سرلشکر شهید آبشناسان؛ چریکی برای تمام فصول
گروه فضای مجازی - دیر به کنکور رسید و این شد که به جای دانشگاه، سر از دانشکده افسری درآورد. برای ورود به ارتش ضامن خواستند، دست به دامن پدر شد. پدرش نظامی بود و البته آیت الله زاده. ضمانتش را پذیرفت اما گفت: «ارتش چرا ندارد، درست؛ اما تو چرای خودت را داشته باش. ارتشی باش، مذهبی هم باش.» به همین سادگی شد ارتشی.
اما تا آخر عمر هیچ چیزش به نظامیها نخورد. همیشه یک سر و گردن بالاتر بود. با همه فرق داشت انگار. اولین دوره «رنجر» در ایران را طی کرد بعد رفت سراغ دورههای دیگر. دو ماهی هم رفت اسکاتلند. آنجا دوره تکاور کوهستان را با موفقیت گذراند و یک آب گوشت هم توی کلاه آهنی زد توی رگ! وقتی به چهل سالگی رسید تازه فیلش یاد هندوستان کرد و رفت برای دوره چتر بازی. گفتند توی این سن و سال این کارها برایت خطرناک است. فقط خندید و توجهی نکرد. نفر اول دوره چتر بازی شد.
در کنار این کارها از زندگی و خانوادهاش غافل نبود. به یک زندگی ساده (خیلی ساده) بسنده کرده بود. قانع بود. «فوق العادههایش را که کم هم نمیشد، اصلاً نمیگرفت. فقط اصل حقوق» گفتم که با ارتشیها فرق داشت. کتابخوان حرفهای بود. خیلی کتاب میخواند. «یعقوب لیث»، «جنگ چالدران»، «پیامبری که از نو باید شناخت»، «پیرمرد و دریا» و کتابهای مطهری و شریعتی. شیخ حسن به سینما هم علاقه داشت. با خانمش فیلمهای زیادی دیده بودند. لورنس عربستان، ده فرمان، برباد رفته، السید و ... از فیلم «السید» خیلی خوشش میآمد. توی دشت عباس وقتی تیر میخورد به شانهاش، یاد السید میافتد. مثل السید به روی خودش نمیآورد. اورکت را روی زخمش میکشد تا مبادا مردم روستای «سیدا» بفهمند و نگران باشند. روستائیها وقتی از ماجرا بو میبرند بهش لقب «شیر صحرا» میدهند. شیخ حسن لقبهای دیگری هم داشت. خیلیها «پدر کوهستان» صدایش میکردند. توی جبهه به «چریک پیر» معروف بود و ...
منبع: دفاع پرس
/انتهای پیام/ع
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.