حاشیه امنیت برود؛ نه مورد رصد و حساسیت قرار گیرد، و نه پاسخگو باشد.
۸. دستگاه قضایی در چند ماه اخیر، حرکت خوب و امیدارکنندهای در زمینه مبارزه با مفاسد دانهدرشتها و مدیران مقصر و متخلف آغاز کرده است. در سلامت جمهوری اسلامی ایران، همین بس که در طول این چهل سال، در مقابل امتیازطلبی و خودکامگی خواص یا اطرافیان آنها کوتاه نیامده است. بارها در همین نظام، رئیسدفتر و معاونان روسای جمهور برای رسیدگی به اتهامات، پای میز محاکمه خوانده شدند. این نقطه قوت و اعتبار دستگاه قضائی است که از تخلفدانه درشتها نمیگذرد؛ در معاونت حوزه ریاست رئیس پیشین این دستگاه باشد، یا جزو منصوبان و اطرافیان و نزدیکان فلان یا بهمان رئیسجمهور؛ خاتمی باشد یا هاشمی، احمدینژاد یا روحانی. اما شبکههای فساد و نفوذ که بارها از قوه قضائیه ضربه خوردهاند، میکوشند همین نقطه قوت را تبدیل به نقطه ضعف کنند.
۹. اهتمام قوه قضائیه، مایه امید و اعتماد عمومی است. این روند را باید به دور از جنجال و با دقت و قاطعیت ادامه داد تا اطرافیان مدیران، برای خیانت در امانت احساس امنیت نکنند. بااهتمام موجود، نیازی به ملتهب کردن افکار عمومی و ایجاد حواشی غیر قضایی نیست. اتفاقا در فضای توام با آرامش و خویشتنداری، حق و عدالت و مصلحت بیشتر مراعات میشود. باید به دستگاه محترم قضایی مجال داد تا در آرامش به پروندهها رسیدگی کند. یک نشانه سلامت و درایت مدیران این است که وقتی پای منصوبان یا خویشاوندان و اطرافیان آنها به دادگاه میرسد، رسیدگی قضایی را محترم شمارند. آنها باید مراقب پوست خربزهای که برخی عناصر آلوده ممکن است پیش پایشان برای مخالفت با رسیدگی قضایی بگذارند، باشند.
۱۰. و بالاخره اینکه باید بین پیگیری مستند و منصفانه تخلفات افکار عمومی، با هوچیگری رسانهای و سیاهنمایی و پرتاب بیمحابای اتهامات فاقد سند به عرصه عمومی تفاوت گذاشت. اولی دنبال انتقاد متقن و مشخص برای حفظ سلامت نظام و اصلاح امیدآفرین امور است، و دومی در پی لجن مال کردن همه جا و هم کس و القای اصلاح ناپذیری امور. نیروهای جوان و عدالتخواه نباید در نقشه طیف بیصداقتی که اتفاقا، منشا فساد و رانت در کشور بودهاند، وارد شوند. جنجال، تحریک به حاشیهسازی و یا بزرگنمایی اختلافنظرهای سیاسی، اغلب برای فراری دادن مفسدان و طرفهای زد و بند آنها در مدیریتها و مناصب است. فعالان سیاسی و رسانهای انقلاب نباید اجازه دهند روند رسیدگی به زد و بندها و مفاسد اقتصادی چنان درگیر حواشی گردد که قابلیت تداوم نداشته باشد.
• روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «اینها قرض است نه اصلاح ساختار» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
دیگر همه فهمیدهایم که پاشنه آشیل کشور مشکلات اقتصادی است. اگر در تحریم این همه آسیبپذیر میشویم و به محض جلوگیری از فروش نفت نمیتوانیم کشور را به راحتی اداره کنیم و اگر همواره در کشور نوسانها و تکانههای تورمی داریم، همه به خاطر وابستگی به نفت و عدم توجه به اقتصاد مقاومتی است و درست از همین نقطه اقتصادی بیشترین ضربهپذیری سیاسی نیز به وجود آمده است و به رئیسجمهوری دمدمی مزاج و تاجر مسلک آمریکا هم این گستاخی را داده که بگوید: «ما فروش نفت آنها را محدود کردهایم؛ نمیتوانند مثل گذشته نفت بفروشند و لذا نمیتوانند مقاومت کنند...» البته که جناب ایشان در زدن حرف مفت و بیپایه و اساس سابقهای درخشان دارند و در خود آمریکا هم به چهره مشهوری در این باب تبدیل شدهاند، اما روش مملکتداری ما هم به او در دامنزدن به این توهم کمک کرده است و گرنه ما همچنان نفت خود را میفروشیم و این کشور هم نشان داده که قدرتمندتر از این حرفهاست. اما در اینکه باید برای این پاشنه آشیل اقتصاد، سیاست و حتی امنیت کشور فکری بکنیم، تردیدی نیست. سالهای سال است که به اهمیت آن پی بردهایم، ولی کاری نمیکنیم. بگذریم... از زمستان سال گذشته قرار بود که بودجه غیرنفتی تنظیم کنیم. نکردیم و قرار بود از اول تابستان آن را اجرا کنیم که این کار هم نشد. حال هم که ظاهراً چارهای جز اکتفا به درآمدهای حاصل از فروش ۳۰۰ هزار بشکه نفت در روز نیست و باید برای اختلاف درآمد فروش یک میلیون و پانصد تا سیصد هزار بشکه فکری بکنیم. طرحی که پیشنهاد شده حسابی محل حرف دارد. دولت چهار روش برای تأمین نیمی از کسری بودجه پیشنهاد داده است. واگذاری و مولدسازی داراییهای دولت توسط وزارت اقتصاد، به میزان ۱۰ هزار میلیارد، استفاده از ۵۰ درصد موجودی صندوق ذخیره ارزی به میزان چهار هزار و پانصد میلیارد، فروش اوراق مالی اسلامی مازاد قانون بودجه ۹۸، ۳۸ هزار میلیارد، برداشت از حساب مخصوص نزد صندوق توسعه ملی، ۴۵ هزار میلیارد که مجموع این ارقام میشود ۹۷ هزار و پانصد میلیارد تومان. دو رقم درشت این فهرست یکی فروش اوراق مالی یا همان اوراق قرضه است که ۳۸ هزار میلیارد تومان است و قرض همراه با سود است که دولت باید آن را سال بعد پس بدهد. یعنی ۳۸ هزار میلیارد میگیرد که سال بعد ۴۵ هزار میلیارد برگرداند. چگونه؛ خدا میداند. ۴۵ هزار میلیارد هم از صندوق توسعه ملی است که قرار بود به آن به هر بهانهای دست نزنیم و آن را بهعنوان سرمایه ایجاد کار و اشتغال و تولید به صورت وام بدون بهره یا کم بهره به بخش خصوصی بدهیم؛ که استفاده از هر دو امکان، هم آیندهفروشی و هم تورمزاست و اصولاً مقصود از الزام رهبری برای تغییر ساختار بودجه و کاهش وابستگی به نفت دستزدن به چنین اقداماتی نبوده است. بگذریم که بعید است دولت بتواند ۱۰ هزار میلیارد تومان با واگذاری و مولدسازی داراییهایش پول به دست آورد. البته دولت همین حالا هم سقف برداشتش از صندوق توسعه و فروش اوراق نمیتواند بیش از ۶۲ هزار میلیارد تومان باشد، در حالیکه میزان کسری بودجهاش با توجه به تعیین درآمد ۳۰۰ هزار بشکهای نفت بالغ بر ۱۵۰ هزار میلیارد تومان خواهد بود که ۵۰ درصد این رقم میشود ۷۵ هزار میلیارد تومان که ۱۳ هزار میلیارد کسری نشان میدهد. از طرف دیگر هنوز معلوم نیست ۵۰ درصد صرفهجویی در هزینهها یعنی ۷۵ هزار میلیارد تومان صرفهجویی که رقم بسیار درشتی است، قرار است چگونه صورت گیرد؟ چه میزان از این صرفهجویی مربوط به کاهش بودجه عمرانی است؟ یعنی دمدستیترین ردیفی که در همه دولتها برای جبران بخشی از کسری بودجه مورد هجوم قرار گرفته است! سازوکار دولت برای تحقق این صرفهجویی چیست؟ چه هزینههایی را میشود کم کرد؟ و اگر میتوانستیم اینهمه صرفهجویی کنیم، چرا تا به حال اجازه چنین اسرافی را دادهایم؟ گمان این بود که دولت محترم و تیم اقتصادی دولت سرانجام با توجه به مضایقی که ایجاد شده و اجباری که تحریمهای ظالمانه آمریکا صورت داده و فرصت ناگزیری که برای نجات کشور از اقتصاد نفتی به وجود آمده اصلاحات ساختاری در اقتصاد را کلید بزند که اصلاح نظام پرداخت یارانهها بهویژه یارانه انرژی و سوخت که سالانه بالغ بر ۴۰ هزار میلیارد تومان توسط قاچاق به اقتصاد ملی ضرر میزند، برقراری مالیات بردرآمد و مالیات بر عایدی سرمایه، ایجاد پایههای مالیاتی جدید و جلوگیری از فرار مالیاتی، برقراری نظام دریافت مالیات از خروج سرمایه، اصلاح مالیات املاک، ارث، دارایی و مواردی از این دست به جراحی اقتصاد بیمار بپردازد که ظاهراً قصد انجام چنین کاری را ندارد که در این صورت باید گفت اصلاح ساختاری اتفاق نخواهد افتاد.
• روزنامه خراسان یادداشتی با تیتر «بزرگان و ضرورت مراقبت ویژه» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
چند سال پیش در محضر درس اخلاق استاد حاج علی اکبری، آیهای از قرآن تبیین شد که در این سالها هرچه میگذرد به اهمیت توجه به آن بیشتر واقف میشوم. قُل لِّعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا
ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺑﮕﻮ: ﺳﺨﻨﻰ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ! ﭼﺮﺍ ﻛﻪ (ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺑه ﻮﺳﻴﻠﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﻧﺎﻣﻮﺯﻭﻥ)، ﻣﻴﺎﻥ ﺁنها ﻓﺘﻨﻪ ﻭ ﻓﺴﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺁﺷﻜﺎﺭﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! (آیه ۵۳ سوره اسراء) به تعبیر استاد، هنگامی که «قل» بر سر آیهای میآید، نشان تاکید ویژه قرآن است چرا که قرآن نازل شده است تا پیامبر آن را برای مردم بخواند و ابلاغ کند بنابراین وقتی در قرآن آیهای با «قل» شروع میشود، نشان از تاکیدی ویژه است که خدا آن را از پیامبرش مطالبه میکند. با توجه به این تاکید، خداوند در این آیه بر یکی از اهداف مهم شیطان یعنی خراب کردن رابطه بین مومنان تاکید میکند و از یکی از مهمترین راهبردهای رسیدن به آن هدف پرده برمی دارد. این آیه تصریح میکند که اگر فردی در سخن گفتن (اعم از بیان، نوشتن در فضای حقیقی یا مجازی) «احسن» عمل نکند (دقت شود نگفته بدسخن گفتن، گفته شده احسن سخن نگفتن) موجودی قسم خورده به نام شیطان، در کمین است که از یک خطای کوچک استفاده و با برنامه ریزی و جدیتی ویژه بین بندگان خدا اختلاف افکنی کند و فاصله بیندازد، یعنی به عنوان مثال با یک بی دقتی در بیان گفتاری یا نوشتاری، شیطان عملیات وسوسه خود را شروع میکند و طرف دیگر را تحریض و تحریک میکند به واکنشی تندتر و با واکنش تندتر طرف دوم، وسوسه خود را برای واکنش متقابل طرف دیگر شروع و از این رهگذر کدورتها را ایجاد میکند و عمق میبخشد. این روزها همه ما میتوانیم با اندکی دقت وقوع این ماجرا را به کرات در فضای مجازی ببینیم. همه این بحثها و جدلهایی که مکرر در گروهها صورت میگیرد، ابتدا از یک جمله غیردقیق آغاز میشود که فردی دیگر آن را تعریض به خود دیده (با این که نیت طرف اول هم تعریض نبوده) و با سوءتفاهم ایجاد شده و با توجه به غفلت از عملیات شیطان که به تعبیر قرآن مترصد چنین فرصتهایی است، جدلی دنباله دار آغاز میشود. این یک خطر عمومی و در کمین همه است. حال تصور کنید این مسئله برای بزرگان نظام اتفاق بیفتد. حتما شرایط بسیار متفاوت خواهد بود. هنگامی که در یک نگاه کلان میبینیم نظام جمهوری اسلامی به عنوان محور جبهه حق در تقابلی آشکار با جبهه کفر است، روشن است که شیطان کاری مهمتر از این ندارد که به هر شکل ممکن، این جبهه را تضعیف کند بنابراین تردیدی نیست بسیار بسیار بیشتر از این راهبرد موثر استفاده میکند و با بهره گرفتن از همه ظرفیتهای خود تمام تلاشش را میکند تا از اندک اشکالات شخصیتی افراد استفاده کند و با توجه به آثار گسترده عمومی اشتباهات آنها بر اخلاق و فرهنگ جامعه، راهبرد شکاف و تخریب و تضعیف مسئولان ارشد حال و سابق نظام را پیش ببرد و بین آنان اختلاف بیندازد. حال بپردازیم به مسئله اختلافات بین دو عالم بزرگوار آیات یزدی و آملی. چندسالی است جریانی در داخل با کمک جریان ضدانقلاب، دروغ پردازیها و تخریبهای ناجوانمردانهای را علیه آیت ا... آملی لاریجانی آغاز کرده است که البته برخی خطاهای عملکردی دستگاه قضایی و شخص ایشان نیز دستگیره مناسبی برای موضوع ایجاد میکرد. اما بعد از پایان دوره ایشان و کنار رفتن از ریاست قوه قضاییه و بازداشت یکی از مدیران زیرمجموعه یکی از معاونتها که احتمالافاسد است، ماجرا وارد مرحله جدیدی میشود. در این دوره جدید برخی دیگر از افراد و جریانهایی که جزو دو دسته قبل (یعنی منحرفان و ضدانقلاب) نیستند، وارد ماجرای نقد و افشاگری علیه این مدیر و همچنین آقای آملی به عنوان رئیس قوه میشوند و در جلسات محفلی، اخبار و شنیدههایی را مطرح میکنند به گونهای که این به ظاهر افشاگریها حتی به فضای رسانهای رسمی نیز کشیده میشود. افشاگریهای این افراد علیه مدیر مربوط یعنی آقای طبری (که احتمالا بخش مهمی از آنها درست است) دو نقش بسیار مهم در تغییر روند ماجرا گذاشت. اولا همه اتهامات گذشته مربوط به رئیس قوه را که در ذهن افکار عمومی همراه با ابهام و تردید رسوب کرده بود، زنده کرد و ثانیا -که بسیار مهمتر از مورد اول است -باعث اعتبار بخشی همه دروغهای نجومی علیه رئیس سابق قوه قضاییه شد. همان طور که عرض شد، سوالات، ابهامات و انتقاداتی درباره برخی عملکردهای آقای آملی وجود دارد که مهمترین آن چرایی حمایت از فردی است که فسادش اکنون محرز شده است، اما بی تردید دروغهایی مثل جاسوسی دختر ایشان یا نامه تهدید مهاجرت به نجف دروغهایی آشکار و تخریبی ناجوانمردانه است. این جریان جدید راسا هیچ کدام بر این دروغها صحه نگذاشتند، اما فضای افشاگری که ایجاد کردند، به تمام این دروغها نیز اعتبار بخشید، در حالی که اگر این دوستان دغدغه مبارزه با فساد داشتند (نه مطرح کردن خود) هنگامی که پرونده فرد مذکور توسط رئیس جدید دستگاه قضا با قدرت و جدیت و بدون هیچ اغماضی در حال پیگیری است، چه ضرورتی برای فعالیت رسانهای وجود دارد. افشاگری برای عدالت طلبان زمانی ضرورت پیدا میکند که فسادی از طریق مجاری قانونی پیگیری نمیشود، نه در این مصداق که فرد مذکور بازداشت شده و در حال بازجویی است. در ادامه همین فضای جدید، ضدانقلاب و جریان منحرف داخلی هر کدام با دلیل مربوط به خود، فرصت را غنیمت شمردند و تخریب آقای آملی را شدت بخشیدند، با دروغ پردازیهایی مثل جعل نامه تهدید مهاجرت به نجف و داستان پردازیهای خیالی از جزئیات اعترافات آقای طبری و موج ایجاد شده استفاده و دروغهای متعددی را به جامعه القا کردند و مشخصا تخریب آقای آملی را شدت بخشیدند. در این بین ورود و اظهارات آیت ا... یزدی به عنوان چهرهای معتبر برای مردم، اعتبار ویژهای به ماجرا بخشید مخصوصا که برخی از موارد کاملا دروغ را که معلوم نیست از چه منبعی به ایشان منتقل شده است، مستقیم تایید کردند و طبیعی بود که این ورود عجیب و نادرست آیت ا... یزدی که لطمه شاید غیرقابل جبرانی به آیت ا... آملی میزد با واکنش ایشان روبه رو شود که متاسفانه دفاعیهای که ایشان از خودشان داشتند در عین حالی که بسیاری از محتوای آن روشنگر بود، با ادبیاتی دونشان یک عالم نسبت به عالمی دیگر همراه شد؛ مواردی که میتوانست در یک بیانیهای عمومی بدون خطاب قرار دادن آیت ا... یزدی به جامعه ارائه شود. همه اینها در حالی است که اگر هرکدام از شخصیتها را در نگاهی برایندی و کلی ارزیابی کنیم، فهرست بلند و بالایی از برجستگیها و فضلها را میتوانیم برشمریم، اما تصویری که امروز از این دو بزرگوار در جامعه ایجاد شده است (به رغم تصریح بر وجود نقاط ضعفی غیرقابل انکار) با این ارزیابی فاصلهای زیاد دارد که ظلمی است به خود این بزرگان. با این مقدمه و توصیفی که از صحنه صورت گرفت ذکر چند نکته ضروری است:
۱. به نظر میرسد دست شیطان در این ماجرا کاملا روشن و بدیهی است. با استفاده از ابزار وسوسه و با تکیه بر برخی نقاط ضعف شخصیتی مانند احساساتی عمل کردن یا کم سعه صدری، شیطان از احسن سخن نگفتنها (چه افشاگران، چه معاندان، چه اطرافیان این بزرگان، چه بولتن نویسان و...) استفاده کرده است و در ساخته شدن ذهنیتها و در نتیجه سخنها و نوشته ها، نقش مستقیم و موثری داشته است. به عنوان کسی که بی مبالغه خود را شاگرد اخلاقی این بزرگان میدانم، پیشنهاد میکنم با شناخت و درک شرایط و در تقابلی مستقیم با «دشمن آشکار» در دیداری علنی از یکدیگر دلجویی کنند و بزرگی خود را با پذیرش نقطه ضعف شان، در تاریخ ثبت کنند و خوشحالی فعلی شیطان را به شکستی تحقیر کننده تبدیل کنند. همیشه امکان تبدیل کردن نقطه ضعف و اشتباه به نقطه قوتی بزرگ وجود دارد. «ان الحسنات یذهبن السیئات»
۲. بر این باورم اشتباه آیت ا... یزدی، بزرگتر است، زیرا علاوه بر این که از ادبیاتی نادرست استفاده شده بود و بر محتوایی نادرست نیز صحه گذاشت و اعتبار بخشید جبران این بخش و جلوگیری از تکرار این اتفاق از اهمیت زیادی برخوردار است. بر این باورم در ابتدا دستگاههای اطلاعاتی وظیفه دارند، نادرست بودن اطلاعات مطرح شده توسط ایشان را برایشان روشن کنند و ایشان نیز اشتباه خود را اصلاح کنند و سپس منابعی را که آیت ا... یزدی بر اساس آنها چنین موضع گیری کردند شناسایی و از نفوذی نبودن آنها اطمینان حاصل کنند.
۳. آیت ا... آملی باید بپذیرند در برخوردنکردن با مدیر مربوط و حمایت از وی دچار خطایی جبران ناپذیر شدند. خوشبختانه نامه اخیر ایشان حاکی از این بود که حمایت پیشین ایشان ناشی از بی اطلاعی از عملکرد وی بوده است و با روشن شدن مسائل، ایشان بر برخورد با وی تصریح داشتند (گرچه خطای شناسایی و برخوردنشدن با چنین عنصری برجای خود باقی است). همچنین ایشان باید توجه کنند که پذیرش مسئولیتی بزرگ با تبعاتی همراه است، بنابراین مسئولیتهایی در این سطح سعه صدری بسیار بیشتر لازم دارد.
۴. افشاگری را وظیفه میدانم، اما آن هنگام که از وجود فسادی «اطمینان» حاصل کردیم و امیدی به پیگیری آن از روشهای رسمی وجود ندارد. اما اگر فسادی توسط دستگاههای مسئول در حال پیگیری است، آن افشاگری را ناقض نیت عدالت طلبانه و مبتنی بر خواستههای نفسانی میدانم. با توجه به جدیت دستگاه قضایی در برخورد با آقای طبری، افشاگریها در این زمینه را ناشی از شهوت افشاگری میدانم نه وظیفه افشاگری (تکلیف ضدانقلاب و انحرافیها که روشن است) به نظر میرسد این افراد و رسانهها باید به کف زدن ضدانقلاب نگاهی بیندازند و حوزههای جدیدی برای افشاگری مبتنی بر وظیفه را در دستور کار قرار دهند.
۵. در میانه این فضای ملتهب که اخلاق اسلامی به دلیل لغزش بزرگان خدشه دار شده است، نقش آفرینی میانجی گران و مصلحان ضرورتی اجتناب ناپذیر است، همان طور که وقتی مثلا بین یک زن و شوهر یا دو برادر مومن اختلافی علنی به وجود میآید، توقع این است که اطرافیان مصلح ورود کنند. مصلحان وزن دار که ظرفیت اصلاح ذات بینکم دارند، تکلیف عینی دارند، ورود کنند و ماجرا را به خیر و صفا هدایت کنند. این بخش از دعای مکارم اخلاق حضرت امام سجاد (ع) بهترین راهبردها برای این ماجرا را مشخص میکند: «بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست و مرا به زیور شایستگان بیارای و زینت اهل تقوا را در این امور بر من بپوشان در گستردن سفره عدل و فرو خوردن خشم و خاموش کردن آتش فتنه و جمع کردن پراکندگان و اصلاح بین مردم و آشکار کردن کارهای خوب و پوشاندن عیوب و...».
• روزنامه ایران مطلبی با تیتر «یکی در بیابان سگی تشنه یافت» منتشر کرده که به این شرح است:
شیوه رفتار با حیوانات میتواند نشانه خوبی از رشد اجتماعی و اخلاقی جامعه باشد. اخباری که گویای رفتار هولناک با حیوانات، بخصوص سگها و کشتار نظاممند آنان است، نویدی از وضع اخلاقی جامعه ما نمیدهد. آنچه که بر سگها میگذرد، نه با تفکر اجتماعی مدرن سازگاری دارد و نه ریشه در سنت اخلاق اسلامی دارد. در اینجا من اشاراتی به سنت اسلامی خواهم کرد تا ببینیم چگونه اخلاقیات رفتار ما با حیوانات مانند برف در دل تابستان در حال ذوب شدن است. روایت معروفی در منابع اسلامی آمده است که طبق آن زنی تنفروش در بیابانی سگی تشنه یافت و با کفش خود برایش از چاهکی آب کشید و به او نوشاند. به گفته پیامبر اکرم (ص) بر اثر همین یک رفتار خداوند او را مشمول رحمت خود کرد. در این حال یکی از یاران رسول خدا پرسید: آیا رفتار درست با چهارپایان هم «اجری» دارد برای ما؟ و حضرت پاسخ داد: آری سیراب کردن هر جگر تشنهای اجر دارد. طبق این حدیث، عرصه اخلاق و رفتار درست اختصاص به انسانها ندارد و هر موجود زندهای مشمول عرصه اخلاق است. سعدی این حدیث را دستمایه خود ساخته با کمی دستکاری روایتی از این دست از آن در بوستان به دست میدهد:
یکی در بیابان سگی تشنه یافت
برون از رمق در حیاتش نیافت
کله دلو کرد آن پسندیده کیش
چو حبل اندر آن بست دستار خویش
به خدمت میان بست و بازو گشاد
سگ ناتوان را دمی آب داد
خبر داد پیغمبر از حال مرد
که داور گناهان از او عفو کرد
آموزههایی از این دست موجب شد تا در میان جامعه اسلامی ملاطفت خاصی با حیوانات رواج پیدا کند و سگها نیز از تعرض دیگران در امان باشند، تا جایی که در یکی از منابع اخلاقی قرن ششم این داستان آمده است که بخوبی نگاه عارفان مسلمان را به سگها نشان میدهد. «و خواجه امام ابو اسحق شیرازی روزی در راهی میرفت. سگی فرا پیش آمد، شاگردی که در خدمت بود، بانگ بر سگ زد تا راه آن بزرگ خالی شود. خواجه امام گفت: لا تطردوه! اما علمت آن الطریق بینی و بینه مشترک [مرانیدش، مگر نمیدانی که راه میان من و او مشترک است؟]» (مکارم اخلاق، رضیالدین ابو جعفر محمد نیشابوری، در دو رساله در اخلاق، به کوشش محمد تقی دانشپژوه، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۱، ص ۱۱۱)
در سیاستنامه نظام الملک طوسی نیز داستان یکی از بزرگان آمده است که خداوند فقط به خاطر رفتار مهربانانه او با سگی گَرگین یا دچار بیماری گری، او را میبخشد و در جوار رحمت خود جای میدهد. سیاستنامه، سیر الملوک. حسن بن علی نظام الملک طوسی، به کوشش دکتر جعفر شعار. تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ ششم ۱۳۷۳، ص ۱۷۷-۱۸۰.) داستان اصحاب کهف و اشاراتی که به سگ آنها در قرآن شده است، دستمایه عارفانی، چون عطار شده است تا درباره ارزش عمل و رفتار درست تأکید کنند و بگویند در این عالم این خداوند است که: «گه سگی را ره دهد در پیشگاه/ گه کند از گربهای مکشوف راه». رفتارهایی که امروزه مشخصاً بر ضد سگها صورت میگیرد، گویی بر یک فرض مسلم استوار است و آنکه سگها موجودات یا اشیای اضافی هستند که ناخواسته وارد عالم خلقت شدهاند و وظیفه ما است که آنها را از صفحه روزگار پاک کنیم. حال آنکه آنها را کسی آفریده است که ما به اصطلاح اشرف مخلوقات خود را آفریده او میدانیم. در نتیجه گویی کشتار نظاممند سگها تلاشی است در جهت اصلاح خطای خالق! سخن کوتاه، این شیوه فارغ از ناکارآمدی، نه با سنت اسلامی سازگار است و نه با نگرش اکولوژیک مدرن همسو است. بهتر است وقتی با معضلی مواجه میشویم، بهجای پاک کردن صورت مسأله، درست با آن مواجه شویم.
• روزنامه جوان سرمقالهای با مضمون «مقاومت عزتآفرین است» منتشر کرده که به این شرح است:
ایستادگی مردم ایران در برابر امریکا در سالهای اخیر در مقایسه با سازش و تسلیم کشورهای زیر سلطه و به تعبیر ترامپ گاوهای شیرده اگرچه به ما آموخت که هزینه سازش و تسلیم بسیار بیشتر از هزینه مقاومت است که نتیجه آن را در سرنوشت بسیاری از کشورهای منطقه میتوان دید، اما روند تحولات روزهای اخیر آورده دیگری برای مردم ایران داشت و آن اینکه مقاومت علاوه بر کم هزینهتر بودن «عزتآفرین» نیز هست. ابعاد این دستاورد را میتوان در ماجرای کشتی توقیف شده ایران توسط رژیم خبیث انگلیس و با دستور کاخ سفید دید که علاوه بر تحقیر این دوقدرت مطرح جهانی اعتبار وعظمت مردم ایران را یکبار دیگر و پس از اسقاط پهپاد متجاوز امریکایی در جهان ارتقا ودر معرض دید جهانیان قرار داد درک این ماجرا چندان دشوار نیست که اگر ایران پس از توقیف کشتی گریس ۱ توسط انگلیس سکوت و قرار بود از مجاری دیپلماتیک ماجرا را پیگیری کند اکنون علاوه بر گریس ۱ باید شاهد بودیم که چندین کشتی دیگر ایران به بهانههای واهی در دیگر تنگهها و آبراهها و حتی شاید در خود خلیج فارس توقیف شده بود. اما زمانی که امریکا و متحدانش اراده ایران را در مقاومت و ایستادگی و آمادگی برای تحمیل هزینه مضاعف به دشمن و به ویژه بعد از توقیف کشتی متخلف انگلیسی دیدند، نه تنها عقب نشستند بلکه ناچار شدند بسیاری از رویههای جاری ومحاسبات خود را نیز تغییر دهند، ازجمله:
۱-ماجرای شکست مأموریت جان بولتن در سفر به انگلیس برای همراه سازی این کشور در به عهده گرفتن مسئولیت ائتلاف نظامی در خلیج فارس و تنگه هرمز، تحقیر امریکا را در پی داشت. بی بی سی در گزارشی پیش از سفر بولتن به انگلیس نوشته بود که ایران محور دیدارهای جان بولتون در لندن است. در این گزارش آمده بود: جان بولتون، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا، برای دیدار و گفتگو با مقامات عالی رتبه دولت بوریس جانسون و با هدف «همگام کردن لندن در فشار علیه ایران و موضوع تأمین امنیت کشتیرانی در خلیج فارس» به این شهر سفر کرده است. اما ساعاتی پس از سفر رادیو فردا گزارش داد که پس از دیدار بولتن با بوریس جانسون، نخستوزیر جدید بریتانیا، قرار میشود که موضوع ایران به بعد از پرونده برگزیت موکول شود!
۲- در پی عدم استقبال کشورها از پیوستن به ائتلاف امریکایی در خلیج فارس رسانههای بینالمللی از آن به عنوان توانایی ایران برای انزوای امریکا یاد میکنند. پایگاه خبری امریکایی فارین پالیسی در گزارشی ضمن تأکید بر پاسخ سرد کشورها برای پیوستن به ائتلاف دریایی خلیج فارس تأکید کرد که امریکا در عرصه بینالمللی تنها شده است و کشورها در بسیاری از موارد امریکا را نادیده میگیرند. این گزارش تصریح کرد: در واقع کشورهای دیگر جهان به راه خود میروند، زیرا آشکار شده است که دولت ترامپ تنها منافع خود را در نظر میگیرد و هیچ علاقهای به در نظر گرفتن منافع دیگر کشورها ندارد. ایندیپندنت با تأکید بر اینکه ایران توانسته است تا حد زیادی امریکا را در عرصه بینالمللی منزوی کند، افزود:، اما ایالات متحده به دنبال آن است تا بتواند هر طور که شده از این انزوا خارج شود.
۳- دلایل کشورهای اروپایی و برخی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در مخالفت با پیوستن به ائتلاف، ناشی از ناتوانی آنها از برآورد پیامدهای واکنش احتمالی ایران است. آنها وقتی اراده ایران را در دفاع قاطعانه از منافع امنیت ملی خود در منطقه دیدند، صراحتاً به امریکاییها اعلام کردند که نمیخواهند مسئله منطقه پیچیدهتر از این شود. نشریه آمریکایی «واشنگتن فری بیکن» به نقل از یک منبع در سفارت امریکا در برلین نوشت که «ریچاد گرنل سفیر امریکا در برلین و دیپلماتهای بلندپایه امریکایی، دولت آلمان را برای پیوستن به این ائتلاف تحت فشار گذاشتهاند، اما این تلاش حاصلی در پی نداشته است».
۴- رسوایی امریکا در تداوم توقیف گریس ۱ ومخالفت انگلیس با ادامه آن وپس از آن عدم تمکین دولت محلی جبل الطارق به حکم فرمایشی دادگاه امریکایی شکست دیگر کاخ سفید از مقاومت مردم ایران بود. مقامهای جبلالطارق درخواست مجدد امریکا برای توقیف گریس ۱ را رد واعلام کردند که نمیتوانند به درخواست امریکا برای توقیف گریس ۱، نفتکش حامل نفت ایران عمل کنند. وزیر خارجه امریکا که تلاشهای کشورش برای توقیف «گریس ۱» که اکنون به آدریان دریا تغییر نام داده واکنون با پرچم ایران در حال تردد استّ، بیثمر مانده است، در مصاحبه با شبکه «فاکس نیوز» درباره آزادی این نفتکش ابراز تأسف کرد. تنها کاری که از دستش برآمد این بود که کشورها را تهدید کند که به این کشتی سرویس ندهند.
۵- مقاومت ایران در برابر سناریویی ترامپ در پیشبرد اهدافش از طریق میانجیگریها، به تحقیر میانجیها توسط ترامپ انجامید. روزنامه امریکایی دیلیبیست در این زمینه مینویسد: گفتهاند دولت ترامپ با ارسال پیامهای متناقض درباره شرایط مذاکره با ایران طرفهایی که میانجی رد و بدل کردن پیام بین تهران و واشنگتن هستند را به ستوه آورده است. دو مقام فعلی دولت امریکا و یک منبع آگاه دیگر میگویند تضارب آرا (سردرگمی) در داخل دولت ترامپ باعث ایجاد اختلال در روند این تلاشهای دیپلماتیک شده است. وزیر خارجه فرانسه در واکنش به توئیت ترامپ که نوشته بود «هیچ کس اجازه ندارد به هیچ طریق و شکلی ما را نمایندگی کند»، در بیانیهای تصریح کرد که «پاریس برای برقراری صلح و ثبات در منطقه و کاهش تنشها با تهران، نیازی به اجازه واشنگتن ندارد.»
۶ -اما مقاومت مردم ایران بیش از همه خود ترامپ را سردرگم ومستأصل کرده است. به گزارش رویترز، ترامپ پنجشنبه گذشته در جمع هوادارانش میگوید: که آنها (ایرانیها) مردمان با «غروری» هستند و من این را میدانم. ترامپ درباره تردیدها درباره نتایج فشارها علیه ایران نیز گفت: شاید مسیری را که با ایران در پیش گرفتهایم کارایی داشته باشد و شاید هم کارا نباشد! این روزها که موضوع مقاومت ویا دیپلماسی وتأثیر آن در برهم خوردن نظام محاسباتی وآرایش دشمن در منطقه، به سؤال اساسی والبته نقل محافل ورسانهها تبدیل شده است، شاید روشنترین پاسخ را بتوان در آخرین موضع رئیس جمهور امریکا یافت، آنجا که به «غرور» ایرانیان اعتراف میکند ودر عین حال دچار این توهم است که نظام جمهوری اسلامی در بهدر به دنبال مذاکره است وبا اذعان به تردیدها درباره نتایج فشارها علیه ایران میگوید: شاید مسیری را که با ایران در پیش گرفتهایم کارایی داشته باشد و شاید هم کارا نباشد! ۲۴ اردیبهشتماه امسال رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام، با اشاره به اقدامات خبیثانه امریکا در تشدید فشارها و تحریمها علیه مردم ایران، برای «تغییر محاسبات و تسلیم شدن مسئولان» و نیز «فاصله گرفتن مردم از نظام» یادآور شدند که در مواجهه با دشمن دو راه بیشتر وجود ندارد یا عقبنشینی ما و پیشروی متقابل آنها و یا مقاومت و ایستادگی که تجربه ما در جمهوری اسلامی نشان میدهد هر جا در مقابل دشمن مقاومت کردیم، جواب گرفتیم.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با تیتر «دیپلماسی ناکارآمد مقاومت کارآمد» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
هر چند نمیتوان دیپلماسی را نفی کرد، اما در دنیای کنونی کاربردی ندارد و تنها برای ژست سیاسی و گپهای محافل دیپلماتیک به کار میآید! دیپلماسی اکنون ابزاری است در دست برخی تا در بازیهای سیاسی باشند و قهوه بخورند در یک کافه شیک و با کلاس، یا در هتلی گران قیمت یک اتاق لاکچری داشته باشند. دیپلماتها اهل گفتگو، مذاکره و لابی گری هستند، گفتگوهایی که حتی شاید به مسائل شخصی هم بکشد برای این که دو طرف بیشتر احساس نزدیکی و دوستی کنند. شگرد دیپلماتهای دنیا همین است، حتی حال و احوال خانواده و نوه و نتیجه را هم میپرسند!
البته شاید بعضی وقتها بحث و جدلهایی هم میان آنها پیش بیاید که باعث شود دری را بکوبند یا خودکاری پرتاب کنند یا حتی از پشت میز مذاکره بلند شوند و چند قدمی بزنند تا اعصابشان آرام شود و یا حتی اتاق را هم ترک کنند. همه این ادا اطوارهای دیپلماتیک برای آن است تا شاید در میان این مذاکرات طولانی، نفس گیر و پر هزینه، توافقی به دست بیاید و تفاهمی، تا مشکل طرفین نیز حل شود، اما تا بوده، هیچ توافقی دو طرف را راضی نکرده و همیشه یک طرف ماجرا زیان دیده و طرف مقابل سود برده است. هر چند در برخی مواقع نیز دو طرف نه زیان کرده اند نه سود، اما این گزینه زیاد اتفاق نیفتاده است. مذاکره، گفتگو و دیپلماسی در دنیای کنونی به این دلیل جواب نمیدهد که هیچ منطقی حاکم نیست. عقلانیت و منطق در دنیا نابود شده، اگر قرار بر ارجحیت دادن به دیپلماسی بود که نباید هیچگاه در دنیا جنگی صورت میگرفت، که حتی از دل بسیاری از همین دیپلماسیها جنگهای خونینی راه افتاده که سالها طول کشیده و ویرانیهای فراوانی بجا گذاشته و میلیونها نفر نیز کشته شدهاند. دیپلماسی زمانی جواب میدهد که هر دو طرف از عقل و منطق برخوردار باشند، یک طرف میز، زورگویی نکند و با قلدری سعی نداشته باشد که طرف مقابل خود را وادار به پذیرفتن خواستههای خود کند. از همه مهمتر پایبندی طرفین به توافقی است که از راه دیپلماسی شیک و لاکچری به دست آمده است، اگر قرار است که یک طرف مذاکره پس از توافق و امضای پیمان، پس از مدت زمان کوتاهی از توافق خارج شود و به خاطر این عهد شکنی هم هیچ جریمهای نپردازد و تنبیه نشود، این همه هزینه و زمان که برای مذاکره و توافق مصرف شده به چه دردی میخورد؟!
اما یک راهبرد دیگر که بسیار موفق و کارآمد است مقابل دیپلماسی وجود دارد که توانسته موفق عمل کند. زمانی که دیپلماسی نمیتواند از حق و حقوق شما دفاع و آن را حفظ کند چه باید کرد؟ باید تن به خواسته طرف زورگوی ماجرا داد و از حق و حقوق خود گذشت؟ شاید برخی از کشورها، مردمان و دولتها باشند که تن به چنین کاری بدهند تا شاید به امید این که فشارها و تهدیدات کاهش یابد. اما کشورها و مردمانی هم هستند که مقابل زورگوییهای طرف مقابل که پشت میز مذاکره هم پیگیری میشود و اتفاقاً به خاطر درک شرایط موجود میتوان پیشی بینی کرد که نتیجه آن دیپلماسی چه خواهد شد، راهبرد مقاومت را در پیش میگیرند که خوب هم جواب میدهد. ایران چنین راهبردی را در پیش گرفته و توانسته دشمن را مهار کند، دشمنی که از عِده و عُده فراوانی برخوردار است، اما مقابل راهبرد مقاومت فعال جمهوری اسلامی ایران مستأصل مانده است. در همین ماجرای توقیف غیر قانونی نفتکش حامل نفت ایران در تنگه جبل الطارق به دست انگلیس، اگر ایران کوتاه میآمد و تعهد میداد که بنا بر خواسته اتحادیه اروپا به سوریه نفت صادر نمیکند، یقین بدانید نفتکشهای دیگری از ایران در دیگر آبهای بین المللی و یا حتی در آبهای خودمان توقیف میشد. اما پس از آن که نفتکش گریس ۱ از سوی انگلیس در جبل الطارق توقیف شد، چند روز پس از آن ایران یک نفتکش بریتانیایی را در خلیج فارس به طور قانونی توقیف کرد. توقیف نفتکش انگلیسی، لندن را عصبانی کرد چرا که تصور آن را نداشت ایران دست به چنین کاری بزند. انگلیس پس از بیش از یکماه از توقیف نفتکش حامل نفت ایران، اختیار آن را به حاکمیت جبل اطارق واگذار کرد و مسئولین این منطقه نیز رأی به رفع توقیف گریس ۱ دادند. این نفتکش جبل الطارق را ترک کرد، اما دادگاهی در آمریکا حکم توقیف آن را صادر کرده است! حکمی که دادگاه ایالات متحده صادر کرده نشان دهنده همان منطقی است که آمریکا ندارد! شکایت از سوی وزارت خزانه داری آمریکا به دادگاهی در ایالات کلمبیا شده و این دادگاه نیز رأی را به نفع وزارت خزانه داری این کشور صادر کرده است. بر اساس شکایت وزارت خزانه داری آمریکا؛ این نفتکش و تمامی محموله نفتی آن و نیز مبلغ ۹۹۵ هزار دلار با استناد به نقض «قانون فوقالعاده اقتصادی بینالمللی»، اختلاس بانکی، پولشویی و دست داشتن در تروریسم، مصادره میشود! به دزدی و راهزنی دریایی چهره قانونی میدهند در حالی که رژیم آمریکا به تنهایی نمیتواند علیه کشور دیگری حکم صادر و آن را اجرا کند. آیا با چنین منطقی میتوان گفتگو کرد و پای میز مذاکره نشست تا به توافق رسید؟ برجام با وجود همه پیشی بینیهایی که درباره آینده آن شد، اکنون درس عبرتی است برای همگان به ویژه آنهایی که دل در گرو توافق با آمریکا داشتند.
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با تیتر «نواختن سُرنا از کدام طرف؟» درج کرده که به این شرح است:
دیر عمل کردن نسبت به دیگران حداقل این مزیت را دارد که میتوان از تجارب آنها استفاده کرد و با انتخاب راههای کمهزینه کمتر دچار اشتباه شویم. اما گویا با تجارب جهانی میانه خوشی نداریم و دقیقا همان کارهایی که دیگران گفتهاند نکنید، انجام میدهیم. از سال ۱۹۶۰ تاکنون بیش از ۷۰ مورد طرح حذف صفر از پول یا ارزشگذاری مجدد پول (Redenomination) در کشورهای مختلف انجام شدهاست. تورم بالا (Hyper Inflation)، عدم امکان دوام آن برای مدت طولانی و از دست رفتن کارکردهای پول، اصلاح سیاستهای پولی را به بسیاری کشورها تحمیل کرده و باعث شده مقامات پولی آنها پس از سلسلهای از اصلاحات اقتصادی تغییر واحد پول را بهعنوان «نمادی از پایان شرایط تورمی» و در نتیجه ایجاد انقطاع در انتظارات تورمی مردم به اجرا در بیاورند. تجربه کشورهای موفق در ارزشگذاری مجدد پول نشان میدهد در صورت اجرای کامل اصلاحات پولی و نه فقط تغییر واحد پول، هزینههای این اقدام در مقابل مزیتهای آن بسیار ناچیز است و میتواند با اعتباربخشی به سیاستگذاران اقتصادی سبب پایداری اصلاحات پولی-مالی انجام شده، شود. کشورهایی که پیش از اجرای حذف صفر، سیاستهای ثباتسازی اقتصادی را به اجرا درآوردند و پس از بهبود در وضعیت شاخصهای اقتصادی و بهعنوان «حلقه پایانی اصلاحات پولی و مالی» اقدام به ارزشگذاری مجدد پول کردند، از مزیتهای آن از جمله کاهش انتظارات تورمی، افزایش اعتماد به پول ملی و نگرش مناسب بازارهای بینالمللی بهره کامل را بردند. در مقابل کشورهای ناموفق در اجرای ارزشگذاری مجدد پول که حذف صفر از پول را بهصورت یک سیاست منفرد و بدون انجام سیاستهای پیشنیاز به اجرا درآوردند، نه تنها پس از اجرای آن نتوانستند از مزایایش بهرهمند شوند بلکه علاوه بر پرداخت هزینههای اجرا، با ایجاد بیثباتی در اقتصاد موجب بیاعتمادی بیشتر مردم نسبت به پول ملی خود و دامن زدن به مسائلی، چون کاهش ارزش پول، فرار سرمایه و افزایش انتظارات تورمی شدند. تجربه دو کشور برزیل و آرژانتین که هر کدام به ترتیب با حذف ۱۸ صفر در ۶مرحله و ۱۳ صفر در چهار مرحله رکورددار حذف صفر از پول هستند نشان میدهد ارزشگذاری مجدد پول در اقتصادهایی که برای اصلاحات آماده نشدهاند و نشانهای از بهبود در شاخصهای اقتصادی آنها دیده نمیشود، نتیجه معکوس دارد؛ زیرا با ایجاد بیثباتی بیشتر، تخریب انتظارات تورمی و کاهش اعتماد عمومی به پول ملی اثرات منفی نیز بر شرایط اقتصادی داشته است. در مقابل تجربه ترکیه یک تجربه موفق در این زمینه است؛ در سال ۱۹۹۹ ترکیه برنامه جدید ثباتسازی اقتصاد خود را با هدف کاهش تورم و بازگرداندن اعتماد عمومی به پول ملی به اجرا درآورد. محورهای اصلی این برنامه شامل سیاست مالی انقباضی برای کاهش هزینههای دولت، افزایش انضباط مالی، ایجاد تعادل در حساب جاری، اصلاح سیستم مالیاتی، حذف یارانهها، تمرکززدایی اداری، افزایش نقش بخش خصوصی در اقتصاد، تحدید فعالیتهای انحصاری، اصلاح بازار سرمایه، کاهش و حذف موانع تجاری، اصلاح نظام ارزی، مثبت شدن نرخ بهره واقعی و توسعه تجارت با هدف بازکردن اقتصاد و حرکت به سوی اقتصاد بازار بود. ترکیه در «آخرین مرحله» از برنامه ثباتسازی اقتصاد و پس از همراه کردن افکار عمومی با برنامه رفرم، طرح حذف ۶ صفر از لیر را در قالب یک برنامهریزی زمانبندی شده و دقیق به اجرا درآورد. تجربه رومانی و روسیه (برای بار دوم) در این زمینه از تجارب موفق است. ایده ارزشگذاری مجدد پول در رومانی در سال ۲۰۰۱ مطرح شد، ولی به دلیل برنامههای اصلاحات اقتصادی زمان انجام آن تا سال ۲۰۰۵ به تعویق افتاد. بر پایه تجربیات کشورهای مختلف حذف صفر زمانی از اثربخشی مطلوب برخوردار است که شرایط زیر فراهم شده باشد: