۳ سیاه پوش و هزاران معما
به گزارش گروه جامعه ،نیمههای شب بود که صدای سگهای گله از خواب بیدارم کرد. معمولاً این موقع شب سروصدا نمیکردند. بلند شدم که سری به گوسفندان بزنم که پسرم سعید هم متوجه شد و با من آمد.
تا درب باربند را باز کردم دیدم ۳ ناشناس با صورتی بسته میان گوسفندان این طرف وآن طرف میدوند.
آنها نیز ما را دیدند و پا به فرار گذاشتند. من و پسرم دنبالشان کردیم و چیزی نمانده بود که سعید یکی از آنها را بگیرد که صدای شلیک در سیاهی شب همه چیز را برایم سیاهتر کرد.
افتادم روی زمین، گوشه چشم و کنار سرم میسوخت، میدانستم که بلایی سرم آمده! سراغی از سعید نبود! احتمالا دنبالشان میکرد!
چیزی نگذشت که خودم را روی تخت بیمارستان دیدم. حالم بهتر شده بود و چیزهایی یادم میآمد. سراغ سعید را گرفتم. کسی چیزی نگفت و همه ساکت شدند. اما مادرش...
اون لعنتیها سعیدم را گرفتند! پسر جوانم که صدها آرزو برایش داشتم را چه ساده از دست دادم. خدایا به کی پناه ببرم؟
۳ سیاه پوش صورت بسته در اون تاریکی شب و هزاران معما که احتمال دستگیری قاتل پسرم را به صفر میرساند، روحم را میآزرد. شاید سعید زنده نمیشد، ولی اگر قاتلش دستگیر میشد، من و مادرش کمی آرام میشدیم.
نمیدانم شاید من مقصرم! اصلاای کاش بیدار نمیشدم!ای کاش سعید بیدار نمیشد!ای کاش ....
هنوز بیمارستان بودم که خبر آمد، ماموران نیروی انتظامی ۳ جوان را به عنوان متهمان اصلی این ماجرا شناسایی کرده اند. روی تخت بیمارستان دعایشان میکردم. هرچند سعید زنده نمیشود، ولی دستگیری قاتل او، مرهم دلم بود.
چیزی نگذشت که هر ۳ نفرشان را دستگیر کردند. بچههای ۱۷، ۱۹ و ۲۶ سالهای که نمیدانم چرا باید در صف قاتلان پرونده سعید، نامشان ثبت شود؟!
نه من و مادر سعید که همه اهالی روستا از کار خارق العاده بچههای نیروی انتظامی شهرستان میامی و استان سمنان در شگفتیم.
دستگیری این ۳ سارق آن هم به این سرعت و کشف سلاحی که با آن سعید را کشتند، خیال همه اهالی دامدار و کشاورز روستا را آرام ساخت. بی تردید اهالی دِه باز هم شبهای آرام و خنک کویر را آسوده میخوابند.
گفتنی است؛ این حادثه در یکی از روستاهای شهرستان میامی استان سمنان رخ داد و متهمان آن با تلاش پیگیرانه ماموران و با روشهای نوین پلیسی در کمترین زمان ممکن شناسایی و دستگیر و با اعتراف به جرایم خود، به دادسرا معرفی شدند.
نوشته سید محمد شاه چراغ، کارشناس رسانهای پلیس سمنان